• ۱۴۰۳ جمعه ۱۱ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3573 -
  • ۱۳۹۵ چهارشنبه ۲۳ تير

نگاهي به نخستين مجموعه داستان سپيده ابرآويز

همنشيني خيال و دنياي زنانه

مجموعه داستان «فردا داستان خوبي مي‌نويسم» به قلم سپيده ابرآويز از سوي نشر ثالث وارد بازار كتاب شده است؛ كتابي شامل 12 داستان كوتاه كه هر كدام منعكس‌كننده وجهي از نگاه زنانه نگارنده در دنياي خيال اوست.  اين مجموعه داستان كوتاه با يكي از غافلگيركننده‌ترين قصه‌هايش آغاز مي‌شود: «برف در اتاق فيروزه‌اي»؛ ماجراي سال‌ها انتظار زني جوان براي بازگشت همسرش، انتظاري كه بعد از گذشت سال‌ها دنياي خيال و واقعيت را براي ماهنوش، شخصيت اصلي داستان، به هم گره زده است.  انتظار تنها در اين قصه مورد توجه ابرآويز نبوده است، اين مضمون بستر شكل‌گيري قصه‌هاي ديگر مجموعه نيز بوده، از جمله «ايستگاه خاكستري». بخشي از اين قصه به اين شرح است: «اسمش را خودم گذاشتم. ايستگاه خاكستري. همان روزهايي كه در دفترت كار مي‌كردم. پرسيدي: «چه جوري مي‌ري و مي‌آي؟» گفتم: «از ايستگاه خاكستري.» نيمكت فلزي ايستگاه و سايه‌بان بالاي سرش خاكستري است. فكر كردم اين مي‌تواند بهترين اسم باشد. از آن روزها تا امروز. هر روز در ايستگاه خاكستري مي‌نشينم. منتظر اتوبوس. اتوبوسي كه از اين مسير مي‌گذرد. از مسير دفتر تو. دفتري كه مدت‌هاست من در آن كار نمي‌كنم. صدايم كردي و گفتي: «ديگه نمي‌خواد بياي سر كار.» نپرسيدم چرا؛ خودت گفتي: «يه حرفايي به گوشم رسيده كه خوب نيست.» گفتم: «چه حرفايي؟!» گفتي: «ولش كن، كلاغا قارقار كردن. يه مدتي نياي بهتره. » به خاطر قارقار كلاغ‌ها از من خواستي نباشم كه نبودم. هيچ‌وقت، از آن روز تا امروز. ايستگاه اما سرجايش است و مسير من از هر جا كه باشد فقط به همين ايستگاه منتهي مي‌شود...» قصه‌هايي كه ابرآويز در اين مجموعه گرد هم آورده حاصل سال‌ها داستان‌نويسي او در كنار فعاليت در دنياي مطبوعات بوده است. او داستان «ناخن‌هات رو نجو» را در سال 1386 نوشته و براي نگارش اين داستان در جمع نامزدهاي نهايي مسابقه ادبي هدايت قرار گرفته بود. قصه‌اي كه در همراهي كوتاهي با يك دختربچه از رنج پنهان او سخن مي‌گويد.
 قصه «فردا داستان خوبي مي‌نويسم» كه در ميانه‌هاي كتاب آمده، روايتي است از زني نويسنده، زني كه مجبور است هر سال، 10 روز، روزانه هفت، هشت فيلم پشت سر هم ببيند و درباره آنها بنويسد و اين اشاره‌اي نزديك به خود نويسنده قصه‌هاست. ابرآويز كه سال‌ها به عنوان منتقد در سينما فعاليت كرده، هر سال در جريان جشنواره فيلم فجر چنين وضعيتي را از سر گذرانده است. او همچنين در اشاره‌هايش در اين قصه به فيلم‌هايي مي‌پردازد كه به راحتي به جا آورده مي‌شوند. به نظر مي‌رسد همين نزديكي نويسنده به ماجراي زن قصه «فردا داستان خوبي مي‌نويسم» است كه اين قصه را در جمع داستان‌هاي قابل توجه اين مجموعه جاي مي‌دهد.  پستوگراف (مرام‌سنج) را كه پايان‌بخش قصه‌هاي اين مجموعه است، مي‌توان از داستان‌هاي تخيلي دانست كه به قلم ابرآويز نوشته شده است. ماجراي دختري تحصيلكرده كه به واسطه مردي كه سال‌ها مايل بود با او ازدواج كند، در موقعيتي غيرمنتظره قرار مي‌گيرد.  زنان در قصه‌هاي ابرآويز اغلب منتظر وقوع يك اتفاق هستند، يك ديدار، يك همراهي و آنچه از آنان دريغ شده، معمولا عشقي است كه انتظارش را كشيده‌اند.
ابرآويز در گفت‌وگويي درباره زماني كه قصه‌هاي اين مجموعه را نوشته بود، چنين توضيح داده بود: «بيشتر داستان‌هاي مجموعه در دهه ۸۰ يا حتي كمي قبل‌تر نوشته شده‌اند. دو يا سه داستان هم در سال‌هاي اخير به آن اضافه شده است.»
مجموعه داستان «فردا داستان خوبي مي‌نويسم» در 106 صفحه از سوي نشر ثالث منتشر شده است.
يكي از قصه‌هاي «فردا داستان خوبي مي‌نويسم» كه به نظر مي‌رسد در دنياي خيال و واقعيت در حركت است، «شب- جايزه- هواپيما» است. يك همراهي چند ساعته با گل‌پيكر جوان. در بخشي از داستان آمده است: «هواپيماي دو نفره از آسمان ابري و طوسي‌رنگ در محوطه‌اي نزديك به پشت فروشگاه ايران كتان فرود آمد. گل‌پيكر و مرد جوان از آن پياده شدند. مرد جوان كه جاي كلماتش در بخار سرد هوا مي‌ماند گفت: مطمئني ديگه؟ مشكلي نيست؟ حله؟ گل‌پيكر پايين دامن را قدري بالا گرفت. تن يخ كرده هواپيما را لمس كرد و گفت: دست شما درد نكنه ياد گرفتم. مرد كمي مردد شد. گل‌پيكر را نگاه كرد. گل‌پيكر لبخندي زد. دريا پشت سر او تا بي‌نهايت پيدا بود...»
ابرآويز همچنين در گفت‌وگويي درباره ارتباط رشته تحصيلي‌اش كه روانشناسي باليني بوده با داستان‌نويسي چنين توضيح داده بود: «فارغ‌التحصيل روانشناسي باليني هستم. فكر مي‌كنم بيشترين استفاده را از رشته‌ام براي نگارش داستان كرده‌ام. روانشناسي يكي از علومي است كه به‌شدت به درد شخصيت‌پردازي و نگارش ديالوگ در داستان مي‌خورد. چون وقتي شما پيچيدگي‌ها و فراز و فرود‌هاي واقعي روان آدم‌ها را بشناسيد آنها را در داستان‌هاي‌تان باورپذيرتر و ملموس‌تر مي‌سازيد و در دهان‌شان حرف‌هايي متناسب با جنس و ويژگي شخصيت‌هاي‌شان مي‌گذاريد.»
او همچنين در اين گفت‌وگو از نويسندگاني نام برده كه در كنار آنان با جزييات داستان‌نويسي آشنا شده است: «از سال‌هاي دور كه با كارگاه استاد ناصر ايراني در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان شروع كردم و به مرور دوره‌هايي كنار محمد محمدعلي، اميرحسن چهلتن، شيوا ارسطويي، مهسا محب‌علي، بهناز كسگري‌عليپور، راضيه تجار، عليرضا محمودي ايرانمهر و محمدجواد جزيني گذراندم.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون