اميد، جان جاري جهان
جواد ميري
صحبت از اميد و رهايي بخشي به عنوان عنصر مستتر در آن پيشينه طولاني دارد. در علوم اجتماعي اين مفهوم در انديشه آرمانشهرگرايان قابل مشاهده است كه نمونه آنها توماس مور و حي ابن يغظان هستند. برخي ايدهآليستها، آرمانشهري كه توصيف ميكردند مشابه وضعيت كنوني است، يعني با ورود تكنولوژي و ماشين انسان نيازي به كار كردن ندارد و ميتواند اوقات فراغت خود را به خودشكوفايي تخصيص دهد. اما اين ايدهآل با گسترش صنعت محقق نشد؛ در نظام كنوني سه ميليارد و هشتصد ميليون بيخانمان و فقير وجود دارد، شكاف طبقاتي با وجود افزايش ثروت جهاني در حال گسترش است و نشانهاي از بهبود اوضاع ديده نميشود.
براي اندازهگيري و سنجش اميد اجتماعي، دانشمندان و علماي علوم اجتماعي راههاي مختلفي را در پيش گرفتهاند. گروهي از آنها اميد اجتماعي را با ارجاع به شاخصههاي كمي مانند وضعيت بهداشت، رفاه، مسكن و... را اندازهگيري كرده و آنگاه شهرها و كشورها را بر اساس آن ردهبندي ميكنند. در مقابل برخي اميد اجتماعي را يك مقوله كمي نميدانند بلكه تلاش ميكنند ابعاد كيفي آن را مطمع نظر قرار دهند. گروهي دو مقوله كمي و كيفي را به شكل تركيبي در نظر ميگيرند و برخي اميد اجتماعي را به عنوان يك مقوله كمي و كيفي قبول ندارند و آن را به مثابه يك مفهوم اگزيستانس ميدانند. ارنست بلوخ فيلسوف آلماني معتقد است اندوهناكترين زيان، فقدان امنيت نيست بلكه از دست دادن توان خيال است، در زبان او اميد جان جاري جهان است. او كه شاهد دو جنگ جهاني بود اصل پيشبرنده هستي را اميد ميدانست و چشم انتظار اين بود كه كار انسان و جهان به سرانجام خوبي برسد، از نگاه اين فيلسوف آلماني اميد اجتماعي نقطه ثقل جامعه انساني است.
حال اگر بخواهيم با اين تفاسير به مفهوم اميد اجتماعي در جامعه ايراني برسيم، در وضع موجود ميتوان از دو بعد اين مقوله را دنبال كرد: از اين منظر كه انسان ايراني اميد را به مثابه يك مفهوم و وضعيت چگونه درك ميكند، دوم مناسبات اجتماعي ، سياسي ، تمدني و اقتصادي در چه وضعيتي است و آيا شاخصههاي اميدبخش را رقم ميزند يا خير؟
اگر اين پرسش را داشته باشيم كه چه كنيم آدمها اميدوار باشند، بستگي به اين دارد بخواهيم نسخهاي براي فرد فرد داشته باشيم يا آن را براي اجتماع در نظر بگيريم؟ براي پاسخ به اين پرسش ابتدا بايد دركي از وضع موجود داشته باشيم، اينكه در جامعه چه مشكلاتي وجود دارد و برآيند آن آيا چشماندازي اميدواركننده براي ما رقم ميزند يا خير؟ در ايران امروز و به ويژه يك ساله اخير تغيير و تحولات ناگوار اقتصادي و سياسي باعث شده خيل عظيمي از جمعيت به ناگاه بر اساس عدم برنامهريزي درست، تنگدست و فقير شوند. در اين شرايط ناتواني اجتماعي مردم را در چنبره خود اسير كرده و اين امر اميد اجتماعي را از جامعه ايران گرفته است. به زبان ديگر، به جاي اينكه حاكميت به دنبال اين باشند كه توليد ثروت كنند، توزيع فقر را در پيش گرفته، همين امر چارچوبهاي يك زندگي باكيفيت را پايين آورده و همين امر به نااميدي دامن زده است. در ابعاد فردي اگر بخواهيم اين موضوع را بررسي كنيم بايد راهكار هر يك از افراد براي برون رفت از اين وضع را مورد بررسي قرار دهيم كه بحثي قابل تامل است؛ نگاهي به آمارهاي رسمي نشان ميدهد نزديك به يك ميليون نفر در شش ماهه سال جاري از كشور مهاجرت كردهاند كه دليل اغلب آنها به واسطه بيكاري، شرايط اقتصادي و نااميدي از بهبود اوضاع بوده است. در كنار آن سرمايههاي بزرگي هم در 10 ماهه اخير خارج شده است كه رابطه بين سرمايه، امنيت و اميد به آينده را نشان ميدهد. اگر در جايي اميد به آينده نباشد اين امر سبب ميشود سرمايههاي اجتماعي و مالي مهاجرت كرده و خسران آن متوجه كشور ميشود.