مهمترين كارگردان تاريخ سينما
احمد طالبينژاد
بيآنكه نيازي به نتيجه نظرسنجيها در ادوار گذشته داشته باشيم، ميتوانيم ادعا كنيم اورسن ولز مهمترين و تاثيرگذارترين كارگردان تاريخ سينماي جهان است؛ به گونهاي كه ميتوان هنر سينما در قرن بيستم را به دو بخش پيش و پس از «همشهري كين» نخستين ساخته او تقسيم كرد. ديويد وارك گريفيث در اوايل اين قرن اين نكته را يادآوري كرد كه سينما براي داشتن متفاوت شدن با تئاتر بايد زبان اختصاصي خود را پيدا كند و از همين رو مقوله دكوپاژ يا پلانبندي را كشف و معرفي كرد. اما تحول جدي در زبان و بيان سينما از «همشهري كين» در 1941 شروع شد.
چنانچه ميدانيم، داستان اين فيلم از آخر شروع ميشود يعني كل فيلم يك فلاشبك طولاني است كه در زمانه خود اتفاق مهم و بيسابقهاي به لحاظ تكنيكي در سينما بود. همشهري كين با صحنهاي كه چارلز فاستر كين پير و در حال مرگ روي يك صندلي نشسته است، آغاز ميشود.
او تنها يك كلمه بر زبان ميآورد؛ «رزباد» و سپس تيله شيشهاي از دستش رها ميشود. بقيه داستان فيلم به حل اين معما برميگردد كه «رزباد» چه معنايي دارد!
پيش از همشهري كين ما شاهد چنين پديدهاي در روايت سينمايي نبوديم و با ساخته شدن اين فيلم و موفقيتهايش فرمهاي تازهاي وارد روايت در سينماي جهان شد. برخي معتقدند همشهري كين روي ادبيات اروپا و امريكا هم تاثير گذاشته و توصيفهاي زائد را از بين برده است تا حدي كه تاثير فرم و تكنيك اين فيلم را در پيدايش رمان نو در فرانسه موثر دانستهاند.
همشهري كين زندگي يك روزنامهنگار حرفهاي از كودكي تا پايان عمر را در برميگيرد. در مسير فيلم مخاطب درمييابد، چارلز فاستر كين پير كه در آغاز فيلم ميميرد، همان كودكي است كه در روستايي در امريكا با سورتمهاي روي تپههاي برفي بازي ميكرده و نام آن «رزباد» بوده كه در كناره آن حك شده است. چارلز فاستر كين جزو مديران يكي از كارتلهاي مطبوعاتي است اما در واپسين لحظه عمر با وجود عظمت و قدرتي كه در زندگياش به آن دست يافته با آخرين كلمهاي كه ادا ميكند، نشان ميدهد دلش براي سادگي دوران كودكي تنگ شده است.
«همشهري كين» فارغ از فرم، از نظر مضمون نيز بدعت و نوآوري در سينماي دوران خود محسوب ميشود. به گمان من اگر اين فيلم ساخته نشده و تحول در بيان سينمايي اتفاق نميافتاد؛ شايد اين هنر جذابيت خود را در مقابل ساير هنرها و به ويژه ادبيات از دست ميداد.
اورسن ولز پيش از فيلمسازي، داستاننويس بود. همه اين ماجرا را شنيدهاند كه او در راديو برنامهاي داشت كه در آن نمايشنامهها و داستانهاي كوتاه ميخواند. به عنوان مثال «جنگ دنياها» اثر «اچ جي ولز» را اورسن ولز به صورت زنده در راديو اجرا كرد. وقتي اين داستان از راديو پخش شد، امريكاييها وحشتزده شده و گمان كردند مريخيها به زمين حمله كردهاند.
ولز نابغهاي بود كه در بيست و دو، سه سالگي خود همشهري كين را ساخت ولي متاسفانه اين فيلم اولين و آخرين شاهكار او بود. فيلمهاي ديگرش مانند «بانويي از شانگهاي»، «نشاني از شر»، «خانواده باشكوه امبرسون»، «مكبث»، «اتللو» و چند اثر ديگر، گرچه جذاب بودند ولي هيچ يك قدرت و صلابت همشهري كين را نداشتند. البته در تاريخ سينما و به ويژه سينماي امريكا اين موضوع بيسابقه نيست. «شاهين مالت» فيلم اول جان هيوستون، فيلمساز همنسل اورسن ولز تنها شاهكار او بود و او هيچگاه نتوانست فيلمي در تراز اثر نخست خود بسازد.
اورسن ولز براي ساختن آثارش تكاپوي زيادي به خرج ميداد، او در فيلمهاي متوسط و ضعيف بازي كرد تا از طريق جمعآوري پول بتواند فيلمهاي شخصي و دلخواه خود را بسازد. نام اين فيلمساز با تاريخ سينماي ايران هم به نوعي گره خورده است. او فيلم «ت مثل تقلب»، محصول مشترك شركت گسترش صنايع سينمايي ايران با امريكا را به تهيهكنندگي بهمن فرمانآرا ساخت. اين فيلم و تعداد ديگري فيلم محصول مشترك، تلاشي براي راهيابي سينماي ايران به بازارهاي جهاني بود كه در نهايت موفق هم از كار در نيامد. «ت مثل تقلب» براي كساني كه عاشق سينما هستند به عنوان اثري از ولز قابل احترام است، اما در مجموع فيلم جذابي نيست و نميتوان آن را اثري ماندگار از اين فيلمساز دانست.