رمزگشايي «اعتماد» از پدر معنوي جريان احمدينژاد
زير پوست جناح راست
آيتالله مصباح :حرف ماركسيستهاست كه اهل مبارزه نبودهام
مجتبي حسيني / در دهه چهارم انقلاب، بازهم آرايش سياسي كشور در حال تغيير و دگرديسي است. نمايهها و المانهاي اين دگرديسي پشت ويترين همنشينيهاي رهبران و كنشگران فكري و سياسي مشهود است؛ تغييراتي كه نشانگر خروج ميدان رقابت سياسي از دوگانه چپ-راست يا اصلاحطلب –اصولگرا به اقطاب جديد است. رفرميستها در اين آرايش جديد و به تناسب موقعيت و وضعيت فعلي بر ضريب همگراييشان افزوده شده و بالعكس محافظهكاران متحمل انشعابها و تحت ذيل آن به واگراييهاي جديدي رسيدهاند كه بيترديد رفاقتهايشان را از اين پس به رقابتهايي تمام عيار بدل خواهد كرد. اگر تا چندي پيش اصولگرايان در قالب پنج طيف سنتي، ميانهرو تكنوكرات، راديكال، مستقل و احمدينژادي قابل تحليل بودند، اين روزها رايزنيها و اتفاقاتي جالب و قابل تامل ميان گروههاي مهم پنج طيف اصولگرايي در حال تكوين است كه ماحصل آن چيزي جز آرايش جديد سياسي نخواهد بود. علي لاريجاني ترجيح داده سرنوشت خود را از ديگر اصولگرايان جدا كند. ايثارگرانيها، پايداريها، رهپويانيها و احمدينژاديها دوباره به هم رسيدهاند ؛حتي اگر در اين ميان اين طيف از اصولگرايان در ظاهر اقرار به عدم رابطه خود با طيف احمدينژاد داشته باشند، شواهد از نقض اين اقرار و ادعا حكايت دارد. اصولگرايان ميانهرو (رضايي-قاليباف) مترصد فرصت هستند و اما حزب موتلفه همان ميزان كه دل از محافظهكاران بريده، به سمت اردوگاه پايداريها و ايثارگرانيها رفته است تا جايي كه آيتالله محمدتقي مصباحيزدي در گفتوگوي تفصيلي خود با هفتهنامه 9 دي از حزب موتلفه تمجيد كرد تا مشخص شود كه تقريب موتلفهيي با تشكيلات سياسي وابسته به رييس موسسه پژوهشي امام خميني حكايت و روايت از ائتلافهاي جديدي در خرمن و خرگاه راستنشينهاي سياسي ايران دارد. جداي از چرخشها و ائتلافهاي جديد در اردوگاه اصولگرايان روزنامه اعتماد در اين مقال و مجال به تفسير مصاحبه تفصيلي حميد رسايي و علياصغر زارعي در مقام نمايندگان هفتهنامه 9 دي با مراد معنوي و سياسيشان آيتالله مصباحيزدي پرداخته است. در اين گزارش سعي خواهيم كرد تا به اين سوالات پاسخ دهيم كه تحركات جديد آيتالله مصباحيزدي در سپهر سياسي ايران چه علل و عواملي دارد؟ پيام سياسي همزماني اظهارات ايشان با مصاحبه اخير سيد محمد خامنهاي با مجله رمز عبور و پايان سكوت احمدينژاد چيست؟ مريدان (رسايي و زارعي) و مرادشان (آيتالله مصباحيزدي) در اين گفتوگو چه نقاطي را هدف گرفتهاند و چه اهدافي را از طرح چنين مباحثي دنبال ميكنند (10 محور كليدي اين گفتوگو در جدول ذيل آمده است)؟ آيا آيتالله مصباحيزدي به دنبال ايفاي نقش تاريخي براي مريدان و همفكران خود است؟ آيا اصولگرايان تندرو (انقلابي) با محوريت ايشان ميخواهند، فرمان رهبري جناح راست را با توجه به نبود برادر بزرگتر يا پدر معنوي (آيتالله مهدويكني) در اختيار بگيرند؟براي پاسخ به اين پرسشها بايد منظومه فكري-عقيدتي آيتالله مصباحيزدي را مورد بازخواني و واكاوي قرار داد و دانست كه نظام سياسي ايدهآل رييس مركز پژوهشهاي امام خميني چه مختصات و مشخصاتي دارد:
منظومه فكري و نظام سياسي ايدهآل آيتالله مصباحيزدي
آيتالله محمدتقي مصباحيزدي فقط يك عالم ديني يا رييس يك مركز آموزشي، با نام «موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني» نيست. او صاحب و مولد يك گفتمان و نظام سياسي است. اگرچه شايد اين گفتمان در اقليت باشد اما زنده است و سير آن ميرا نيست. نظام سياسي ايدهآل آيتالله محمدتقي مصباحيزدي حكومت اسلامي و نه جمهوري اسلامي است. ايشان اصالتي براي مردم قايل نيست و با توجه به اينكه اينگونه به راي مردم و انتخابات مينگرد، در باب نظام «جمهوري اسلامي ايران» كه اين نام مورد تاكيد بنيانگذار انقلاب بود، ميگويد: «نبايد گمان كرد كه «جمهوري» دقيقا شكل خاصي از حكومت است تا نظام فعلي ما- كه جمهوري است- همان شكل را تقليد كند... ممكن است سوال كنيد؛ پس چرا امام فرمود: «جمهوري اسلامي» و نفرمود «اسلام» يا «حكومت اسلامي»؟ انتخاب واژه «جمهوري» براي نفي سلطنت بود... اين رژيم در ادبيات سياسي اسمش «جمهوري» است، اما نه جمهورياي كه در غرب است، «جمهوري دموكراتيك»، جمهورياي كه همهچيزش و اختيارش در دست مردم باشد و تابع آرا و هوسهاي مردم باشد؛ نه. جمهورياي كه محتوايش اسلام باشد، پس هدف برقراري اسلام در يك نظام حكومتي است كه امروز وقتي سلطنتي نبود، اسمش «جمهوري» است؛ نه اينكه در كنار اسلام ما يك هدف ديگري به نام جمهوري داشته باشيم؛ اين تفكري است شركآميز...» آيتالله محمدتقي مصباحيزدي بارها نظام سياسي ايدهآل خود را معرفي كرده است. ايشان به انتخاب مستقيم مسوولان توسط مردم اعتقادي ندارد و بر همين اساس بهترين روش براي انتصاب و انتخاب مسوولان كشوري را «انتخاب غيرمستقيم» ميداند. درنظام سياسي ايدهآل ايشان، «حكومت ديني، حكومتي است كه نه تنها همه قوانين و مقررات اجرايي آن برگرفته از احكام دين است، بلكه مجريان آن نيز مستقيما از طرف خدا منصوبند، يا به اذن خاص يا عام منصوب شدهاند، چنين حكومتي «حكومت ديني» ايدهآل و كمال مطلوب است.»
موقعيت فعلي آيتالله مصباح در جناح راست
آيتالله مصباحيزدي پس از انقلاب همواره تحت سايه فقهاي كارگزاري همچون آيتالله هاشمي رفسنجاني، آيتالله مهدويكني، حجتالاسلام ناطق نوري و... بوده است. با وجود ارادتهاي علمايي ميان ايشان و ديگر فقها، زاويه حادهيي بين تفكرات سياسي آيتالله مصباحيزدي با بسياري از فقهاي كارگزار وجود دارد. گذر زمان به همراه رحلت برخي از فقهاي كارگزار و كادرسازي تشكيلاتي آيتالله مصباحيزدي در موسسه پژوهشي امام خميني، قرارگاه عمار و جبهه پايداري به همراه حمايتهاي رسانهيي شاگردان و مريدان ايشان باعث شد تا برخلاف سالهاي 76 تا84 كه شخصا تنور جدال «حكومت؛ امر قدسي يا عرفي» را گرم نگه ميداشت و يك تنه بر لشگر روشنفكران ديني و اصلاحطلبان سياسي ميزد، اين بار شاگردان و هواداران محمدتقي مصباحيزدي در مقام سربازان ايدئولوژيك و سياسي به مقابله با جريانهاي فكري-سياسي مخالف و به جدال و جنگ با آنها رفتند. اگرچه شايد در محافل، نهادها و مراكز سياسي و حوزوي اين گفتمان در اقليت باشد و مدافعان تشكيلاتي آن اندك، اما نشان داده زنده است و سير آن ميرا نيست. مروجان و مدعيان اين گفتمان در فضاي سياسي نشان دادهاند كه بيش از آنكه توان بازيسازي داشته باشند از پتانسيل خراب كردن بازي همكيشان و رقباي سياسي خود بهرهمندند. افزايش قدرت رسانهيي و حضور برخي اعضاي تشكيلات فكري-سياسي حامي رييس موسسه پژوهشي امام خميني در نهادهايي همچون مجلس شوراي اسلامي به موازات ركود جناح راست سنتي و درگيري اصولگرايان ميانهرو در نهادهاي حاكميتي فرصتي را درانتخابات رياستجمهوري سال گذشته در اختيار رهبر و پيروان اين گفتمان قرار داد و در نهايت سعيد جليلي شاهد مثال زميني اين رويكرد عقيدتي-سياسي شد. اگرچه نماينده اين گفتمان در انتخابات رياستجمهوري نتوانست از روحاني حمايت شده اصلاحطلبان و هاشمي رفسنجاني عبور كند و در نهايت شكست را پذيرا شد اما نتيجه اين انتخابات نه تنها باعث ترديد آيتالله مصباحيزدي و حاميانش براي ادامه فعاليتهاي سياسيشان نشد كه بالعكس با رخداد حوادث و اتفاقات بعدي در جناح راست گويا براي قبضه رهبري اصولگرايان فرصت طلايي را به دست آوردهاند. لبيك آيتالله مصباحيزدي به دعوتنامه سيد رضا تقوي براي سخنراني در همايش همگرايي اصولگرايان در لانه جاسوسي ميتواند نشانهيي از تمايل او براي افزايش نقش خود در كادر رهبري جناح راست باشد؛ كادر رهبرياي كه ديگر نه آيتالله مهدوي كني را در جمع خود ميبيند و نه حبيبالله عسگراولادي را. از سوي ديگر شيخ محمد يزدي سكوت كرده و تنها به خواندن گزارشهايي كه سيد رضا تقوي در اختيارش ميگذارد بسنده كرده تا مشخص شود كه از علاقه او براي ساماندهي و سازماندهي اصولگرايان كاسته شده است. آيتالله موحدي كرماني هم به گفته فعالان سياسي اصولگرا هرگز توانايي و مقبوليت آيتالله مهدوي كني را ندارد و آيتالله مصباحيزدي و تشكلهاي سياسي وابسته به ايشان راه سخت و صعبي را حداقل براي پررنگتر كردن موقعيت خود در كليت جناح راست پيش رو ندارند.
هاشميرفسنجاني؛ سيبل مشترك آيتالله مصباح، سيد محمد خامنهاي و احمدينژاد
آيتالله مصباح با وجود اعتراف زباني به تفاوتهايش با شهيد مرتضي مطهري بيعلاقه به ايفاي نقشي همچون علامه شهيد مرتضي مطهري درنظام سياسي ايران نيست تا جايي كه اين مساله را در مصاحبه با هفتهنامه 9 دي هم مورد تاييد خويش قرار ميدهد و با طرح اين موضوع كه «صفت مميزه» شهيد مطهري نسبت به ديگر علما و فقها، جامعيت ايشان در انقلاب بود، تلاش كرده تا به موافق و مخالف خود اين پيام سياسي را منتقل كند كه او «مطهري زمان» است و به استعاره از موقعيت شهيد مطهري در انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، ايشان هم چنين موقعيتي را بايد داشته باشند. البته ايشان براي «مطهري زمان» شدن مانعي بلند به اسم آيتالله اكبر هاشمي رفسنجاني را همواره مقابل ديدگان خود ديده است؛ فقيهي كه بيترديد نزديكترين و مورد اعتمادترين روحاني مبارز «پيش و پس انقلاب» براي امام خميني بوده و جعبه سياه انقلاب و نظام جمهوري اسلامي به شمار ميآيد؛ فقيه سياستمداري كه پرونده انقلابيون و مخالفان انقلاب را در اختيار دارد و خود تاريخ زنده انقلاب و نظام سياسي جمهوري اسلامي ايران است. در اين ميان اختلافات فكري آيتالله مصباحيزدي با آيتالله هاشمي رفسنجاني اظهر من الشمس است و در نتيجه رييس موسسه پژوهشي امام خميني تا وقتي آيتالله هاشمي زنده است، ميداند كه راه سختي را براي بهبود موقعيت سياسي و پايهگذاري اركان تفكري خود پيش روي دارد. جدال خاطرهها بر سر سوابق مبارزاتي آيتالله مصباحيزدي و جنگ لفظي ايشان با آيتالله هاشمي نمادي عيني از اين وضعيت است. البته آيتالله مصباحيزدي در رقابت و مخالفت با آيتالله هاشمي رفسنجاني تنها نيست، چه آنكه شاگردان و مريدان ايشان در تهاجم به رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام همواره كم كاري نكرده و آنچه در توان داشتند در ترور سياسي هاشمي هزينه كردهاند. در اين ميانه ديگراني همچون آيتالله سيد محمد خامنهاي هم هستند كه گلايهها وعنادهايشان با آيتالله هاشمي، ضخامتي به قطر تاريخ انقلاب و سالهاي پس از انقلاب دارد. همين است كه سيد محمد خامنهاي ناگهان مسوولان مجله رمز عبور (محصول رسانهيي مشترك احمدينژاديها- پايداريها) را فراميخواند و حرفهايي را درباره امام خميني و هاشمي رفسنجاني و شهيد مظلوم بهشتي ميزند كه حتي پذيرش و تحملش براي اصولگراياني همچون حسين شريعتمداري و عباس سليمينمين هم غيرممكن است. به اين مجموعه بايد مخالف تمامعياري همچون محمود احمدينژاد را هم اضافه كرد. مردي كه گويا در فضاي سياسي ايران نقشي و مسووليتي بجز «هاشميستيزي» بر عهدهاش نگذاشته و نيست. همزماني مصاحبه سيد محمد خامنهاي با مجله رمز عبور با اظهارات اخير محمود احمدينژاد درباره آيتالله هاشمي رفسنجاني و مصاحبه آيتالله مصباحيزدي با هفتهنامه 9 دي كه بخشهايي از آن مرتبط با همين مساله بوده اين شبهه و سوال را به دنبال خواهد داشت كه پروژه جديدي از سوي اين همفكران و هم جهتان سياسي در حال كليد خوردن است و اينكه تودههاي اجتماعي چه پيام سياسياي را بايد از همزماني اين اظهارات بيايند؟از سوي ديگر نميتوان به روابط حزب موتلفه با آيتالله مصباحيزدي بي تفاوت بود، روابطي كه به نظر ميرسد باعث شده تا فرزند تمام عيار سنت و روحانيت (موتلفه) از يكي از خطوط قرمزهاي خود (اصولگرايان تندرو) عبور كند و به همنشيني و احتمالا ائتلاف با پايداريها، ايثارگرانيها و احمدينژاديها تن دهد. هر چه هست آرايش سياسي كشور با تحولات درون اردوگاه جناح راست و افزايش تحركات سياسي آيتالله مصباحيزدي و پايان سكوت احمدينژاد در حال تغيير است و بايد به انتظار نشست و ديد اين دگرديسي چه سرنوشتي را براي محافظهكاران ديروز و اصولگرايان امروز رقم خواهد زد؟ آيا اصولگرايي مدنظر آيتالله مصباحيزدي محقق ميشود؟
تضاد مصباح با مانيفست اصولگرايي
ناصر ايماني
آيتالله مصباحيزدي پيش از پيروزي انقلاب فعاليت خاص سياسي نداشته و صرفا به فعاليتهاي فرهنگي براي نشر حقايق اسلام مشغول بودند، به همين دليل ما هيچ سابقهيي از ايشان در جهت پيروزي انقلاب و هيچ سابقه مبارزاتي از ايشان در دسترس نداريم. حتي خيلي از شخصيتهاي انقلابي و روحاني از ايشان خواستند و تاكيد داشتند كه در فعاليتهاي سياسي ورود پيدا كنند كه به هر دليلي آيتالله مصباح نپذيرفتند كه وارد عرصه مبارزات انقلابي بشوند. در سالهاي اوليه پس از پيروزي انقلاب هم ما شاهد هيچگونه فعاليت و تحركي از سوي آيتالله مصباح در جهت تثبيت انقلاب اسلامي نبودهايم. در اوايل انقلاب و در زمان حيات امام يعني از سال 57 تا سال 68 هم با وجود اينكه نظام جمهوري اسلامي در آن مقطع تاريخي با بحرانهاي متعددي نظير جنگ و ترور رو به رو بود فعاليت سياسي خاصي در جهت تثبيت نظام جمهوري اسلامي نداشتهاند. عمده فعاليتهاي ايشان از سال 68 به بعد و درست بعد از رحلت امام خميني شكل گرفت. اينكه چرا و بر اساس چه تحليلي آيتالله مصباح پيش از انقلاب و تا قبل از رحلت امام وارد عرصه سياسي نشدند هم موضوعي است كه بايد تحليل شود. همچنين بايد اين موضوع مورد بررسي قرار بگيرد كه چرا در 10 سال گذشته به صورت جدي وارد عرصه سياست شدند و اين اتفاق بر اساس چه ارزيابي و تحليلي بوده است. اما در يك سال گذشته فعاليتهاي سياسي ايشان بيشتر هم شده استكه البته به جز طرفدارانشان ساير اصولگرايان ايشان را در راستاي مانيفستهاي اصولگرايي نميدانند. به هر حال ايشان از شخصيتهاي اصولگرايي هستند اما اين طرفدارانشان هستند كه نقش آيتالله مصباح را پررنگ ميكنند و قطعا اصولگرايان سنتي ايشان را به عنوان يك ليدر نميپذيرند، از سويي با وجود تلاشهاي آيتالله مصباح براي پذيرش نقش ليدري، ايشان هم ظرفيتهاي پذيرش رهبري اصولگرايان را ندارد.