چقدر كم داريم صمد را
علي مسعودنيا
بار چندم است كه درباره صمد بهرنگي مينويسم و شگفت است هر بار گرچه در اضطرار و امپاس و سفارش گير ميافتم، اما پيش نيامده كه كم بياورم و نكتهاي به ذهنم نرسد از زندگي و هنر اين شخصيت مهم فرهنگي و تاريخي. امروز هم كه ساعتي پيش درگير چالش صمد بهرنگي شدم دوباره، خيلي زود به يادم آمد كه دستكم در حرفهاي خودم به اين نكته اشاره نكردهام كه او تا چه حد روشنفكر بود و عمل روشنفكرانه را درست درك ميكرد. دقيقا اگر وابستگيهاي سياسي و دلبستگيهاي قومي و فرهنگي صمد را هم كنار بگذاريم و تنها به كارنامه ادبي او دقت كنيم، درخواهيم يافت كه تا چه اندازه به آن تعاريفي كه ادوارد سعيد در مباني روشنفكري در جوامع پسااستعماري ارايه ميدهد يا تعريفي كه ميشل فوكو از «كار روشنفكري» عرضه ميدارد و بابك خان احمدي نيز در بسط و شرح آن به نيكي در كشورمان كوشيده نزديك بوده است. صمد بهرنگي در عرصه ادبيات كودك و نوجوان قلم ميزد؛ ادبياتي كه خواهناخواه وجهي تعليمي و تربيتي همواره بر آن سايه مياندازد يا از آن انتظار چنين كاركردي ميرود. بهرنگي به نيكي دانست كه براي آنكه گامي پيشتر برويم و نسلي آگاهتر بسازيم، بايد اين ادبيات تعليمي را توسعه داد. اين توسعه در كار صمد به دو شكل نمود مييابد: نخست از منظر غناي ادبي و به عبارتي حيثيت ريتوريك آثارش و ديگر از طريق گسترش گفتمانهاي تعليمي و عمق بخشيدن به مفهوم تربيت. اگر بخواهيم قدري از مركب اين اصطلاحات دهان پركن پياده شويم و سادهتر حرف بزنيم بايد بگوييم كه بهرنگي در نخستين گام دانست كه لازم نيست براي سخن گفتن به زبان بچهها و دست يافتن به زيباييشناسي مورد پذيرش آنها اداي كودكان را درآورد و همه چيز را سهلانگارانه سادهسازي كرد. عصيان او در بعد غناي ادبي در حقيقت به معناي تن ندادن به تقليلگرايي معهود در ادبيات كودكان بود. هميشه هم سادگي سهلانگارانه و «گل همه رنگش خوبه» كدهاي ارتباط با كودك و نوجوان را سر و سامان نميدهد. در گام بعدي او متوجه شد كه اين پيامهاي تعليمي، نخنما و براي جامعه ايران نابسنده است. تعليم كودك و نوجوان تنها در دعوت او به پاكيزه بودن و دروغ نگفتن و كمك به پدر و مادر و درس خواندن و امثالهم نيست. چنين بود كه مضاميني چون اختلاف طبقاتي، آرمانگرايي، آزاديخواهي، رفتن به دنبال آگاهي بيشتر، خرافهگريزي، عصيان و غيره را به بطن آثارش تزريق كرد و در پيوندي هنرمندانه با زباني جدي، بزرگسالانه اما فاقد تعقيد توانست دل و روح چند نسل را فراچنگ آورد و به معناي واقعي تعليمشان دهد. به خاطر بياوريد سطح نثر، شيوه داستانگويي و مفاهيم داستانهايي چون تلخون، الدوز و كلاغها، كچل كفترباز و ماهي سياه كوچولو را و آن وقت به دور و برتان نگاه كنيد و ببينيد چقدر كم داريم از اين نويسندهها در اين روزگار و چقدر نياز داريم به امثال بهرنگي در اين روزگار.