وفاق ملي مفهومي است كه توسط مسعود پزشكيان، رييسجمهور در جريان انتخابات رياستجمهوري چهاردهم مطرح شد. بعد از آن تفسيرهاي مختلفي از آن در گفتوگوهاي سياسي و حوزه عمومي شكل گرفت و هر كسي از ظن خود و با توجه به گرايشهاي فكري و سياسي خود آن را معني و تأويل و تفسير كرد.
بار مفهومي آن، از تفسير مضيق و محدود همكاري دو جناح سياسي رقيب درون حاكميت و تشكيل يك كابينه متشكل از افراد اين دو جناح اصلي تا تفسير موسع و دربردارنده همه ايرانيان، همه شهروندان اين سرزمين را در بر گرفته است.
من نميدانم آيا اين مفهوم كه توسط جناب پزشكيان و تيم تبليغات انتخاباتي ايشان مطرح شده است، با چه تفسير و تلقي بوده است، آيا به دلالتهاي مفهومي اين واژهها و امكانات و شيوههاي عملياتي شدن آن بعد از پيروزي در انتخابات انديشيده شده است يا خير. آيا فقط به عنوان يك شعار جذاب در دوره رقابتهاي انتخاباتي مطرح شده است كه تاريخ مصرفش به همان دوره بر ميگردد يا به شيوههاي عملياتي شدن آن پس از انتخابات در شرايط و ساختار سياسي ايران هم انديشيده شده است.
به نظر من بر اساس شواهد و شناختي كه از شخصيت آقاي پزشكيان داريم، ميتوان گفت براي ايشان وفاق ملي فقط يك شعار تبليغاتي در دوران انتخابات نميتواند باشد.
اگر چنين است، چند پرسش را ميتوان مطرح كرد:
1- منظور ايشان دقيقا از وفاق ملي چيست و راههاي تحقق آن را چه ميداند؟
2- از تفسيرهاي مختلفي كه درباره وفاق توسط نيروهاي سياسي و اجتماعي مطرح شده است، كداميك به منظور ايشان نزديكتر است؟
3- با توجه به بار مفهومي و تاريخ و شناسنامهاي كه كلمات و مفاهيم دارند، كدام تفسيرها با مفهوم وفاق ملي سازگارتر هستند؟
4- و بالاخره در شرايط امروز ايران و باتوجه به ساختارها و گروههاي مختلف ذينفع، چگونه ميتوان به سمت عملي شدن اين شعار حركت كرد.
موضوع اين بحث
من در بحثم به پرسش اول و دوم نميپردازم. اينكه منظور آقاي پزشكيان از شعار وفاق ملي چه بوده و از تفسيرهاي مطرح شده كدام يك به منظور ايشان نزديكتر و وفادارتر است، موضوع بحث من نيست. اين البته پرسشي مهم و ضروري است و پاسخ به آن استلزامات پژوهشي خاص خود را دارد و برخي به آن پرداختهاند. فقط اشاره ميكنم تقليل وفاق ملي به همكاري دو جناح سياسي حاكميتي، به هيچ عنوان برداشت موجهي نيست، چراكه اگر منظور اين بود، بايد از مفاهيم ديگري مثل وفاق حاكميتي استفاده ميشد و تقليل وفاق ملي به همكاري جناحها و جريانهاي حاكميتي، سوءاستفاده از كلمات و حتي خيانت به كلمات است. من به دو پرسش سوم و چهارم ميپردازم و فكر ميكنم اين مباحث كمك ميكند مفهوم وفاق ملي، كه در يك رقابت انتخاباتي مطرح شده است، در جريان يك گفتوگوي اجتماعي در حوزه عمومي و سپهر سياسي ابهامزدايي و برساخته شود، دلالتهاي عملي خاص خود را پيداكند، و به يك مطالبه سياسي گسترده براي شكل دادن به روندهاي سياسي تبديل شود.
وفاق ملي يعني چه؟
براي پاسخ دادن به اين سوال بايد مفهوم دو واژه وفاق و ملي را مرور كرد. براي اين كار از ادبيات و مباحث جامعهشناسانه و علوم اجتماعي استفاده ميكنم.
معني لغوي وفاق در فارسي و انگليسي توافق و همسويي، همراهي، همكاري، هماهنگي و اتحاد و تفاهم است. اما در مباحث علوم اجتماعي و جامعهشناسي، يك مفهوم (Concept) يا سازه مفهومي (Construct) خاصي است كه از دل يك سنت نظري بيرون آمده است.
در بين سنتها و رويكردهاي نظري جامعهشناسي دو رويكرد اصلي وجود دارد: يكي رويكرد وفاقي (Consensus Theory) و ديگري تضادي (Conflict Theory). اينها دو رويكرد رقيب هستند و مفروضات هستيشناختي متفاوتي درباره جامعه دارند.
اولي معمولا جامعه را مجموعهاي داراي انسجام و يكپارچگي ميداند؛ از نظر آنها، بين اجزا و نهادهاي مختلف و گروههاي اجتماعي متفاوت در هر جامعهاي نوعي همكاري و هماهنگي براي تحقق اهداف جامعه وجود دارد. مبناي اين همكاري و هماهنگي، يكپارچگي و توافق درباره ارزشها و هنجارها و اهداف مشترك است. گاهي اين هماهنگي و يكپارچگي ضعيف ميشود يا از بين ميرود، اما اين يك حالت آسيبشناسانه و مرضي و استثنايي است و بايد دوباره به حالت عادي يعني توافق بر ارزشها و اهداف برگشت.
رويكرد تضادي جامعه را پر از تضاد ميداند؛ مجموعهاي از گروههاي متفاوت اجتماعي (طبقاتي، جنسيتي، قوميتي، شغلي، ديني و مذهبي، نژادي و...) كه داراي ارزشها و منافع متفاوت و گاه متعارضي هستند و هر كدام ميكوشند از منابع محدود جامعه (قدرت، ثروت، منزلت و...) بيشترين انتفاع را داشته باشند. در نتيجه همواره بين آنها تضادها، تعارضها و كشمكشهايي جريان دارد. عامل هماهنگكننده اين گروهها توازن قدرت و تهديدهاي مشترك است.
بدون اينكه بخواهم وارد مناقشات نظري هستيشناسانه اين دو ديدگاه بشوم، فقط مطرح ميكنم كه واقعيت جامعه بازتابدهنده هر دو ديدگاه هست. يعني ميتوان از توافق بر سر اهداف و ارزشها و منافع مشتركي سخن گفت كه معمولا جامعه و افراد آن را يكپارچه و هماهنگ ميكنند؛ يا گروهها و نيروهاي متفاوت و متعارض كه دايم بر سر ارزشها و منافعشان در ستيز هستند و گاهي به خاطر توازن قدرت يا عوامل و شرايطي كه همه را تهديد ميكند و به مخاطره مياندازد با هم هماهنگ و همراه ميشوند. صرفنظر از اين مناقشه، بالاخره در شرايطي (چه اين شرايط را قاعده بدانيم و چه آن را استثنا) هماهنگيهايي شكل ميگيرد كه لازمه آن توافق بر سر ارزشها و علايق مشترك است.
نكته ديگر اين است كه اين توافق بين چه كسان و گروههايي بر سر چه موضوعاتي شكل ميگيرد. مضمون، محتوا يا موضوع وفاق را زمينههاي خاص اجتماعي و سياسي و گروههاي موجود در آن زمينه و ميدان خاص مشخص ميكنند.
در جريان انتخابات بود كه شعار وفاق ملي مطرح شد. هنوز هم وفاق با همين مضاف (ملي) به كار ميرود و تخصيص پيدا ميكند. پس پهنه يا قلمرو اين وفاق كشور و ملت ايران است. در انتخاباتي كه در سطح ملي برگزار ميشود هم مخاطبان سياستمداران، همه آحاد ملت هستند كه حق راي دارند. خود اين متن و زمينه سياسي هم ايجاب ميكند كه ملت به مفهوم واقعي آن مخاطب سخن باشند. اين ملت شامل همه كساني ميشود كه در اين سرزمين و در اين دولت-ملت زندگي ميكنند، علايق و دغدغههاي مشتركي براي كشور دارند و همچنين تهديدهايي كه موجوديت و توسعه كشور را به مخاطره بيندازد، همه آنها را نگران ميكند.
باتوجه به چنين زمينه و مخاطباني، براي اينكه وفاق ملي از شعار به عمل تبديل شود يا حداقل سوءگيري عملي آن مشخص شود، بايد عامترين ارزش و هدف و منفعت را كه ميتواند آحاد ملت ايران را دور هم جمع كند مشخص شود. به تعبير ديگر، بايد ديد هدف، ارزش و آرمان مشترك يك ملت چه ميتواند باشد؛ يا كدام ارزشها و هدفها ميتواند مبناي توافق ملي باشد.
به نظر ميرسد، عامترين ارزشها و اهدافي كه ميتوانند مبناي وفاق ملي باشند و همه يا اكثريت مردم از آن منتفع و براي آنها برانگيخته شوند عبارتند از:
حفظ و رعايت حقوق اساسي همه آحاد مردم (آزاديهاي اساسي و برسميت شناختن Recognition)،
بهبود معيشت و رفاه مردم،
حفظ تماميت ارضي يا يكپارچگي سرزميني ايران،
جلوگيري از روندهاي تخريب و فرسايش سرزمين و محيطزيست.
بر اين ليست ميتوان افزود يا مصاديق تفصيليتر و جزييتر آنها را مشخص كرد.
اما به نظر ميرسد اينها عامترين ارزشها و اهدافي هستند كه اين ظرفيت را دارند كه در بين قاطبه ملت ايران پذيرفته شده و مبناي وفاق قرار گيرند.
پرسش مهم بعدي اين است، آيا در شرايط و ساختارهاي سياسي كنوني، تحقق و عملي كردن شعار وفاق ملي با اينتفسيري كه مطرح شد، آرزوانديشانه، ايدهآليستي و پندارگرايانه نيست؟ آيا اين شعار با زمينه واقعي و سياست و ساختارهاي سياسي ايدئولوژيك حاكم تناسب عملي دارد؟
پاسخ اجمالي اين است، اين تعريف از وفاق ملي يك ايدهآل تايپ يا نمونه آرماني به مفهومي است كه جامعهشناس معروف ماكس وبر بهكار ميبرد. تيپ ايدهآل با نمونههاي آرماني از مفهومي براي شناخت واقعيت هستند. واقعيتها به ميزاني به آن نزديك يا از آن دور هستند. در اينجا كه جهتگيري تجويزي وجود دارد، نمونه آرماني وفاق ملي يك افق و چشمانداز را نشان ميدهد كه بايد به آن سمت حركت كرد.
آنچه مهم است ابراز و اعلام وفاداري به ارزشهاي مطرح شده براي وفاق ملي و نشان دادن حركت در اين مسير و به آن سو هست، هر چند كه اين اهداف در يك افق دور باشند.
آقاي پزشكيان و دولت ايشان اگر ميخواهند وفاق ملي از معني تهي نشود، لازم است به صورتهاي مختلف در بيان و عمل نشان دهند كه در اين مسير هستند آنگاه ميتوانند علاوه بر آن 50درصد ملت ايران كه راي دادند، بخش قابل توجهي از مردم ايران را كه راي ندادند را هم در اين مسير با خود همراه ببينند؛ در غير اين صورت، همدلي و همراهي همان 50درصد رايدهنده اول هم ريزش خواهند داشت.
جامعه ايران با تهديدها و مخاطرههاي جدي روبهرو است كه كاهش آنها و عبور از آنها جز با يك عزم ملي براساس عامترين ارزشهايي كه مطرح شد، امكانناپذير است. تحقق وفاق ملي جز با برداشتن موانع حركت در مسير تحقق ارزشها و اهداف پيشگفته و حركت در آن مسير ممكن نخواهد بود.
تحقق اين هدف فقط يك ضرورت اخلاقي و سياسي براي وفاداري و رعايت يك وعده انتخاباتي نيست؛ بلكه يك ضرورت حياتي براي رفع مشكلات، حفظ سرزمين، توسعه اقتصادي اجتماعي، و همراهي بخش قابل توجهي از مردم در اين مسير است كه بدون آن جامعه و كشور ايران در معرض مخاطرات شديدي قرار خواهد گرفت.
جامعهشناس