اشتباه ميان ضرورت و آزادي ...
رضا داوري اردكاني٭
لفظ استاندارد از دهها سال پيش لفظ آشنايي شده است اما از ورود آن در متون علوم انساني زمان زيادي نميگذرد. من نخستينبار آن را در حدود 40 سال پيش در مقالهيي كه در فرانسه تحت عنوان زندگي استاندارد در مجله اسپري چاپ شده بود، ديدم. نگراني نويسنده اين بود كه اروپا دارد به تدريج از شيوه زندگي امريكايي تقليد ميكند. در آن مقاله استاندارد قدري معني منفي داشت. مشكل اختلاف در مورد لفظ استاندارد از آنجا ناشي ميشود كه گاهي درست در جاي خويش قرار دارد و گاهي در جاي مناسب نيست. در مواردي استاندارد لازم و ضروري است و در مواردي شايد بيوجه و زايد باشد و به اين جهت مهم است كه بدانيم چه چيز بايد استاندارد شود و چه چيز را اصلا نميتوان استاندارد كرد و استاندارد كردنش ضرورت ندارد. اين كار براي جهان توسعهنيافته و در حال توسعه بسيار دشوار است معهذا مشكل را رفعنشدني نبايد دانست. استاندارد متعلق به دنياي تكنولوژي و مربوط به تكنيك است. در گذشته اندازه و اعتدال بود اما استاندارد به معني كنوني نميتوانست وجود داشته باشد.
دكتر رضا داوري اردكاني٭/ لفظ استاندارد از دهها سال پيش لفظ آشنايي شده است اما از ورود آن در متون علوم انساني زمان زيادي نميگذرد. من نخستينبار آن را در حدود 40 سال پيش در مقالهيي كه در فرانسه تحت عنوان زندگي استاندارد در مجله اسپري چاپ شده بود، ديدم. نگراني نويسنده اين بود كه اروپا دارد به تدريج از شيوه زندگي امريكايي تقليد ميكند. در آن مقاله استاندارد قدري معني منفي داشت. مشكل اختلاف در مورد لفظ استاندارد از آنجا ناشي ميشود كه گاهي درست در جاي خويش قرار دارد و گاهي در جاي مناسب نيست. در مواردي استاندارد لازم و ضروري است و در مواردي شايد بيوجه و زايد باشد و به اين جهت مهم است كه بدانيم چه چيز بايد استاندارد شود و چه چيز را اصلا نميتوان استاندارد كرد و استاندارد كردنش ضرورت ندارد. اين كار براي جهان توسعهنيافته و در حال توسعه بسيار دشوار است معهذا مشكل را رفعنشدني نبايد دانست. استاندارد متعلق به دنياي تكنولوژي و مربوط به تكنيك است. در گذشته اندازه و اعتدال بود اما استاندارد به معني كنوني نميتوانست وجود داشته باشد. استاندارد در دنياي دقت رياضي براي اندازه نگه داشتن و رعايت حد مطلوب و شايسته اشيا و كالاهاي تكنيكي است. اكنون در صنعت و كشاورزي و توليد صنعتي استاندارد يك ضرورت است ولي مگر آموزش و تعليمات از تكنولوژي جداست؟ مگر جامعه مجموعه اجزاي غير مستقل است؟ جامعه بشري يك امر به هم بسته و درهمپيچيده است و وحدت دارد. نه تكنولوژي از فرهنگ و آموزش جداست و نه سياست از اينها استقلال دارد. جامعه خوب، جامعهيي است كه در آن ثبات و هماهنگي و تناسب باشد. در چنين جامعهيي طبيعي است كه به استاندارد و رعايت آن توجه شود و اگر در جايي كارها بر وفق موازين و به اندازه نيست آن را به حد استاندارد برسانند ولي مهم اين است كه ميزان و استاندارد را از كجا بايد آورد و چگونه ميتوان به آن رسيد؟ اگر استاندارد حد قابلقبول است بايد آن را در قياس با حد مطلوب معين كرد بنابراين براي تعيين آن بايد حد مطلوب را شناخت.
در اين زمان همه كشورها چه پيشرو باشند چه پيشرو نباشند، با نظر به مرزهاي دانش و تكنولوژي ميتوانند تصوير و تصوري از «حد قابلقبول» و «اندازه مناسب» داشته باشند. كشورهاي توسعهنيافته معمولا مرحلهيي از جهان توسعهيافته و صورتي از اشياي آن جهان را حد مطلوب ميدانند و استاندارد خود را با آن ميسنجند. اين كشورها نه فقط تكنولوژي بلكه آموزش و پرورش خود را نيز با موازين جهان پيشرفته تنظيم ميكنند. در مورد اشياي مصرفي تعيين استاندارد چندان دشوار نيست اما در فرهنگ و آموزش كار بسيار دشوار است. به عبارت ديگر آنچه توليد ميشود و مصرف عام و جهاني دارد استاندارد كردنش آسان است اما در اموري مثل تعليم و تربيت از شيوه مرسوم در يك كشور تقليد نميتوان كرد. به خصوص كه استاندارد كردن آموزش با حزم و احتياط بسيار بايد صورت گيرد و عدهيي از صاحبنظران تعليم و تربيت نيز استاندارد در آموزش را بهكلي بيوجه ميدانند. معهذا لااقل در تدوين برنامه درسي مدارس ابتدايي و متوسطه، استاندارد يك ضرورت است كه متاسفانه گاهي اين ضرورت با كمال اشتباه ميشود يعني استاندارد كردن را غايت مطلوب و عين كمال ميدانند و فكر ميكنند چون استاندارد مهم است همهچيز بايد استاندارد شود و اصلا نميانديشند كه استاندارد از كجا آمده است و براي چيست؟
آموزش و پرورش در زمان قديم استاندارد نبود، اما حالا ناچار بايد استاندارد شود زيرا مدرسه برنامه مناسب ميخواهد و درسها بايد به اندازه باشد (كه البته در بسياري از جاها و از جمله در كشور ما نيست) . امروزه همه بايد باسواد باشند. اطلاعات معين داشته باشند. بايد مشخص باشد كه دانشآموزان چه درسهايي و چه اندازه بايد بخوانند ولي اين امر وقتي ميسر است كه بدانيم كه غرض و غايت آموختن چيست؟ و چه چيزها را به چه كساني ميآموزيم و بايد بياموزيم؟ اگر اين موارد را در نظر نياوريم نميتوانيم برنامه و نظم آموزش داشته باشيم. هر كشوري بايد برنامهاش را با توجه به امكانات خود تدوين كند و بداند چه ميتواند بكند و چه بايد بكند و به كجا بايد برسد. آيا واقعا آموزش و پرورش ما كاري يا كوششي انجام داده است كه به استاندارد دست يابد؟ ما به خصوص در دهههاي اخير كوششهاي بسيار براي رسيدن به يك برنامه متناسب و مناسب آموزش كردهايم من و بعضي از همكارانم در حدود 20 سال پيش پيشنهاد كرديم كه برنامه درسي آموزش و پرورش تغيير كند. شوراي عالي انقلاب فرهنگي و دولت هر چه در توان داشت براي «تغيير بنيادي نظام آموزش و پرورش» انجام داد اما نتيجه آن همه كوشش و حسننيت چيزي درخور و شايسته نبود. به اين جهت من پيشنهاد سابق را تكرار نميكنم به خصوص كه بيش از پيش ميدانم كه راه برنامهريزي آموزش راه بسيار دشواري است و متصديان آموزش و پرورش و دانشمندان ما طي مدتي قريب به 10 سال كوشيدند و گرچه كوشششان بيثمر نبود به نتيجهيي كه ميخواستند نرسيدند. پس به اصل قضيه بازگرديم. مشكل بزرگ استاندارد در آموزش اين است كه از يك سو براي طلب علم و آموزش علوم نميتوان استاندارد قايل شد و اقتضاي كمال اين است كه هيچ كس در راه طلب علم در هيچ جا متوقف نشود زيرا علم مرز ندارد. اما برنامه عمومي آموزش نميتواند بيحساب و كتاب باشد؛ درس را بايد به اندازهيي كه لازم است در مدرسه تعليم كرد. به عبارت ديگر هر چند كه علم استاندارد ندارد اما توليد تكنولوژيك استاندارد دارد. چنانكه گفته شد برنامه آموزشي به خصوص در دورههاي ابتدايي و متوسطه استاندارد ميخواهد. بايد در مدرسه معلوم باشد كه هر درسي چند ساعت تدريس شود و مقدار هر درس چه اندازه است. مخصوصا بايد فرصتي هم به دانش-آموزان داد كه خود كتاب بخوانند و گاهي بد نيست كه در مدرسه هم ساعاتي براي كتابخواندن قرار داده شود تا نوجوانان به اختيار خود چيزي بخوانند. اين ظاهرا مساله سادهيي است اما عملكردن به آن دشوار است. اكنون محصلان مدارس ما تنها درس و كتابهاي درسي ميخوانند و به اين جهت وقتي بزرگ شدند و حتي بر اثر برخورداري از هوش بسيار به مقام دانشمندي رسيدند ممكن است هيچ كتاب نخوانند و سر و كارشان با كتاب سر و كار مردم غيردانشمند باشد. راستي چرا فرزندان 13، 14 ساله ما بايد همه علوم اعم از رياضي و فيزيك و شيمي و تاريخ و جغرافيا و ادبيات و صرف و نحو و... را در هر سال يا در بيشتر سالهاي مدرسه به يك اندازه بياموزند و توقع داشته باشيم كه همه آن درسها را هم ياد بگيرند. همه درسها را در كنار هم و به يك اندازه نميتوان آموخت. در اينكه تمام دانشآموزان بايد رياضي و شيمي و تاريخ بخوانند ترديدي نيست. اما فكر نكنيم كه اگر مثلا طي مدت هفت سال هر سال كتابهاي قطوري در برنامه درسي قرار داديم بهترين برنامه را تدوين و اجرا كرده و كشور را مملو از علم كردهايم. درس را بايد به اندازه بياموزيم و اگر ميخواهيم دانشمند كتابخوان بپروريم، مجالي را براي دانشآموزان بگذاريم كه به كتابخانه و كتابفروشيها بروند و وقتي براي مطالعه آزاد غيردرسي داشته باشند. اگر اين مجال را از نوجوانان بگيريم برنامهيي را كه استاندارد ميدانيم سودمند نيست و در حقيقت آن را استاندارد نبايد دانست. نكته ديگر اينكه لازمه رسيدن به استاندارد در آموزش اشراف به وضع امور و نيازها و امكانها و غايتهاست و بدون اين اشراف به استاندارد دست نميتوان يافت. به عبارت ديگر براي رسيدن به استاندارد بايد به مرتبهيي وراي استاندارد رفت يعني هر كشوري كه بخواهد به استاندارد برسد، بايد در آنجا كساني باشند كه به مرحله اشراف به امكانها و احتياجهاي كشور رسيده باشند و آنها هستند كه ميتوانند بگويند آموزش و پرورش در هر جايي و در هر سني و مرتبهيي چه چيزها و چه اندازه بايد باشد. استاندارد ثابت و قطعي نيست و هميشه تغيير ميكند و آن را جمع ثبات و تغيير ميتوان دانست. وقتي شرايط و موقعيت تغيير ميكند استاندارد هم چيز ديگر ميشود. بنابراين همواره بايد مواظب استانداردها بود. اكنون در آموزش و پرورش و در مدارس ما به درستي معلوم نيست كه تعيين درسها و مقدار آنها بر چه اساس و مبنايي است. به نظر ميرسد كه مبنايش علاوه بر شهرت، اصل «هر چه بيشتر بهتر» باشد ولي بيشتر در صورتي بهتر است كه آن را بتوان نگهداري و پايدار كرد. اگر استعدادها و امكانهاي فرزندان خود را بشناسيم و بدانيم كه كشورمان به چه آدمهايي با چه معلومات و تواناييها و صلاحيتها نياز دارد و چگونه ميتوان بهترين آموزشها را به جوانان داد و چه چيزها را در مدرسه بايد آموخت و آموختن كدامها را به خود آنها واگذاشت ميتوانيم استاندارد آموزش هم داشته باشيم. اكنون هيچكس در آموزش و پرورش انديشه اينكه بتوان حتي يك درس از درسهاي دوره راهنمايي و دبيرستان را كم كرد، نميكند بلكه گروههايي هستند كه تقاضاي افزايش درسها را دارند. در اين مورد از تجربه كشورهاي توسعهيافته هم كمتر درس ميآموزيم. برنامهيي كه بر طبق آن كودك و نوجوان 10ساله و
15 ساله از صبح تا عصر بايد در مدرسه باشد و وقتي به خانه آمد تا اواسط شب ناچار باشد تكاليف مدرسه را انجام دهد با چه ملاك و ميزاني تدوين شده است و چگونه آن را استاندارد بدانيم؟
البته عدهيي از نوآموزان و دانشآموزان تمام مواد برنامه كنوني و حتي احيانا بيش از آن را هم ميتوانند ياد بگيرند. من در زمان تحصيل خود محصلاني را از نزديك ميشناختهام كه همه اين درسها را ياد ميگرفتهاند اما گاهي هم ميديدهام كه همين مستعدان پس از امتحان، كتاب درسي 300، 400 صفحهيي را ميسوزاندهاند.
ياد گرفتن مواد درسي كنوني بيش از طاقت اكثريت محصلان است. اگر ميزان را توانايي مستعدترها گرفتهايم يا رعايت پيشرفت آنها ميكنيم راههاي ديگر براي اين رعايت هست. استاندارد درس مدرسه با نظر به متوسطها تعيين ميشود و غايتش اين است كه يك نوجوان وقتي در سن مثلا 18سالگي از مدرسه بيرون آمد، زبان مادرياش را آموخته باشد و بتواند لااقل يك نامه پنج شش سطري را درست بنويسد (كه ظاهراً اين امر بسيار آسان براي ما دشوار شده است) و در حد لازم از جغرافيا و تاريخ و زيستشناسي و شيمي و رياضي و فيزيك و... اطلاع داشته باشد و اگر ميخواهد به دانشگاه برود، خود آزادانه برود و بيشتر بخواند. 50 صفحه جغرافيا خواندن و آن را ياد گرفتن، بهتر از 500 صفحه خواندن و ياد نگرفتن است. اين حكم در مورد آموزش همه علوم صدق ميكند. كاش ميتوانستيم برنامه را طوري تدوين كنيم كه فرزندان كشور بتوانند وقت و عمرشان را به بهترين وجه صرف كنند ولي اين يك آرزوست. در زندگي هميشه ضرورتهايي هست كه آزادشدن از آنها آسان نيست. گاهي هم مردمان ضرورتها را دوست ميدارند زيرا آن را مايه آرامش خاطر مييابند و به آنها نام ضرورت هم نميدهند و ميپندارند كه در عين اختيار بهترين امكان را برگزيدهاند. اشتباه ميان ضرورت و آزادي به آساني رفع نميشود پس براي رهايي از قيد ضرورتها بايد اندكي بيشتر صبر كرد.
٭رييس فرهنگستان علوم
جملههاي كليدي
استاندارد متعلق به دنياي تكنولوژي و مربوط به تكنيك است
جامعه بشري يك امر به هم بسته و درهمپيچيده است و وحدت دارد. نه تكنولوژي از فرهنگ و آموزش جداست و نه سياست از اينها استقلال دارد.
آنچه توليد ميشود و مصرف عام و جهاني دارد استاندارد كردنش آسان است اما در اموري مثل تعليم و تربيت از شيوه مرسوم در يك كشور تقليد نميتوان كرد.
آموزش و پرورش در زمان قديم استاندارد نبود، اما حالا ناچار بايد استاندارد شود
برنامه عمومي آموزش نميتواند بيحساب و كتاب باشد؛ درس را بايد به اندازهيي كه لازم است در مدرسه تعليم كرد.
درس را بايد به اندازه بياموزيم و اگر ميخواهيم دانشمند كتابخوان بپروريم، مجالي را براي دانشآموزان بگذاريم
در زندگي هميشه ضرورتهايي هست كه آزادشدن از آنها آسان نيست.