زلزله، مردم و خطوط گريز
فرهاد گوران
مرگ و خودكشي، وضعيت تكاندهنده، شيوع بيماريهاي مزمن، چادرنشيني و كانكسي شدن فضاهاي شهري و روستايي، تعليق ساخت خانهها به دليل افزايش تورم و گراني مصالح و... اينها عباراتي است كه پس از زلزله آبان ماه سال گذشته كرمانشاه مداوم تكرار شده و در اين فرآيند تكرار، معناي فاجعه پيوسته رنگ باخته است. پسلرزههاي خطرناك و استيصال نهادهاي درگير با اين وضعيت تروماتيك نيز ناباورانه ادامه يافته، به طوري كه ديگر فقط با پيامدهاي يك اتفاق طبيعي مواجه نيستيم و صورت و محتواي امدادرساني همچون مسالهاي حاد پيش چشم ما قرار دارد. 11 ماه پس از زلزله بيش از 80درصد مدارس، درمانگاهها و خانههاي مردم همچنان به صورت ويرانه باقي ماندهاند، آن هم در دل طبيعتي كه هر گوشهاش نشانهاي از حضور باستاني انسان ديده ميشود. بناي كهن زيج (زيگ) منيژه در تنگه پاتاق نه فقط يك مكان باستاني كه نماد و استعارهاي از مقاومت و مانايي است در برابر وانهادگي و نيستي. زلزله 7.3 ريشتري و همه تندبادهاي حوادث تاريخي، آجري از آن را بر نينداخته. گويي پديدآورندگان آن رصدخانه و گاهشمار اختري، آينده را رصد كرده و بر اين همه نگونبختي شهادت دادهاند. مساله فقط مواجهه با هولناكي طبيعت و حركت گسلهاي زيرزميني نيست، دريافتن خطوط گريزي است كه ما را به نقطهاي ديگر برساند. پس از زلزله كرمانشاه همه شاهد كمكها و شكلگيري نهادهاي مردمي بودند. مردم از سر همدلي و همدردي كاري كارستان كردند و نگذاشتند مصيبتزدگان از گرسنگي و سرما و گرما بميرند.
نتيجه كمترين غفلت، مرگ ساريناي سه ساله به دليل زكام و سينهپهلو در درون چادر اهدايي هلالاحمر بود. غياب مديريتِ بحرانِ اثرگذار! حتي كودكان نيز از طريق واكنشهاي ذهني و رواني به نوعي تفسير از واقعه روي آوردهاند كه مستند «نقاشي اهوا» نشانگر آن است. اهوراي چهار ساله، اهل يك دهكده تخريب شده، بر ورقهاي با زمينه قرمز، خطوطي سياه و درهم ميكشد؛ ذهن آشوبزده او هول و هراس از واقعيت را به صورتي انتزاعي ترسيم ميكند. ماه پيش با دوستان رفته بوديم زرده؛ دهكدهاي باستاني كه پس از بمباران شيميايي تابستان 67 و زلزله آبان ماه سال گذشته در تاريكي و ويراني فرو رفته است. يوسف، كودك هشت ساله، زير درختي خطاب به زمين قصه وردگونه «دده كيوانو» را زمزمه كرد؛ قصهاي كه دوره به دوره بر لوحه روح و روان مادران و پدران او كتابت شده. او انگشت گذاشت بر خاك و به گويش «زردهيانه» وردي چنين خواند: دده كيوانو از زير زمين بيرون آ. آرد را خمير كن. و روي ساج نان بپز. شير بزت را به مردم بخوران كه دواي درد آنهاست... آري، آنها به قصههاي كهن و روياهايشان پناه بردهاند و اين است معناي گريز و رستگاري، اگرچه زمستان در راه است و سرما از بيرون چادرها و كانكسها به درون تنهاي خسته نفوذ ميكند.