ما، توسعه و تجربه ويتنام
سيدعطاءالله سينايي
«هر روز صبح در آفريقا آهويي كه از خواب بيدار ميشود، ميداند بايد از شير تندتر بدود تا طعمه نشود و شير ميداند بايد از آهو تندتر بدود تا از گرسنگي تلف نشود. مهم نيست شير باشي يا آهو؛ با طلوع هر آفتاب با تمام توان آماده دويدن باش!» عبارت بالا كه به نلسون ماندلا منسوب است و نيز در آغاز كتاب «نگرشها و چالشهاي برتري» شيخ محمد بن راشد آل مكتوم امير دوبي آمده، به ضرورت توسعه به عنوان انتخاب راهي كه جوامع ميان زندگي و مرگ برميگزينند، اشاره دارد. درك پيشرفت و توسعه به عنوان يك ضرورت حياتي، عموما پس از جنگ دوم جهاني برجسته شد. اما جامعه ايران، بسيار پيش از اين و در پي ضربات ناشي از توسعهنيافتگي در آغاز قرن نوزدهم ميلادي و در پي تهاجم روسيه و تجربه شكست در جنگهاي روس و ايران و اشغال بخشهاي وسيعي از كشور (1804 تا 1828 ميلادي) اين ضرورت را درك كرده بود. تحميل شرايط روسيه در دو معاهده ننگين گلستان و تركمانچاي كه موجب از دست رفتن تمام قلمروی ايران در قفقاز و حاكميت بر درياي خزر و پذيرش كاپيتولاسيون شد، به صورت بسيار غمانگيزي جامعه ايران را از وضعيت عقبمانده كشور آگاه كرد. توسعه، گذار از نظام حكمراني و جامعه ضعيف، به دولت و جامعه قوي، به معناي نظام اجتماعي و سياسي است كه بر مقدرات خود حكمفرماست. همچنين توسعه يك امر تاريخي و زمانمند است و خوانشها از راههاي دستيابي به توسعه دردهههاي مختلف دگرگون شده است. در واقع بهرغم ثابت بودن ارزشهاي توسعه، متناسب با محيطهاي بينالمللي و داخلي، سياستهاي راهبردي توسعه تغيير ميكنند. چنانكه با سياستها و روشهاي قرن بيستمي، نميتوان در پايان ربع اول قرن ۲۱ به توسعه رسيد. در واقع اگر در نيمه دوم قرن بيستم راهبردهاي سياستي استقلال، به معناي خودكفايي يا نه شرقي، نه غربي، به معناي موازنه منفي، راهبردهاي مترقي به شمار ميآمدند، امروزه چنين نيست. نظام بينالملل در موضوع توسعه برخوردار از عامليت است و تحولات آن مستقيما بر وضعيت پيشرفت و عقبماندگي كشورها تاثير ميگذارد. بنابراين مفاهيم استقلال و نه شرقي، نه غربي و اصول عدم تعهد، بدانگونه كه در فضاي جنگ سرد مطرح بودهاند، در نظم جهاني پس از آن اساسا مطرح نيست. چنانكه با پايان جنگ سرد، جنبش عدم تعهد كه موجوديت خود را بر مبناي ايجاد موازنه منفي، ميان دو بلوك قدرت تعريف ميكرد، بيمعنا شد. دولتهاي توسعهخواه، متناسب با اين تغييرات، سياستهاي راهبردي خود را بازنگري ميكنند، از درگير شدن با چالشهايي كه وجه تاريخي داشته، اجتناب كرده و صورتحساب مسائل و سياستهايي كه به تاريخ پيوستهاند را نميپردازند. يافتن بستر بينالمللي همراه و همراهي با جريان جهاني اقتصاد، براي رسيدن به نظام حكمراني قوي و جامعه قوي، ضروري است. راه ديگر فشار بحرانها و ابرچالشها و تلف شدن يا بلعيده شدن در شكاف ناترازيهاست. وضعيتي كه در همآيندي و همافزايي بحرانها جوامع را به موقعيت يا مرگ يا توسعه ميرساند. اين موقعيتي تاريخي است كه پيش روي تمام ملتها قرار گرفته است. در واقع تجربه توسعه و توسعهنيافتگي، براي جوامع از يك موقعيت پرتگاهي آغاز شده است يا فرو افتادهاند يا گذر كردهاند. اين تصميمي است كه هيات حاكمه ميگيرد. در اين مورد ميتوانيم به يك تجربه ويژه جهاني نگاه كنيم.
تجربه ويتنام - در حافظه جمعي دهههاي پاياني قرن بيستم، نام ويتنام با جنگ و كشتارها و مصائب حيرتانگيز تصور ميشد. ويتنام از اوايل قرن نوزدهم مستعمره فرانسه بود، سپس توسط ژاپن اشغال شد و پس از جنگ جهاني دوم مجددا زير سلطه فرانسه درآمد. با مداخله امريكا، شوروي و چين در جنگ داخلي ويتنام، اين كشور از ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵، به مدت 20 سال ميدان جنگ با امريكاييها شد. جنگ ويتنام جان يك و نيم ميليون ويتنامي و دهها هزار امريكايي را گرفت و كشور را به ويرانهاي تبديل كرد. درست سه سال پيش از انقلاب اسلامي 1979 در ايران، امريكاييها از ويتنام خارج شدند. اما پيروزي انقلاب و جنگ داخلي، آرامش و آسايش را به ويتنام نياورد. وضعيت اقتصادي به صورت روزمرهاي دچار وخامت بود. نه تنها تبعات جنگ و اشغال، بلكه ناكارآمدي نهادها امكان فائق آمدن بر چالشهاي روزافزون كشور را با شكست روبهرو ميكرد. همزمان بحران در بلوك شرق، ويتنام نيز غرق در بحرانها و ابرچالشهاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي مهيب بود. هيات حاكمه دريافتند كه بايد ميان ادامه ستيز با نظم جهاني و از دست دادن همه چيز يا رفتن به سوي اصلاحات و تنشزدايي و پذيرش الزامات توسعه و نجات كشور، يكي را برگزينند. انتخاب راه دوم، محصول تحول شناختي در ذهن رهبران و عبور از چالشهاي تاريخي بود.
اين دگرگوني باعث تمركز سياست خارجي كشور براي برقراري رابطه با تمامي كشوها، از جمله امريكا و تنشزدايي از روابط خارجي شد و سياست خارجي جديد ويتنام بر دو پايه حفظ نظام و توسعه اقتصادي شكل گرفت. اين اهداف با راهبردهاي تنشزدايي و ادغام در سياست جهاني پيش رفتهاند.
سياستهاي اصلاحي، تغييرات عميقي را به ارمغان آورد و كشور از خودانزوايي نجات يافت. ويتنام از آستانه فروپاشي عبور و با تحصيل شرايط مشاركت در نهادهاي منطقهاي و بينالمللي همچون سازمان تجارت جهاني، به عنوان يكي از طرفداران جديد جهاني شدن حداكثر استفاده را كرد و با رشد اقتصادي متوازن و با ثبات، در مسير شكوفايي اقتصادي قرار گرفت.
اكنون وقتي «Vietnam» را در مرورگر گوگل جستوجو ميكنيد، در ميان هزاران تصوير، از مناظر طبيعي، اِلمانهاي مدرن شهري، شاخصهايي از رفاه، تبليغات گردشگري و انبوهي از چشماندازهاي مدرن و با موارد انگشتشماري از تصاوير و متنهايي مواجه ميشويد كه جنگ و انقلابيگري در ويتنام را نمايش ميدهد. جنگ ويتنام، از سياست، به كتابهاي تاريخ سپرده شده است.
ويتنام داراي يكي از بالاترين نرخهاي رشد اقتصادي در جهان است و پيشبيني ميشود، اين كشور بتواند تا سال ۲۰۵۰ به دهمين اقتصاد بزرگ جهان تبديل شود.
اين كشور مسيري را برگزيد كه ديگر دولتهاي توسعهخواه پيشرو با انتخاب آن به رشد اقتصادي و ثبات اجتماعي و سياسي رسيدند. همگرايي و پيوستگي با اقتصاد جهاني همراه با مجموعه متنوعي از سياستهاي جذب سرمايه خارجي و صدور كالا و خدمات، اساس راهبردهاي توسعه در ويتنام و اقتصادهاي نوظهور شرق و غرب آسيا را تشكيل دادهاند.
توسعه يك انتخاب سياسي است. دوراهي است كه سياستمدار انتخاب ميكند.
آنگونه كه ملكالشعرا بهار گفت:
«يا مرگ يا تجدد و اصلاح
راهي جز اين دو، پيش وطن نيست».
عضو هيات علمي دانشگاه و سياستپژوه