• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۷ بهمن
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5975 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۷ بهمن

وقت خرمن

مهرداد احمدي‌شيخاني

شايد در تمام ادبيات فارسي، كسي را همچون سعدي نتوان يافت كه به ظرافت و دقت سخناني گفته باشد كه وصف حال مردمان اين سرزمين در همه دوران‌ها باشد و با دقت ‌نظر بتوان از آنچه گفته، طريق صلاح و اصلاح را برگرفت. سال‌ها پيش و در دوران اصلاحات قصد كرده بودم كه با يافتن معاني از گلستان سعدي، يادداشت‌هاي روزانه‌اي بنويسم كه شايد به كار امروز بيايد كه البته وقتي خواستم آن تصميمم را اجرا كنم، در عمل ديدم كه نهايت كاري كه مي‌شود كرد، همان است كه گلستان سعدي را به ‌صورت پاورقي در روزنامه بازنشر كنيم و به همين علت از اين كار گذشتم و ستوني با عنوان «به خامه مبارك خودم» در روزنامه «صبح امروز» راه‌اندازي كردم كه مقصود، نوشتن بود با الهام از همان گلستان سعدي ولي به سياق امروز كه خب شايد چيز ديگري از آب درآمد، ولي بد هم نشد. با اين وجود، وسوسه بازگشت به سعدي و گلستان هميشه با من همراه بوده و هست و گمان دارم كه شايد اگر كمي به اين شيخ اجل كه «مصلح‌الدين» لقبش داده‌اند عنايت بيشتري داشته باشيم، طريق صلاح و اصلاح براي‌مان گشوده‌تر خواهد بود. سعدي عليه‌الرحمه در همان ابتداي گلستان و در ديباچه، پس از حمد و ثناي حضرت باري‌تعالي، چنين آورده كه «يك شب تامل ايام گذشته مي‌كردم و بر عمر تلف‌كرده تاسف مي‌خوردم و سنگ سراچه دل به الماس آب ديده مي‌سفتم و اين بيت‌ها مناسب حال خود مي‌گفتم» و بعد ابياتي مي‌آورد تا به اينجا مي‌رسد كه «اي تهي‌دست رفته در بازار/ ترسمت پر نياوري دستار/ هر كه مزروع خود بخورد به خويد/ وقت خرمنش خوشه بايد چيد». در اين ايام و البته در همه اين 46 سال بارها اين را شنيده و گفته‌ايم كه ما استادان از دست دادن فرصت‌ها هستيم و چه بسيار زمان‌ها بوده كه مي‌توانستيم از داشته‌هاي‌مان بهره ببريم و نبرديم و آنچه فراچنگ‌مان بوده به هر دليلي از كف بداده‌ايم و بعد كاسه چه‌ كنم به دست گرفته‌ايم، تا زماني ديگر و از دست رفتن فرصتي ديگر و باقي ماندن حسرتي ديگر و به قول حضرت سعدي «تاسف خوردن و سنگ سراچه دل به الماس آب ديده سفتن» و در اين ميان البته جداي از دست رفتن فرصت‌ها، آنچه مهم‌تر بوده، از دست رفتن سرمايه‌هاي‌مان بوده و متاسفانه بزرگ‌ترين سرمايه‌اي كه از دست داده‌ايم، سرمايه انساني بوده و هست كه باز به قول جناب سعدي، انگار «همچون برف در مقابل آفتاب تموز» قرارش داديم و رفت كه رفت و البته آنچه بازيافتنش از همه سخت‌تر است، همين سرمايه انساني است. سرمايه‌اي كه در اين نزديك پنج دهه، مدام از آن كاسته و كم و كمتر شده. سرمايه‌اي كه مهم‌ترين و مستندترين سنجه آن در انتخابات و پاي صندوق راي بوده. 

سرمايه‌اي كه از 98 درصد آغاز شد و در آخرين انتخابات و در مرحله اول كه واقعيت سرمايه اجتماعي ما بود، به 39 درصد رسيد، هر چند وحشت از استيلاي جرياني خاص بر مقدرات كشور، مردم را چنان نگران كرد كه در مرحله دوم آن انتخابات، افزايش 10 درصدي را شاهد بوديم و مشاركت به 49 درصد رسيد، ولي اگر خودمان را با اين وحشت 10 درصدي فريب دهيم و بگوييم كه نه 61 درصد كه 51 درصد در انتخابات شركت نكردند، باز هم به ديوار مستحكمي تكيه نداده‌ايم و در خوشبينانه‌ترين حالت، 10 درصد از اين ديوار به تكاني فرو مي‌ريزد، اگر بيشتر از اين آماده فرو ريختن نباشد.

گفتن از اينها در اين ايام از آن جهت اهميت دارد كه يادمان باشد اگر 46 سال پيش، همه دنيا به خواسته مردم اين سرزمين گردن نهادند و قدرتمندترين كشورهاي جهان كه تا چندي قبل از آن بهمن ماه شگرف، از پادشاهي حمايت مي‌كردند كه با كودتا عليه دولتي قانوني و دموكراتيك به قدرت بازش گردانده بودند، همه و همه از اين بايت بود كه خواسته مردم، چنان عميق و قدرتمند بود كه همان پادشاهي كه انگشتان شصت دو دست را در جيب جليقه خويش مي‌كرد و با تبختر مي‌گفت: «هر كس كه نمي‌خواهد، پاسپورتش را بگيرد و از كشور برود.»، در آخرين نطق و پيامش مجبور به گفتن اين سخن شد كه «پيام انقلاب شما را شنيدم». هم اويي كه تا مدتي قبل خود را انقلابي مي‌دانست و فخر مي‌فروخت كه انقلاب من نه سرخ است و نه سياه كه انقلاب من سفيد است و حالا شاهد انقلابي بود كه نمي‌توانست صداي آن را نشنود و البته در همه اين سال‌ها، بسياري از اين مي‌گويند كه اگر او در وقت خود، به سخن دلسوزان گوش فرا داده بود و نجواهاي آنها را كه خيرخواهانه با او سخن مي‌گفتند، شنيده بود، كار به اينجا نمي‌رسد كه فريادهاي در كوچه و خيابان، مجبور به شنيدنش كند. ما در اين حدود نيم قرن، اين سرمايه هنگفت را خرده‌خرده خورديم و حالا كه صحبت از معامله است، يادمان باشد كه سعدي هشدار داده كه اگر تهي‌دست به بازار برويم، با دستار خالي باز خواهيم گشت و اگر قصد داريم كه در معامله غش رخ ندهد، چاره‌اي نداريم كه با جيب پر به بازار برويم و يادمان باشد كه اگر سياق اين نيم قرن، سرمايه‌مان را از كف‌مان برده، ادامه آن، دستارمان را پر نخواهد كرد و نتيجه ادامه ‌دادن آن روش سرمايه‌سوز، يعني دستار خالي، خالي‌تر از قبل.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون