در نظريههاي توسعه آنچه مشترك معنوي همه صاحبنظران در حوزه اقتصاد و انرژي است، عزم درست جامعه مولد فكري و اقتصادي براي رسيدن به تغيير وضعيت به سود توليد است. اين عزم درست كه اينجا و در اين بحث ميتوانيم به آن با كمي گشادهدستي «اراده ملي براي توليد سودآور و ثروتآفرين» نام بدهيم، در دو دهه گذشته گم شده است. با اين وصف در يك يادداشت كوتاه مثل اين نوشته نميتوانيم حتي جوانب حداقلي موضوع مهم اقتصادي كردن دامنه توليد فرآوردههاي نفتي و تا حدودي محصولات پتروشيمي را معلوم سازيم، زيرا گم شدن «گوهر اراده ملي براي توليد سودآور و ثروتآفرين» بر مديريت آشكار و پنهان عرصه توليد به نوعي روزمرّگي و تبعيت از تكرار شيوههاي عملياتي قبلي گرفتار است. جامعه مصرف يا مشتريان نيز از چنين فقداني به گونهاي ديگر رنج ميبرند.آنان هم به دليل آنكه كاهش مصرف را به افزايش ثروت مربوط نميدانند يا به بيان سادهتر، نتيجه كنترل و مديريت مصرف در جامعه را در سفره خود نميبينند، از روال اسرافكار موجود پا پس نميكشند. در اين راستا لازم است به نكاتي هر چند مختصر اشاره كنيم:
۱- رياضت يا دعوت به مصرف كمتر مسالهاي ملي است . مديران عاليرتبه ناگزيرند در اين باره در وهله اول راهبردهايي را پيش روي خود باز كنند كه مستقيما به سفره مردم بازگردد. متاسفانه اين اصطلاح مركب «سفره مردم» مبدل به مفهومي يارانهمحور شده و به سبب كاهش ارزش پول، اثر بخشي آن بيش از اندازه ناچيز است. نمونهاي از راهبردهاي اصلاحي را از كشورهاي در حال توسعه ميتوانيم دريابيم و بياموزيم. رياضت در مصرف همان كاهش در مصرف است، ولي جامعه از كاهش مصرف انفعال رنجي را احساس ميكند كه ميشود آن را به رياضت در مصرف مرتبط دانست . در وهله بعد جامعه بايد در باب اين رياضت كشيدن با دولت و مديريت كلان وارد يك گفتوگوي موثر و پيوندگر شود. روابط عموميها و نهادهاي اطلاعرساني ناگزيرند راهبردهاي پيشين را كه متكي بر خبررساني صِرف و در عاليترين شكلش خبرسازي است، كنار بگذارند و وقايع، موانع و محدوديتها را به درستي و دقيق به اطلاع مردم برسانند. يكدست شدن راهبردي نهاد اطلاعرساني به معني يكدست شدن مسووليت سازماني روابط عموميها در جاهاي ديگر نيست، بلكه سازمان اطلاعرساني در فرادست بايد تغيير مستمر ابلاغ پيامها به مخاطبان عمومي را رصد كند و سازمان تحت نظر را از مغالطه، توجيهگري و دستگردان كردنِ گناه از اين به آن منع كند.
رياضت يا احتراز جستن از مصرف بيشتر نياز به توافق جمعي دارد. سال آينده به نظر ميرسد ما با ميدان گستردهتري از اين نوع معضلات روبهرو خواهيم شد. از هماكنون اتخاذ تصميمهاي بزرگ براي ساختن راهبردهاي بزرگ بايد پيش روي كارشناسان خلاق و نوآور قرار داده شود.
۲- همچنين در شرايط فعلي اين يادداشت كوتاه تلاش ميكند به كوشندگان توليد و مصرف محصولات نفتي چند فراز را يادآوري كند. اين نكات كوچك به دليل بحران فراگير استحصال انرژي و گستردگيِ مصرف به شدت قابل تامل خواهد بود.
چرخه معيوب:
ميدانيد كه از دست رفتن تناسب منطقي ميان مقدار توليد و ميزان مصرف، يك گپ يا خلأ ايجاد ميكند. اين خلأ يا شكاف، تنها كمبود توليد و افزون شدن مصرف نيست، چنانكه ناترازي در ذهن و زبان مردم شايع شده است، بلكه گاه هرم واژگونه ميشود: «توليد بيشتر و بازار مصرف كمتر.» در صورتي كه اين خلأ يا فاصله در هر دو صورت ياد شده در بالا وجود داشته باشد، مشكل را فقط در روند عملكرد نهاد توليد فرآورده يا بازار مصرفكنندگان نبايد جست. مديريت به قول داگلاس نورث يك امر نهادي بايد ديده شود. در نهادهاي كلان ما با «ظرفيتها» و «محدوديتها» بهطور همزمان روبهرو هستيم. از اين رو مديريت، امري نهادي است كه با عنايت بدين استناد، شبكه توليد و شبكه مصرف (با تمام چرخههاي متصل و وابسته به هر كدام) دچار اين ناترازي واژگونه نيز بوده و خواهند بود. اگر در هنگام پيك مصرف به سبب كاهش توليد، در نيروگاه ناگزيرند مازوت بسوزانند و حتي براي توليد همين مازوت هم معضلاتي موجود ميشود، در فصولي ديگر برخلاف اين روند، در پالايشگاههاي گازي فلرينگ هنوز يكي از مشكلات عمده صنعت است، همانگونه كه در پالايشگاههاي نفت نيز مازاد مازوت (كه يك فرآورده آلاينده با ارزش افزوده پايين است) كه گاهي در طول سال بخشي از اين محصولات سوزانده ميشوند. به دليل ضعف در زيرساختهاي تبديل فرآورده سنگين به فرآوردههاي سبكتر، محصولي توليد ميشود كه ذخيرهسازي در مخازن استراتژيك سوخت كشور عملا مقرون بهصرفه نيست و مازاد توليد تلقي ميشود.
نبود يك «سامان» نوسازي فكري، فني، عملياتي، استحصالي و پرهزينه شدن ذخيرهسازي، هر دو نوع از ناترازي را به نمايش ميگذارد و در نهايت موجب يك نارضايتي عمومي ميشود.
ناترازي يا بحران: مادام كه ناترازيهاي ناهماهنگِ آن دو نوع كه برشمرديم، در مصرف بيش از اندازه نفت و برق و آب دولت را درگير خود كند و از سوي ديگر افزايش مصرف ناشي از افزايش توليد در كارخانجات و صنايع نباشد (مصرف مولد و توسعهبخش) ذهن كارشناس مسائل انرژي و مديريت به نكتهاي ظريف معطوف ميشود:
آيا انگارههاي كلان يا پارادايمهاي تاسيسات و ابزار توليد فرآورده و الگوهاي مصرف غلط است يا مديريتِ همپيوست اين زمينهها و سامان تدبير توليد و مصرف دچار نقص است؟ ناترازي اما به نظر ميرسد تا هنگامي كه كلان انگاره درست باشد، امري طبيعي است، زيرا ممكن است صنايع فعال و بازار كار تبديل مواد خام به محصولات ديگر به مواد خام مازاد بر مصرف محتاج شده باشند. به محض اينكه توليد نفت به مصرف غيرمولد تبديل ميشود، بحران شكل ميگيرد. از آنجا كه بحران چيزي فراتر از مشكلات روزمره است و نشان از برنامهريزيها و راهبردهاي غلط در مدت طولاني 20 ساله گذشته را دارد و ميتوان گفت بحران فراگير اقتصادي، هم از كلان انگارهها و استراتژيهاي غلط ناشي ميشود و هم به مديريت غيرمطلع از تغييرات محيطي اشاره ميكند. براي نمونه، نداشتن استراتژي مولدساز و ثروتآفرين در 20 ساله گذشته در حوزه توسعه پاييندست صنعت گاز كشور (كه به جاي مصرف در صنعت يا بازار جهاني به ايجاد شبكههاي گسترده گازرساني به اقصي نقاط كشور مبادرت شد) نشان از نبود يك راهبرد درست اقتصادي است. اين در حالي است كه روسيه اولين دارنده ذخاير گازي دنيا، فقط حدود ۳۰ درصد داراي شبكه انتقال گاز دارد و بخش عظيمي از اين شبكه براي صادرات گاز و ثروتآفريني به كار گرفته ميشود. اينك در دنياي جديد، از سال ۲۰۰۰ به بعد، به سمت حذف محصول مازوت از سبد فرآوردههاي پالايشگاهي گام برداشته ولي در صنعت نفت كشور ما هنوز هم ۲۵ درصد از خوراك نفت خام مصرفي در پالايشگاهاي كشور به اين محصول اختصاص دارد.
پس براي اين روند ميتوان و بايد كه از هماكنون راهحلهاي ميانمدت و بلندمدت جستوجو كرد.
توليد غيراقتصادي: از عمده مسائلي كه اين چرخه معيوب گرفتار آن است، غيراقتصادي بودن توليد در صنايع ماست. بگذاريد يك نمونه را يادآوري كنم. در ايران توليد يك تن محصول پتروشيمي ۴۰۰ دلار سودآوري دارد، در سابيك عربستان ۸۰۰ دلار و در آلمان بيش از ۲۵۰۰ دلار . اين ارقام خواب از سر ما ميپراند. خرج ما زياد نيست، زيرا اگر خرج ما زياد ميبود معيشت خوب و بازار مطلوب از آن ناشي ميشد. اين برجِ تقسيم شده در همه عرصههاست كه ما را از توليد اقتصادي بيبهره كرده است. لذا لازم است به دنبال توليد محصولات با ارزش افزوده بالا باشيم هم در صنعت پتروشيمي، هم در صنعت فرآورده و هم در تكميل زنجيره پاييندست صنعت گاز . توليد غيراقتصادي چرخ اقتصاد را قفل ميكند، از شكلگيري بازار جلوگيري ميكند، كار و كارخانه متوقف ميشود و ثروت از صنعت و زندگي عمومي گريزان ميشود. هر توليدي چه مولد و چه غيرمولد موجب خلق ثروت ميشود با اين وصف در جايي كه توليد غيراقتصادي باشد، ثروت ملي در معاش و زندگي مردم ظاهر نميشود و به جيب رانت و فساد و كشورهاي بيگانه سرازير ميشود. دولت بايد همت كند توليد فرآوردههاي نفتي، گازي، انرژيهاي برق و آب و مانند اينها به سمت توليد اقتصادي جهت پيدا كند.
3- يافتن هوشمندي و ابزار هوشمندساز: هوشمندي يك كنش است و ابزار هوشمندساز بايد از بستر كنشهاي هوشمندي بگذرد تا باعث رونق بازار توليد و بازار مصرف بشود. چگونگي كنش هوشمندي وابسته است به تغيير پارادايم جاري و ساري در شكل كار موجود در توليد و مصرف. با اين همه، جذب نيروهاي متفكر و صاحب ايده چه از درون سازمان و چه از بخش خصوصي و دانشگاهي اولين قدم براي پيدايش هوشمندي در سازمان عظيم كار در توليد و مصرف انرژي است. متاسفانه نهادهاي دولت از كمبود ايدههاي كارساز و موثر به شدت رنج ميبرند. ابزار هوشمندي در اين چرخه زنگ زده و فرسوده بر ضد خود تبديل ميشود. نوسازي در تكنولوژي بهطور كامل وابسته به بهسازي در كنشسازان صاحب ايده خواهد بود .
حضور فعال جامعه در نهاد پرجمعيت دولت ضروري است. جذب نخبگان و صاحبان ايده و انديشه بايد تسهيل و موانع غيرمرتبط از جلوي اين ماشين دگرديسي و تغيير برداشته شود. دولت وفاق براي بهبود اوضاع معيشت مردم قبل از هر چيزي بايد با نخبگان و تحصيلكردگان صاحبنظر به توافقي جامع دست يابد. هوشمندسازي نه تنها يك اقدام رو به جلو در صنايع توليد انرژي است، بلكه در شرايط فعلي ضرورتي نهايي جهت برداشتن سدهاي بزرگ خواهد بود كه حتي همين توليد غيراقتصادي را هم در گرداب مصرف غيرمولد از دست ميدهد.
محقق و پژوهشگر حوزه انرژي