عبرت از نُه سقوط! (۴) تكيه به خارج
سيد عطاءالله مهاجراني
ويژگي تكيه بر كشور يا قدرت يا حتي ابرقدرت خارجي كه گاه در زمان بحران جا خالي ميدهد؛ در سقوط نظام سلطنتي در ايران در سال ۱۳۵۷ و نظام بعثي در سوريه در ۱۴۰۳ به روشني ديده ميشود. البته هر دو رژيم قانونيت يا امكان بقاي خود را از كودتا گرفته بودند. هر چند كودتايي كه به رژيم شاه قانونيت داده بود - و البته نه مشروعيت- امريكايي - انگليسي بود و كودتاي حافظ اسد ظاهرا ملي مينمود، مانند كودتاي ناصر در مصر يا كودتاي قذافي در ليبي. محمدرضا شاه به امريكا و انگلستان متكي بود. بهترين اسناد اين اتكا را ميتوان در يادداشتهاي علم ديد. تقريبا هر هفته سفير امريكا و انگليس با شاه ملاقات دارند. هميشه به هنگام و بيهنگام با علم در ارتباطند. انگار كشور وزارت خارجه و وزير خارجه ندارد! در سالهاي بحراني نظام سلطنتي سال ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ كه به فروپاشي نظام سلطنتي انجاميد، چشم و گوش محمدرضا شاه به دهان سفير امريكا و انگليس دوخته شده بود. به حدي كه در ديدارهاي ماههاي آخر رژيم شاه، سوليوان، سفير امريكا (رييس سابق سازمان سيا) مرتب از شاه ميپرسيد: «اعليحضرت كي ايران را ترك ميكند؟!» ژنرال هايزر هم كه مخفيانه و بدون اطلاع شاه به ايران آمده بود در تنها ملاقاتي كه با شاه داشت همين موضوع را با شاه مطرح كرد و البته حيرتانگيز است كه به روايت ژنرال هايزر، شاه به سران ارتش فرمان داده بود كه در غياب او از هايزر اطاعت كنند. اردشير زاهدي با همان ويژگي لوطيگري- وطنپرستانهاي كه داشت به شاه پيشنهاد كرده بود كه سوليوان سفير امريكا و پارسونز سفير انگليس را از ايران اخراج كند! بديهي بود كه شاه كه به روايت داريوش همايون در هر بحراني تصميم به فرار توي آستينش بود و هميشه آماده فرار بود؛ نميتوانست به اين پيشنهاد عمل كند. امريكاييها وقتي ديدند امواج انقلاب نيرومندتر از تعارفات جيمي كارتر در ضيافت شب ژانويه در تهران است، شاه را فريب دادند. به او گفتند در امريكا او را خواهند پذيرفت. اما در مصر و مراكش و پاناما و مكزيك آوارهاش كردند. روايت بسيار جذاب ويليام شوكراس در كتاب «آخرين سفر شاه» را ببينيد چه بر سر شاه كه مانند يهودي سرگردانِ اوژن سو شده بود، آوردند. سرانجام براي خالي نبودن عريضه چند روزي شاه را به همراه خانم فرح ديبا در تيمارستان امراض رواني مدتي بستري كردند. به روايت خانم فرح در خاطراتش: «پادشاه را در اتاقي جاي دادند كه جلوي پنجرههايش ديوار كشيده شده بود! مرا در اتاق چوبي كه درش فقط از بيرون باز و بسته ميشد و دستگيره نداشت و بر سقفش يك دستگاه ضبط صدا قرار داشت، جاي دادند.» پيداست بيشتر از تيمارستان بوده است! در واقع زنداني شده بودند. به همين خاطر شاه در مقدمه كتاب «پاسخ به تاريخ» اين جمله عبرتآموز و البته بسيار تلخ را نوشته است: «چرا امريكاييها با من اين رفتار را داشتند؛ آنها كه هر چيزي از من خواستند، عمل كردم!» اتفاقا راز سقوط همين بود كه به هر چه امريكاييها خواستند، عمل كرده بود. عزت ملت ايران و استقلال كشور جايگاهي نداشت.
بشار اسد به روسيه تكيه كرد. روسيه هم از كارت سوريه در جهت منافع خود استفاده كرده است. چنانكه همين بازي را با ايران هم ادامه ميدهد. با اين تفاوت كه تكيهگاه ايران، روسيه نيست. اما سوريه به دلايل مختلف وابسته به روسيه شده بود. حتي در اين وابستگي روسها از تحقير بشار اسد هم خودداري نكردند. در برنامه استقبال بشار اسد از پوتين در سال ۲۰۱۷ در پايگاه حميميم كه در اختيار ارتش روسيه بود، در لاذقيه وقتي بشار اسد خواست در كنار پوتين بايستد و از گارد تشريفات سان ببيند؛ يكي از افسران روسي دست بشار اسد را گرفت و عقب نگه داشت. به او اجازه ندادند تا در كنار پوتين بايستد و سان ببيند. انگار بشار اسد نه رييسجمهور سوريه بود و نه سرزمين سوريه بود. من وقتي اين صحنه را ديدم در ذهنم گذشت شخصيتهاي ملي و مستقل و آزاده سوري چنين اهانتي را فراموش نخواهند كرد. البته روسها با همه بيمروتي ذاتي كه دارند نسبت به بشار اسد و پناه دادن به او از امريكاييها و رفتارشان با شاه بهتر عمل كردند. صدالبته اگر در فرصت مناسب پرونده بشار را تمام نكنند، اين سرشت و سرنوشت تكيه بر خارج است. وقتي نظامي بر ملت خود متكي نبود، نخبگان و مرجعيت فكري جامعه را در كنار خود نداشت، ناگزير از تكيه به خارج ميشود. مانند ديوار شكستهاي كه بايد در كنارش شمع زد و تكيهگاه موقت برايش ساخت. بيتكيهگاه فرو ميريزد. چنانكه نظام سلطنتي در ايران و نظام بعثي در سوريه فرو ريخت. به نيروي خارجي نميتوان تكيه كرد و «تكيه بر عهد تو و باد صبا نتوان كرد!»