اهميت نگاه جامع در قلمرو علوم انساني
سيد حسين حسيني
سومين كار در دوره دوم فعاليتهاي شوراي بررسي متون و كتب علوم انساني (به عنوان يكي از مراكز علمي مرتبط با مساله تحول علوم انساني)، توسعه كيفي تا ارتقاي آن بود. اولا از متون دانشگاهي فراتر رفته و سعي شد كل متون حوزه علوم انساني را در برگرفته تا محدود به متون دانشگاهي نشويم. دوره اول كار اين شورا، به كتب درسي منحصر شده بود، زيرا دوره آغازين بود و البته كه نقد و بررسي كتب درسي دانشگاهي طبق اساسنامه شورا، جزو اولويتهاي آن محسوب ميشود. شوراي بررسي متون در پي دانشگاه و در دل نيازهاي دانشگاهي تاسيس شد و لذا نميتوانست از كتب درسي دانشگاهي بيرون رود. اگرچه در اساسنامه شورا از رشدتفكر انتقادي، نقد متون درسي دانشگاهي، تقويت جايگاه علوم انساني، اصلاح سرفصلهاي درسي و غيره ياد شده اما براي مسوولان دوره اول، كتب درسي اولويت داشت. لذا اين سخن كه چند دهه است الگوي رسمي كشور براي تحول علوم انساني ناظر به اصلاح وضع آموزش و كتب درسي است، به نظر درست نميآيد زيرا چنين نبوده و به نظر نگارنده اصولا هنوز پروسه تحول علوم انساني در ايران پساانقلاب اسلامي بهصورت جدي و آكادميك كليد نخورده است. تحول علوم انساني نشانههايي دارد و نميتوان به سادگي اعلام كرد تحولي اتفاق افتاده است. مولفههاي نظريهپردازي علمي، مسالهيابي و آزادانديشي كه پيشتر در اين سلسله يادداشتها اشاره شد برخي از آن نشانههاست كه هنوز تا تحقق چنين نشانههايي راه بسياري در پيش است. شوراي بررسي متون و امثال اين دست مجموعهها اگر هم بتوانند كاري كنند، فقط مقدمهسازي و زمينهسازي است، يعني گسترش نقد علمي و متديك در مجامع علمي كه فعلا در اين اندازه، كار درخوري محقق نشده است. البته اين حركت در دوره دوم فعاليتهاي خود كليد خورد ولي با موانعي روبهرو شد. در حقيقت فعاليتهاي شوراي بررسي متون، بخشي خودخوانده در دل مركزي ديگر بهنام پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي بود و نه همه متن لازم ماجراي نقد در كشور و نه در متن تمامي مراكز لازم علمي حوزه و دانشگاه. كار اين شورا به دلايل گوناگون هنوز تبديل به يك جريان عمومي علمي در سطح كشور نشده است؛ هرچند در دوره دوم با 2 تا 3 هزار استاد در ارتباط بوديم و زمينههاي تاسيس يك شبكه علمي وسيع كه بتواند جريانسازي علمي و گسترده و جهتبخش و موثر ايجاد كند در حال شكلگيري بود، ولي تداوم پيدا نكرد. نكته اين است كه چنانچه چنين سرمايههاي اجتماعي-علمي در بخشهاي مختلفي از مراكز علمي كشور هم سر زند اما متاسفانه در يكديگر، ضرب و تركيب و تكميل نميشود و اين يكي از مشكلات جامعه ايران و نيز جامعه علمي است. به هر حال اين اتفاق ميمون هنوز نيفتاده است ولي امكان دارد و ميتواند در آينده و به تدريج، چنين اتفاقاتي بيفتد و قطعا تا اين نوع اتفاقها رخ ندهد، سخن از تحول علوم انساني امر گزافي است.
ثانيا از نقد كتاب هم فراتر رفته و به سمت نقد مقالات علمي، نقد پاردايمهاي علمي، نقد رويكردها و نقد نظريههاي علمي در حوزه علوم انساني حركت كرديم. دقت مهمي است كه گستره نقد علمي بايد همه حوزههاي علوم انساني را دربرگيرد و الا جريان نقد، فراگير نميشود. هر كدام از اين قلمروها آداب و شرايط خاص خود را دارد؛ يعني نقد پارادايمها، نظريهها، رويكردها، متد و روشها، كتب، مقالات و طرحهاي پژوهشي.بايستي امر نقد، تمام اين فضاها را دربر بگيرد تا اين شبكه به تدريج سر زند.
ثالثا بهدنبال ارتقاي كار و ارتباط شورا با تمام استادان علوم انساني در سطح كشور بوديم يعني با راهاندازي شبكه ارتباطي درصدد بوديم تمام استادان علوم انساني را درگير مساله نقد علمي كنيم. جريان تحول علوم انساني بدون ارتباط با كل بدنه جامعه علمي كشور شدني نيست. چنين مواقفي جاي تنگنظري نيست و بدون دخالت بدنه جامعه علمي كاري پيش نميرود. بدون نگاه نقادانه تماميت جامعه علمي در حوزه و دانشگاه به دستاوردهاي علوم انساني معاصر، نميتوان از تحول و تغيير سخن گفت. اگرچه در دوره اول، اصحاب علوم انساني به شورا رفت و آمد داشتند اما اين امر قدري ضعيف شده بود. در دوره دوم اين مساله تقويت شد و تمام آمارهاي اين دست ارتباطات و كيفيت حضور صاحبنظران را در كتاب برنامه شورا در سال 1393 آوردم و ميتوان دنبال كرد. ارتباط شوراي بررسي متون و مجموعههايي از اين دست با دانشگاهها و مركز علمي، تعداد اعضاي پيوسته و وابسته، اينكه چه تعداد مراكز در حلقه نقد و داوري قرار دارند و آيا اصولا نقد كتابي صورت ميگيرد؟ از نكات مهم براي رونق اينچنين مراكزي است. بدون ارتباط جامع با صاحبنظران و مراكز علمي، نميتوان به سمت تحول علوم انساني گام برداشت. اينكه تعدادي افراد را كه ميل به افكار و سليقههاي خاص و محدودي دارند انتخاب كرده تا با آنها به صورت گزينشي كار كنيم، كاري از پيش نبرده و هرگز با اين نوع سياستگذاريها كه قبلا هم بارها در كشور تجربه شده، تحول علوم انساني اتفاق نميافتد. بدينسان به لحاظ علمي، بايد كليت بدنه جامعه علمي به اين نياز برسد و اين ضرورت را درك كند كه دانش علوم انساني موجود دچار كمبود است و اين امر جز با نقد علمي و متديك اين مجموعه دانش، شدني نيست. نتيجه آنكه تاسيس و ترويج شبكه نخبگاني نقد در جامعه علمي كشور با محور شوراي بررسي متون و كتب علوم انساني و با حضور صاحبنظران حوزه و دانشگاه، همچنان در آغاز راه قرار دارد.
استاديار فلسفه و روششناسي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي