از ملت تا منافع ملي
كاوه فولادينسب
چند روز پيش جان مككين، سناتور جمهوريخواه تندرو امريكايي از دنيا رفت. با توجه به مواضع تند و تيزي كه او عليه ايران داشت، خبر درگذشتش براي ما ايرانيها فاقد ارزش خبري نبود و البته از سوي ديگر با توجه به سازوكار تقسيم قدرت و تصميمگيريها در ايالات متحده (كه حتي به رييسجمهور فوقتندرويي مثل ترامپ هم اجازه «هر» عملي را نميدهد) و ناتواني مككين در عملي كردن خيالات شومش عليه ايران، خبر درگذشت او، براي ما در صدر اخبار بينالمللي هم قرار نگرفت. در همين حد بود كه يكي از دشمنان پرسروصدا اما نه چندان پرتاثير ايران از دنيا رفت؛ يكشبه فاشيست مدرن كه با حرفهاي تند و نطقهاي وقيحانهاش ميخواست، نشان بدهد هنوز آب نديده شناگر خوبي است. مرگ مككين به خودي خود، ميتوانست يكي از هزاران خبري باشد كه در يك روز از اين گوش ميشنويم و از آن گوش بيرون ميكنيم و حتي به ياد نميسپاريم و چند وقت بعد كه به مناسبتي بهش فكر ميكنيم، با ترديد از خودمان ميپرسيم «راستي مككين مُرد؟» و گوگللازم ميشويم. اما چيزي كه آن را براي من از خبربودگي فراتر برد و به مسالهاي عميقا قابل تامل تبديل كرد، خواندن اظهارنظرها و توييتهايي از كاربران ايراني بود كه با افسوس از درگذشت مككين و شكستش در انتخابات ۲۰۰۸ ايالات متحده حرف ميزدند؛ مجموعهاي از اظهارنظرهاي قهوهخانهاي/كافهاي كه «بله آقا، اگر به جاي اوباماي بزدل (و منظورشان اوباماي اهل رواداري بود)، مككين عملگرا (و منظورشان مككين جنگطلب بود) در ۲۰۰۸ پرزيدنت ايالات متحده شده بود، خاورميانه امروز وضعيت بهتري ميداشت.» نظرهايي كه بهطور ضمني از لاتمآبي و تندروي رييسجمهور فعلي ايالات متحده دفاع يا حمايت ميكرد. كساني كه اهل اينطور بلبلزبانيها هستند، يا تاثير رفتارهاي مداخلهجويانه، جنگطلبانه و خشونتآميز سلف مككين، جورج بوش پسر و امتداد تاريخيشان را همين بيخ گوش خودمان نميبينند، يا ميبينند و عمق فاجعه را نميفهمند، يا ميبينند و حتي ميفهمند، اما منافعشان در اين است كه خودشان را به نديدن بزنند. امثال مككين و ترامپ، تهديدي جدي براي منافع ملي بسياري از سرزمينها از جمله ايران ما هستند. گيريم ما دعواهاي خانوادگي داشته باشيم، گيريم يك طرف دعوا زورش خيلي زياد باشد، گيريم اوضاع خيلي بد باشد، چه لزومي دارد يك غريبه بيايد كمكمان؟ اگر امروز زورمان به عضوي از خانواده خودمان نرسد، فردا حتما در برابر آن غريبه هم -كه زورش به مراتب بيشتر است- كم خواهيم آورد. يك جاي تاريخ ما بايد ياد بگيريم مسائلمان را خودمان حل كنيم و منتظر ديگران نباشيم. به قول ماشاالله آجوداني در «مشروطه ايراني» و «يا مرگ، يا تجدد»، از همان ابتداي دوران جديد زندگي فرهنگي/سياسي ما، مفهوم «ملت» درست تعريف نشده و عدم دقت در تعريف آن باعث شده مشتقات آن، نظير منافع ملي و امنيت ملي هم، مفهوم و تعريف چندان دقيقي نداشته باشد. منافع ملي در سرزمين ما براي بسياري كسان منافع جناحي، منافع سياسي و حتي منافع فردي (!) تعريف ميشود. بر همين مبناست كه عدهاي ايراني، بر مرگ يك دشمن قسمخورده ايران افسوس ميخورند.