مريم آموسا
هاني نجم يكي از نقاشان و طراحان پركار ايران است كه تا به حال جوايز متعددي دريافت كرده و آثارش را در نمايشگاههاي انفرادي و گروهي متعددي در داخل و خارج از كشور به نمايش گذاشته است. در سالهاي اخير سوژه بيشتر نقاشي و طراحيهاي او آدمهايي است كه از مترو و اتوبوس براي حمل و نقل استفاده ميكنند. آدمهايي كه در عين حال در جمع هستند، اما در تنهايي عظيمي فرو رفتهاند و گاه هم از سر استيصال و فشاري كه به آنها وارد شده، خم شدهاند. آدمهايي كه گاه تنها يك عدد در سرشماريها به شمار ميروند و هيچ تلاشي براي بهتر شدن وضعيتشان صورت نميگيرد و گروهي از اين افراد تنها هر روز وقتشان را ميفروشند و در ازاي آن چيزي دريافت نميكنند و تنها در بيعملي بهسر ميبرند. نمايشگاه اخير هاني نجم با عنوان «نيكسن» دربرگيرنده 15 نقاشي با تكنيك اكروليك است. نجم در اين مجموعه همچنان آدمهاي اتوبوسياش را به جهان نقاشيهايش فرا خوانده است. از هاني نجم به عنوان پايهگذار سبك دودلينگ آرت در ايران ياد ميكنند. دودلينگ آرت، هنري اصطلاحا احمقانه يا سرگرمكننده است كه هنرمند افكار و تفكرات خود را در حالتي شوخطبعانه و به صورت احمقانه با ترسيم خطوط ساده و انتزاعي به همراه خلق شخصيتهاي كارتوني ناهماهنگ و ناموزون بيان ميكند. به بهانه برپايي نمايشگاه انفرادياش با عنوان نيكسن به معناي بيعملي در گالري استخر گفتوگويي با او داشتيم.
براي نمايشگاه اخيرتان عنوان نيكسن را انتخاب كردهايد و اين انتخاب و معناي متعددي كه از اينكه كلمه در زبانهاي مختلف دريافت ميشود چقدر با آثار مجموعه اخيرتان ارتباط دارد؟
واژه «نيكسن» در اواخر دهه ۲۰۱۰ وارد زبان هلندي شد. اين فعل به معناي «هيچ كاري نكردن» است و نخستينبار در كشوري ظهور كرد كه موضوع «فرسودگي شغلي» در آن بسيار شايع است. سال گذشته، پژوهش يكي از شركتهاي بيمه نشان داد كه ۹۰درصد كارمندان هلندي دچار فرسودگي شغلي هستند و ۲۷درصدشان در نتيجه اين فرسودگي احساس خستگي و رمقبريدگي ميكنند. پس چگونه است كه «نيكسن» از فرهنگي برخاسته كه مردمش اين همه كار ميكنند؟ چطور ميتوان ميان «كار» و «نيكسن» ارتباطي منطقي برقرار كرد؟ اين پرسشها به نظرم مهم است.
و پرسش اينكه اين مفهوم چقدر با زندگيهاي مدرن امروز ما پيوند دارد؟ نسبت «نيكسن» و زندگي در عصر مدرن چيست؟
اين واژه به معني مطلقا هيچ كاري نكردن است و اينكه با افكار خودت تنها باشي بدون قضاوت و افرادي كه من در اتوبوس و مترو كار كردم گويي همه در حال نيكسن هستند؛ با اينكه در اتوبوسي كه در حال حركت هستند ولي وقتي به چشمهاي اين كاراكترها نگاه ميكنيد انگار در اين فضا وجود ندارند و انگار همه در حال نيكسن هستند يا به بازي با موبايل ميپردازند يا در حال چت كردن و فيلم ديدن و در فضاي مجازي مشغول هستند تا به مقصد برسند.
با وجود ايدههاي بسيارو تجربيات متفاوتي كه از نظر كار روي متريالهاي مختلف داشتيد چرا طراحي نمود بيشتري در آثار شما دارد؟
بخشي از آثار من كار روي متريالهاي بازيافتي و با هدف حفظ محيطزيست بود و بيشتر از همه از زماني كه دانشجوي هنر و حتي زماني كه هنرستان بودم طراحي بيشتر از همه مرا درگير خودش كرد؛ طوري كه در هنرستان سه كلاس پشت سر هم طراحي داشتيم و من حتي زنگ تفريح را در كلاس تنها ميماندم و براي بقيه همكلاسيهايم هم كه علاقهاي به طراحي نداشتند، طراحي ميكردم. بعدها در دانشگاه هم همينطور بود. در زنگ تفريح دانشگاه بين دو كلاس در حياط دانشگاه كه بودم رشتههاي ديگر علاقهمند بودند از آنها طراحي چهره كار كنم و تقريبا دفتر طراحي من تمام روز به همراهم بود و در حال كار كردن و حتي گاهي به روزي ۱۲ ساعت طراحي ميرسيد، بدون اينكه متوجه شوم چند ساعت گذشته. هنوز هم دفتر طراحي را همراهم دارم.
ايده خلق مجموعه اخيرتان چگونه شكل گرفت؟
اين ايده از زمان كرونا شكل گرفت و در اين دوره آدمها از هم فاصله ميگرفتند. از ترس بيماري و اوايل به معني منفعل بودن و بيتفاوت بودن نسبت به نزديكانمان بود، چون در جايي كه بايد عملي انجام بدهي وقتي بيعمل باشي، خودش يك نوع عمل است. در فضاي مجازي كليپهايي ديدم كه وانت يا كاميوني چپ كرده بود و مردم كه در جاده رد ميشدند به جاي اينكه به راننده ماشين كمك كنند هر كدام بخشي از بار ماشين را برميداشتند و در ماشين خود ميگذاشتند و ميرفتند يا مثلا اين بيتفاوتي را زماني كه پلاسكو آتش گرفته بود و مردم فيلم ميگرفتند بدون اينكه توجه كنند كه به ماشين آتشنشاني كمك كنند و همه اين تجربيات زيسته در مدت اين چند سال به صورت غيرمستقيم در آثارم نقش داشته و همزمان با خلق آثار ايده هم شكل گرفته است.
با توجه به اينكه تنوع در آثار شما همه از نظر فرم، استفاده از متريال و ابعاد كار بسيار بالاست چطور به اين ابعاد يك در يك در مجموعه اخيرتان رسيديد؟
به نظر من ابعاد اثر ميتواند در مفهومي كه هنرمند ميخواهد به آن بپردازد، نقش دارد گاهي براي اينكه بيشتر به موضوعي توجه شود بايد در ابعاد بزرگتري آن را نشان داد و به نظر من در قيمتگذاري نبايد تاثيري داشته باشد، اما چيزي كه معمولا وجود دارد وقتي ابعاد بزرگتر ميشود قيمت بيشتر ميشود، چون كار جديتر به حساب ميآيد، اما به نظر من اين خود هنر است كه ارزشمند است وگرنه يك بوم سفيد به تنهايي مقداري پارچه و چوب است و ارزشي ندارد و يك كار كوچك با كار ابعاد بزرگ بايد يك قيمت داشته باشد، چون معيار خود هنر است نه ابعاد بزرگ يا كوچك.
آيا مجموعه نيكسن در ادامه مجموعههاي گذشتهتان شكل گرفته است؟
بله، اين مجموعه در ادامه نمايشگاهاي قبلي بوده و موضوع اتوبوس براي من سالهاست كه هنوز جذابيت دارد، چون نمادي از جامعه بزرگتر است و دغدغههايي را كه دارم، بيشتر با اين موضوع ميتوانم بيان كنم. در مجموعه خطوط به سادگي رسيده رنگها شادتر شده؛ برعكس اينكه فضاي اتوبوس فضاي خسته و خاكستري است و رنگها نوعي در تضاد با اين فضا؛ چون به نظرم اين تضاد در جامعه وجود دارد. مثلا شايد شما با رانندهاي صحبت كرديد كه شكايت از گراني دارد يا از ناعدالتي ميگويد، اما خودش با شما همان رفتار را دارد و كرايه ماشين را چند برابر بيشتر حساب ميكند يا در روزهاي باراني كه ماشين كم هست فقط به صورت دربستي مسافر جابهجا ميكند به همين دليل در اين مجموعه تمام مشاهدات و تحليلهايي كه از اتفاقات اطرافم داشتهام و اين آشفتگي نقش داشته است. خواندن كتابي از آلن دوباتن با عنوان اضطراب موقعيت نيز نقش مهمي داشت اينكه در اين كتاب به تاريخچه اشرافزادگي اشاره ميكند و اينكه ما هميشه فكر ميكنيم از ديگران عقب افتاديم و بايد بيشتر تلاش كنيم. «ما با اين باور بار ميآييم كه هميشه بايد مفيد و ياريگر باشيم. نيكسن شيطاني است كه هيچ چيز خوبي ازش درنميآيد.» البته به كسي بابت علاقهمندي به اين مفهوم خرده نميگيرد، چون استرس و افسردگي در حال افزايش است. «مغز ما با اضافهبار مواجه است؛ بلد نيستيم كاري نكنيم.» يكي از دوستان من در دوره كرونا و به خاطر ترسي كه از اين بيماري داشت دچار اضطراب شديد شد كه هنوز هم ادامه دارد و به نظر من نيكسن فقط اختصاص به هلند ندارد و ميتواند پديده جهاني باشد. هوگه پديدهاي واقعي است و شايد دانماركيها بيشترين تبحر را در آن داشته باشند. اما انحصار راحتي يا نور شمع در دست آنها نيست. فيكا سنتي زيباست. اما فقط سوئد نيست كه در آن ميتوان كيك خورد و قهوه نوشيد. ماجراي نيكسن نيز همينطور است. لازم نيست هلندي باشيد يا اصلا كلمه نيكسن را بشناسيد كه بتوانيد هيچ كاري انجام ندهيد. ميتوانيد همينطوري... انجامش دهيد.
چرا با وجود اينكه جامعه به سمت تنهايي ميرود آثار شما بيشتر از موضوعات جمعي ميگويد؟
به نظر من اين تنهايي را به چند بخش ميتوان تقسيم كرد؛ يك نوع تنهايي خودخواسته است كه عرفا بيشتر داشتند و خودشان ميخواستند كه تنها باشند؛ نوع ديگر اينكه خودت را در مقابل عظمت جهان هستي تنها ميبيني و نوع سوم نوعي تنهايي است كه به تو تحميل شده و ممكن است در ميان جمع باشي ولي تنها باشي و اين تنهايي از درك نشدنت از سمت اطرافيانت ميآيد و چون تو از تنها بودنت رضايت نداري اين نوع تنهايي خوب نيست و فكر ميكنم بيشتر دليل اينكه جامعه به سمت سبك زندگي تنهايي رفته است همين باشد و از طرفي افراد ديگر حوصله و توانايي حل مسائل را ندارند. تابآوري كم شده و كمتر با هم گفتوگو ميكنند و با كوچكترين مسالهاي كه ناراحتشان كند اقدام به حذف ديگري ميكنند.
باتوجه به اينكه بسيار پركار و فعال هستيد توجه بازار هنر به آثار شما چگونه بوده است و اتفاقات بازار هنر را چگونه ميبينيد؟
در چند سال گذشته نمايشگاهي نداشتم و بيشتر فكر ميكردم در مورد بازار هنر اتفاقاتي را ميبينم. مثلا ارتفرهايي كه در تهران برگزار شد به نظر من استانداردهاي يك ارت فر واقعي را نداشتند؛ نهايت با حضور چند كشور منطقه انجام ميشود و بازديدكنندههاي محدودي دارد و به بيشتر شناخته شدن و ارتقاي آثار هنرمند كمكي نميكند. از نظر من در ارت فر بايد گالريها از بيشتر كشورها بتوانند حضور و غرفه داشته باشند و ما اين امكان را در ايران نداريم. به نظر من يك هنرمند به تنهايي هيچوقت نميتواند موفق شود و اين كار تيمي است كه ما در ايران اين تيم را كه بتواند روي هنرمند و مطرح كردن آن و ايجاد بازار براي هنرش داشته باشد، نداريم. براي من بيشتر كار كردن لذتبخش است و به نظرم اتفاقات بازار هم بهموقع ميافتد و به نظرم هنرمند هيچوقت در آثارش نميتواند دروغ بگويد، چون اثر هنري در طول زمان تو را لو ميدهد كه واقعي نبوده و ممكن است چند سالي هم مطرح شوي ولي بعد از مدتي ديگر اسمي از هنرمندي كه صادقانه كار نكرده، نيست.
بخشي از زندگي شما در شمال و طبيعت بوده آيا براي ايده گرفتن بوده و زندگي در طبيعت چه تاثيري داشته؟
دليلش اين است كه طبيعت براي من منبع الهام بوده و ديدگاه رواقيون را نسبت به طبيعت دوست دارم. به اين نتيجه رسيدم كه اتفاقات زندگي غيرقابل پيشبيني است و بايد نسبت به اتفاقات سيال زندگي، انعطافپذير بود. مثل آب كه در مسير رودخانه وقتي به سنگها و موانع برميخورد، شكلش را تغيير ميدهد و به مسيرش ادامه ميدهد. مسائل هيچوقت تمام نميشود و ما در زندگي فقط در حال حل كردن مسالهاي پس از مساله ديگر هستيم. من حتي ديگر مثل قبل از كرونا هر هفته به گالريگردي نميروم. با گذر زمان مسائلي كه قبلا برايت مهم بوده، ديگر مهم نيست و شايد هدف من هم نوعي نيكسن كردن است يا تعادلي بين كار و نيكسن ايجاد كردن.