ريسك تصميمگيري ژاپن و چين چه كردند؟
مجيد رضاييان
بياييم شفاف باشيم؛ جهان امروز، با همه بدخواهيها و مثبتانگاريها يك واقعيت است، همانطور كه ما يك واقعيت براي آنها به شمار ميآييم؛ واقعيتي كه از تصميمگيريهاي پرريسك يا كمريسك برخاسته است، چگونه؟ به شرح و تحليل اين چند نكته؛
يكم) ريسك تصميمگيري اصطلاحا در رشته ميانرشتهاي به نام «مديريت ارتباطات» به ما ميآموزد كه هرگاه تصميمگيري به سمت كنترل سه بخش رفت، ما توانستهايم ريسك تصميمگيري را پايين بياوريم. آن سه بخش چيست؟ «ريسك مالي ، ريسك قانوني يا مقرراتي، ريسك حاكميتي يا سازماني».
پربيراه نيست اگر بگوييم تصميم ژاپن پس از بمباران اتمي دو شهر بزرگ مركزي و مرزي -هيروشيما و ناكازاكي- براي امضاي معاهده «نداشتن ارتش» و سپردن امنيت مرزهاي بيروني به امريكا، لحظه دراماتيك و بسيار دشواري بوده است؛ اما آن زمان، ريسك تصميمگيري براي آنها اين بود كه ما قرارمان اين باشد از راه اقتصاد با تكيه بر انتخاب «مدل توسعه انساني» -گرفتن آموزش همراه تكنولوژي-دشمن بيروني را زمين بزنيم و ديديم زمين زدند. چند سال بعد، ژاپنيها عضو جي۷ شدند؟ دقيقا ۲۵ سال از آغاز توسعه .۱۹۷۵ ميلادي و البته ۳۰ سال بعد از بمباران اتمي .كانادا هفتمين بود كه بعدا پيوست.
حالا ژاپنيها در كنار ديگر كشورهاي توسعه يافته و دشمنان ديروز و در برابر متفقين -به عنوان يكي از كشورهاي متحدين در جنگ جهاني دوم- مينشستند و تصميم ميگرفتند. تصميمهاي بزرگ براي خود و شركايشان. همينقدر واقعي.
اينك، بد نيست از خود بپرسيم ژاپن از كشورهاي خاورميانه امروز، ضد امريكاييتر بود يا اين كشورها از ژاپن؟ ژاپن از امريكا بيشتر لطمه ديد و ويران شد يا ما و اين كشورها؟ پرسشهايي همينقدر واقعي و ساده البته.
دوم) يادم نميرود مجله اشپيگل آلمان -پس از فروپاشي ديوار برلين تيتر روي جلدش اين بود: «بازندگان جنگ گرم- برندگان جنگ سرد».
حتما فراموش نكردهايم كه آلمان هم مانند ژاپن يكي از همان كشورهاي بازنده در بلوك متحدين در برابر متفقين بود؛ حالا خود را برنده ميناميد، نميدانم كسي را سراغ داريم كه بگويد؛ نه، آلمان و ژاپن بازنده شدند و متفقين در جنگ سرد، برنده؟ حتما، نه!
سوم) مديريت يا كنترل ريسك، در رشته ميان رشته ديگري به نام مديريت ارتباطات و اين روزها مديريت روابط بينالملل درس ديگري را نيز -اينبار، با تكيه بر تجربه چين- به ما ميدهد؛ چه درسي؟ چين، افزون بر ژاپن، دچار پارادوكس ايدئولوژيك هم بود: «پياده كردن درسهاي پرولتري و كارگري ماركس در يك كشور دهقاني-روستايي با كمترين ميزان سواد.» چين چه كرد؟ ريسك تصميمگيري با نگاه به مديريت ارتباطات به حزب كمونيست-مائوئيست پكن گوشزد كرد كه يك تصميم بزرگ بگيرد و گرفت؛ تصميمي كه دهقان محوري به جاي كارگر محوري نشست و درهاي كشور به روي روابط جهاني و منطقهاي توأمان با يكديگر گشوده شد.
تصميمي كه سبب شد تا از قضا، مدل توسعه جديدي را رقم بزنند و زدند. در همه ترمهايي كه افتخار تدريس در مقاطع تحصيلات تكميلي را برعهده داشتهام در درس «روزنامهنگاري و رشد يا همان بررسي مدلهاي توسعه با نگاه به روزنامهنگاري توسعه» همواره يك پرسش ثابت براي دانشجويانم طرح كردهام: «چرا مدل توسعه مبتني بر آموزههاي ماركس در شوروي سابق شكست خورد، ولي در چين موفق از كار درآمد؟» يك پرسش ظاهرا پيچيده ولي همينقدر واقعي. چهارم) ژاپن و چين امروز، ما را با چند پرسش سقراطي و البته عيني ديگر، مواجه ميكنند: «اساسا آيا ميزان ضد امريكايي بودن اين دو كشور با تكيه بر مدل توسعه آنها تعريف ميشود يا با قطع هرگونه رابطه و همكاري؟ چين و ژاپن امروز، آسيايي هستند و شديدا در برابر حفظ الگوهاي ملي خويش موفق بودهاند؛ اين موفقيت از رهگذر چه مدلي از توسعه محقق شده است؟ تصميمها با عنصر «ضديت» بر كشيده است يا با تكيه بر عنصر «همكاري» و سپس «رقابت»؟ كدام كمريسكتر بوده است؟ پرسش مهمتر اينكه؛ تصميمهاي دهه پنجاه تا دهه هفتاد ميلادي اين دو كشور آسيايي و حتما اينك توسعه يافته، تصميمهاي اشتباهي تلقي ميشود يا مروري بر توانمنديهاي امروز اقتصادي اين دو كشور، نشان ميدهد بزرگترين چالش امريكاي ۲۰۲۵، همين دو كشور شدهاند؟ پرسشهايي همينقدر واقعي. خوشبختانه از زاويه نگاه ارتباطي ايران امروز، هر دو كشور شديدا درخصوص اتخاذ سياست مستقل و حفظ مولفههاي فرهنگ ملي و بومي، مستحكم و با اراده بودهاند، با اراده هم ماندهاند. در برابر فرهنگ امريكايي و مدل توسعه روستو در غرب، نه تنها بياعتنا بودهاند كه مدل تازهاي را به دانشگاههاي جهان ارايه كردهاند كه ما هم در ايران با افتخار تدريس ميكنيم و نيك، تاكيد ميورزيم؛ چراكه نه!
آخر اينكه ما نيز، در مقطع حساس دوره وب هوشمند از قطار توسعه نبايد بيش از اين عقب بيفتيم؛ هر قفلي در مسير توسعه نيز، شايسته نيست همچنان قفل بماند و گشوده نشود؛ بازهم، همينقدر واقعي. همين و بس.