ضربه وفاق افراطي به جشنواره
علي افشار
بهترين نسخه براي درمان جشنواره فيلم فجر، خود جشنواره است. اين را برخلاف نظر محترم دبير جشنواره مينويسم كه گفت: «گذشته، ديگر به خاطره بدل شده است». و يك پرسش واضح را مطرح ميكنم: «اگر فجر و سختگيريهايش نبود، رشد سينماي ايران در دهه شصت اتفاق ميافتاد؟» پاسخ منفي است. درصد زيادي از موفقيت محتوايي و تكنيكال سينماي ما مديون قضاوتهاي عمدتا درست در همين جشنواره است.
[اشتباه داوري اينجا هم جزيي از بازي جشنواره است و به آن كاري ندارم] مقصود بيشتر آن چيزي است كه سالهاست از جشنواره دور شده: «جريانسازي و احترام به سينماي متفكر». آقاي دبير درست ميگويد كه سيمرغ، آن روز كه سياهه سكهها و خودروها به آن الصاق شدند، از سكه افتاد. درست ميگويد كه اين نبايد يك جايزه دمدستي باشد كه در خانه هر كسي بشود آن را ديد. ميدانيد علتش چيست؟ علتش همان «تفسير غلط از عدالت» است. چه كسي گفته جايزه سيمرغ، تقسيم غنايم است و بايد به همه برسد؟ كاش همين يك نفر در اين سال اول دولت وفاق بيايد و يك نسخه شفابخش براي تن بيمار سيمرغ بنويسد تا بالهاي زخمياش را مرهم باشد. اگر وفاق ترسيم شده در كالبد سياستگذاري جشنواره، تا امروز جواب داده، از امروز تا روز اختتاميه، بهتر است دست از افراط و تفريط برداشت.
سهمخواهي و سهمدهي يك مانع بزرگ مقابل پيشرفت سينماي ما از طريق جشنواره است. وقتي داوري مثل رضا درستكار (منتقد سينما) در جشنواره چهل و سوم حضور دارد و ميتواند حتي رييس داوران فجر۴۳ باشد، امكان ندارد ماحصل داوري امسال، غيرقابلدفاع باشد. من اصلا معتقد به بايكوت نيستم. مثال ميزنم. اگر بازي خانمي در يك فيلم ارگاني يك بازي درست و استاندارد است و نميتوان آن را ناديده گرفت، اگر معيار، سينما باشد و او نامزد يا برگزيده شود، اين يك اتفاق استاندارد جشنوارهاي و حذفش به خاطر بازي در فيلم ارگاني، ناپسند است. اما اينكه بياييم به خاطر شعار يا نقشه راه يا استراتژي وفاق، جايزهها را تقسيم كنيم، هيچ خدمتي به سينما نكردهايم. يادمان نرود كه هنوز وقتي ميگويند ده فيلم برتر سينماي ايران در بعد از انقلاب را نام ببريد، بخش عمدهاي از اين آثار متعلق به سالهايي است كه دستيابي به سيمرغ فجر، سخت بود و معيار (عمدتا) سينما. مثل دوره هفتم و هشتم و نهم همان دورههايي كه هم خاطرهاند و هم از نگاه من، سرمشق. يا حتي بعدتر دوره شانزدهم يا ادوار سيوسوم و سيوهفتم. ميشود جاي استراتژي وفاق افراطي، در سينما و داوري جشنواره، به دنبال «بهترين فيلم به مفهوم مطلق» بود. آنگاه ديگر جايي براي نگراني نميماند، چراكه راهكار مهم براي درمان بيماريهاي ريز و درشت جشنواره و همچنين سينماي ايران، سختگيري در داوري است و مدتهاست كار از درمان با مسكن و سرم تقويتي گذشته است. جراحي سينما در ميدان جشنواره، جايي اتفاق ميافتد كه شعار بيكاركرد را كنار گذاشت و مثلا اگر بهترين فيلم يا بهترين بازيگر يا بهترين فيلمنامه وجود نداشت، اين جايزه را اهدا نكرد و به جايش در «بيانيه هيات داوران» به آسيبشناسي ماجرا پرداخت.
زنگ جشنواره خورده است. برخلاف برخي همكارانم، به تجربه، سليقه، توان و دانش دبير جشنواره ايمان دارم و همچنان معتقدم كه «تفاوت دارد چه كسي دبير فجر باشد». منوچهر شاهسواري تا همين جاي كار نشان داده شناختش از سينماي ايران و سينماگران ايراني، چقدر براي او و براي شوراي سياستگذاري، مثل يك كاتاليزور عمل كرده است. نكتهسنجي، هوش، واكنشها، تحليل شرايط، مديريت بحران، رفتار مبتني بر اخلاق و از همه مهمتر برخورداري از سليقه سينمايي، از شاخصههاي امتيازآور دبير جشنواره است. به همين دليل است كه ميگويم سليقه دبير و داوري فجر۴۳، نقشي مهم در ترسيم آينده سينماي ايران خواهد داشت، اگر ذهنيت او از وفاق افراطي و تفسير غلط از عدالت فرهنگي دور باشد.