مثل خون
در تن موسيقي
محمد سرير
صدف فاطمي
پنج سال پيش و در حوالي همين روزها، همايون خرم خاطره خلق «تو اي پري كجايي» را تعريف كرد و گفت: «اين ترانه الهامي بود كه به من شد، الهامي كه تمام و كمال آمد و براي همين است كه خيليها ميگويند اين آهنگ زميني نيست». به اعتقاد بسياري از دوستداران موسيقي كارهاي ديگر همايون خرم هم هيچكدام زميني نبودند و راز ماندگاريشان هم همين بود. ترانههايي از جنسي خاص كه ورد زبان شدند و اهالي موسيقي به جرات ادعا ميكنند هيچ ايرانياي نيست كه ترانه «امشب در سر شوري دارم» را نتواند زمزمه كند. پنج سال بعد از روايت اين خاطره توسط همايون خرم و در سالروز درگذشت اين هنرمند بزرگ دنياي موسيقي، به سراغ محمد سرير، آهنگساز و موسيقيدان رفتيم و از او درباره راز ماندگاري آثاري پرسيديم كه نه تنها از ياد نميروند كه حتي در گذر زمانه و عبور نسلهاي مختلف همچنان برچسب ماندگار را به دوش ميكشند و پيش ميروند.
بعضي ترانههاي موسيقي ايران فقط در دايره مخاطبان خاص محدود نميشوند. بلكه مخاطبان عامي دارند كه در گذر نسلها هيچگاه بيگانه نشدهاند و حتي نسلهاي بعد هم با وجود تنوع و تغيير جنس موسيقايي دوران با آن ترانهها احساس غريبي نميكنند. راز ماندگاري اين ترانهها چيست؟
اصليترين راز ماندگاري تعلق به آن سرزمين است. در حوزه موسيقيهاي گوناگوني كه در كشورهاي مختلف جهان وجود دارد، آهنگسازهايي بودهاند كه تعلقشان را به سرزمين با آثار خودشان ثابت كردهاند و به اين ترتيب ارتباطشان با مردم زمان خود و حتي نسلهايي كه در سالهاي بعد آمدند، به واسطه آثارشان حفظ شده است. احساس تعلق خاطر به يك سرزمين، شناخت زيربناي موسيقي سرزمين و اعتقاد به آن و در نهايت استعداد والا در زمينه خلاقيت و ساخت آثار مختلف در كنار هم امثال استاد همايون خرمي ميسازد كه هنوز هم زواياي ناشناختهاي در موسيقي عرضه ميكند و آثارش در دنياي موسيقيايي باقي مانده و هر روز به شهرتش افزوده ميشود.
به نظر شما ترانهسرا نقش مهمتري در ماندگاري آثار موسيقي ايفا ميكند يا آهنگساز؟ اساسا جداسازي اين دو از هم درست است يا هر اثري كه ماندگار ميشود تلفيقي از هر دو را با هم دارد؟
به نظر من ترانهسرا و آهنگساز، هر دو بال يك پرندهاي هستند كه اگر يكي از اين بالها ناقص و ناتوان باشد، آن پرواز موفق نخواهد بود. موسيقي ملي ايران از قرنهاي گذشته موسيقي كلامي بوده و بنابراين موسيقي كلامي يكي از فاكتورهاي اصلي است كه در حوزه موسيقي ملي ما بسيار مهم است. حتي براي بعضي از رديفهاي موسيقي ايران شعرهاي زير آن نوشتهاند كه با كمك آن شعرها هم بتوانند ياد بگيرند و هم فراز و فرود كلام احساس شود. به اعتقاد من در موسيقي ما كساني مثل همايون خرم كه با بخش موسيقي ملي ايران آشنايي داشتند و در عين حال با بخش شعر و ادب ايران هم مانوس بودند، افراد بسيار موفقي بودهاند چراكه توانستهاند اين تركيب و تلفيق مطلوب را در كار خودشان عرضه كنند. در حقيقت ادراكي كه نمونه اين افراد به ادبيات ايران به عنوان پرچم هنرهاي ملي ما داشتهاند، مثل خون در درون موسيقيشان جريان دارد.
آيا افراد ديگري در دنياي موسيقي ايران هستند كه بتوانند جاي خالي امثال همايون خرم را پر كنند؟
هنرمندان در همه جاي دنيا محصول زمانه و مقطعي در يك برش تاريخي هستند. در آن برش هنرمنداني در حوزه هنرهاي مختلف اعم از موسيقي، شعر و نقاشي خلق ميشوند و رشد ميكنند. بعد از آن در مقطع ديگري ممكن است آن رشد ويژه در بخش هنر ديگر ديده نشود. من معتقدم كه قطعا ما دورانهاي ديگري هم خواهيم داشت كه در حوزه موسيقي كلامي اين رشد به وجود بيايد. مثلا اگر به دو دهه پيش برگرديم به دورهاي بر ميخوريم كه دوره رشد و رونق شعر معاصر بوده است. همچنين در تاريخ موسيقي دو دهه پررونق در زمينه موسيقي ملي داشتيم كه بسيار غني بوده و آهنگسازهاي بسيار برجستهاي داشتيم و خلاقيتهايي در آن بستر زماني شكل گرفت. به هر حال اميدوارم در آينده هم اين خلاقيتها بتوانند به موسيقي ملي ترقي و تكامل دوبارهاي ببخشند و موسيقي ملي را ميان نسلهاي بعد مطرح كنند چرا كه موسيقي ملي بخش اصلي فرهنگ و ميراث ملي ما است و به اعتقاد من اگر كساني كه به عنوان ايراني شناخته ميشوند آن آشنايي لازم را با موسيقي كشورشان نداشته باشند، به همان نسبت رشته وابستگيشان به كشور خيلي خيلي كمرنگ خواهد شد.