• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۸ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4210 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۲۵ مهر

جادوي راديو و راديو‌بازي

پيمان نوروزي

 

 

شايد اولين برخوردهاي من با راديو به سال‌هاي دبستانم برمي‌گردد. به صبح‌هاي جمعه‌اي كه خوشحال بودم از اينكه لازم نبود زود بيدار شوم و مي‌توانستم با خيال راحت تا هر چقدر كه دلم مي‌خواهد بخوابم و خستگي يك هفته مدرسه را آسوده به در كنم. اما كمتر جمعه‌اي پيش مي‌آمد كه مي‌شد چنين فضاي خلوت و دلنوازي داشته باشم.

اغلب اين صداي راديوي فيليپس پدرم بود كه زنگ بيدار باش صبح‌هاي جمعه‌ام مي‌شد؛ با برنامه «صبح جمعه با شما ». خنده‌ها و آهنگ‌هاي شاد و لطيفه‌هاي‌شان، چنان با صداي بلند پخش مي‌شد كه هيچ بالش و پتويي نمي‌توانست سد راه‌شان شود و تمام اين هياهو براي من مترادف بود با از دست رفتن يك خواب دلچسب ديگر. مثلا در آن سن و سال دركي از شوخي‌هاي آقاي مُلون نداشتم و نه‌تنها خنده‌ام نمي‌گرفت بلكه حرص مي‌خوردم از اين شخصيت وا رفته كه مزاحم خوابم مي‌شد. چنين شد كه تا سال‌ها‌، راديو براي من برابر بود با برهم زننده آرامش. چهارده سالم كه شد در يك كلاس موسيقي ثبت‌نام كردم و به يادگيري سه‌تار پرداختم. حدود يك سال بعد كم‌كم با الفباي موسيقي آشنا شدم و شروع كردم به گوش كردن موسيقي. همه جور موسيقي را مي‌بلعيدم. تشنه شنيدن ساز اساتيد بودم. آلبوم‌هاي جديد را در اولين فرصت در راه مدرسه تهيه مي‌كردم و قديمي‌ها را تا آنجايي كه آرشيو كاست‌هاي پدرم اجازه مي‌داد، دنبال مي‌كردم. در همان سال‌هاي موزيك بازي‌ام بود كه دوستي به من گفت بعدازظهرها، حدود ساعت يك و نيم، راديو پيام برنامه «تكنوازان» دارد. به سرعت معتاد آن برنامه شدم. هر بعدازظهر تكنوازي زيبايي از بزرگان موسيقي را در راديو با لذت گوش مي‌كردم. از آن روز به بعد كار من اين شد كه به هر نحوي، در ساعت مقرر خودم را به يك راديو برسانم. خيلي طولي نكشيد كه تصميم گرفتم اين برنامه‌ها را ضبط كنم و آرشيوي از آنها براي خودم تهيه كنم. بنابراين نوار را در دستگاه آماده مي‌كردم و از ترس اينكه مبادا شروع برنامه را از دست دهم راديو را خيلي زودتر روشن مي‌كردم تا صدايش را بشنوم و اين، آغاز دوستي عميق من با راديو بود. سال‌ها بعد هم كه به دانشگاه رفتم هميشه راديوي ماشينم روشن بود. كمتر پيش مي‌آمد نواري در ماشين داشته باشم، مگر آلبوم جديدي كه تازه تهيه كرده بودم. صبح‌ كه از منزل بيرون مي‌زدم تا شب، راديو همدم من در ماشين بود و مُسكن عصرهاي پر ترافيكم. صبح‌ها سريال «چهار فصل» راديو نمايش، بعداز‌ظهر «كافه راديو» با صداي گرم «مهران دوستي» و بلافاصله بعدش در راديو تهران «عصر بخير تهران» و پشت بندش يك مسابقه تلفني كه واقعا با نمك بود. راديو جاي خيلي چيزها را برايم پر مي‌كرد. موسيقي داشت، گفت‌وگو و خبر داشت، نمايش‌هاي كوتاه و بلند، برنامه‌هاي طنز بامزه و خيلي چيزهاي ديگر كه باعث مي‌شد هميشه چيز به درد بخوري براي گوش كردن در ماشين داشته باشم. گاهي حتي پيش مي‌آمد كه به مقصد مي‌رسيدم اما برنامه‌اي كه گوش مي‌كردم تمام نشده بود، به همين دليل تا انتهاي برنامه در ماشين مي‌نشستم.اين روزها با اينكه كمتر رانندگي مي‌كنم و فرصت گوش كردن‌هايم كمتر شده است، اما هنوز هم راديو را با عشق و علاقه دنبال مي‌كنم و برنامه‌هاي خاصي را كه دوست‌شان دارم، تا آنجا كه مقدورم باشد سر ساعت به شنيدن مي‌نشينم. راديو جادويي دارد كه فقط راديو‌بازها مي‌توانند آن را درك كنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون