خواندن تاريخ و چند نكته
نيوشا طبيبي
۱- سيل مهيبي در اسپانيا آمده و به خصوص شهر والنسيا متحمل خسارتهاي فراواني شده. تا اين لحظه، بيش از دويست نفر در اين حادثه طبيعي كشته شدهاند. گير افتادن در مسير آب خروشان و مدفون شدن در گل و لاي، مرگ دهشتناكي را براي قربانيان حادثه رقم زده است. تصاويري كه از والنسيا منتشر يا توسط مردم شاهد و ناظر حادثه در شبكههاي اجتماعي همرساني شده، خبر از حادثهاي ميدهد كه در سالهاي اخير در اروپاي غربي كم نظير بوده. جدي نگرفتن تغييرات آب و هوايي توسط رهبران جهان، حالا نتايج شومي را به وجود ميآورد هر بار چهرهاي خشنتر از خود نشان ميدهد. دستكاري در طبيعت و ساخت و سازها و آلودن زمين و آب و هوا، پيامدهايي دارد. نقض قوانين ازلي و ابدي آفرينش بيعقوبت نميماند.
ما هم هزار بار تا الان قرباني همين دستكاريهايمان در طبيعت شدهايم، سفرههاي آبي زيرزمينيمان را براي اهدافي مطالعه نشده بيرون كشيديم و پاي كشت هندوانه و خربزه در كم آبترين نقاط ايران ريختيم. رفتيم و در دشتهاي خشك نيروگاه حرارتي بنا كرديم. نيروگاه حرارتي براي به گردش درآوردن توربينهايش به آب نياز دارد، آبها را بخار كرديم و به هوا فرستاديم، دشتها بيابانهاي لم يزرعي شدند كه مانند مريخ ديگر جنبدهاي در آن توان زيستن ندارد. فرونشست هم پيامد همين رفتار نابخردانه ما بود، پديدهاي كه مناطق مسكوني ما را مورد تهديد قرار داده و آيندگان بيگناه ما درگير پيامدهاي تصميمهاي غير اصولي و نادرست مديريتي در دوره زندگي ما خواهند بود.
۲- خواندن تاريخ فوايد بيشماري دارد. تاريخ را اگر به مثابه سرگذشت و نمونهاي از رفتارشناسي يك ملت بخوانيم يا به قصد كند و كاو در علل وضع كنوني بررسي كنيم، نتايج حيرتانگيزي را ميتوانيم به چشم ببينيم. اگر بگوييم كه ما هنوز تحت تاثير امپراتوري ساساني و فرهنگ برساخته آنان و آرزوها و آمالشان و شيوه حكومتداري آنها هستيم، گزاف نيست. همچنين اگر دوره حاكميت ايلخانان كه در نتيجه حمله نياي بزرگ آنها يعني چنگيزخان را نيك بنگريم، ميبينيم كه نفوذ فرهنگ ايلخاني و دامنههاي تاثير آن حمله تا عمق جان ما ايرانيها ريشه دوانيده.
اگر حاكم شهر اطرار بيجهت به قتل بازرگانان مسلمان فرستاده شده از جانب خان مغول دست نميزد شايد حمله سپاه مغول به خوارزم و تمامي سرزمينهاي شرقي درياي كاسپي به اين وسعت اتفاق نميافتاد. البته كه تاريخ را با اگر و شايد نميتوان خواند. اما بازي ذهن است و از آن گريزي نيست وسوسه ميشوم كه فكر كنم، شايد اگر مغول نميآمد شكوفاترين دوره تاريخ ادب و فرهنگ ايران پديدار نميشد، خلافت عباسي سدهها بعد ادامه پيدا ميكرد و نام ايران دوباره زنده نميشد. اما نيشابور با شكوه تاريخي خود پيش چشممان بود و مسير تكامل تمدني و فرهنگي ما سمت و سوي ديگري ميرفت.
تاريخ خواندن نگاه آدمي را معتدل ميكند و مانع به افراط و تفريط افتادن ما ميشود. ياريمان ميدهد كه علل بسياري از رفتارهاي امروزيمان، شيوه برخوردمان با جهان و علت تنهايي خودمان را بفهميم. مهمتر از همه اينكه تاريخ به يادمان ميآورد، سلاطين بزرگ و جنگجويان و تاجداران همه رفتند و آنچه از آنها ماند، تاثيري است كه شايد نسلهاي زيادي را طي چندين قرن درگير خود كرده باشد. اين تاثيرات پيامدهاي خواسته و دانسته آن تصميم اوليه نبوده، شايد اگر كمي به آيندگان انديشيده بودند، به صورت ديگري تصميم ميگرفتند. تاريخ به آدمي نشان ميدهد كه زندگي چندان كوتاه است كه در تصور نميآيد. به گذشتن يك روز از صبح تا به شام ميماند. بيهقي جايي در تاريخ خودش اين جمله را نوشته: «ما را نيز ببايد رفت كه روزگار عمر به شبانگاه آمده.»
۳- ما در بازه زماني بسيار كوتاهي، صدماتي به كالبد سرزمينمان زدهايم كه در تاريخ ايران بينظير است. آب كوهرنگ را به زايندهرود انداختهايم و بعد از آن منحرفش كردهايم و به جاي ديگر بردهايم و رودي تاريخي را خشكانيدهايم و پلها و آثار تاريخي و طبيعياش را در معرض نابودي قرار دادهايم. جا و بيجا سد ساختهايم و حيات طبيعي و ميراث تاريخي ملي را به نابودي كشاندهايم. براي توليد چند تن گندم بيشتر، آبهاي زيرزمين را به سطح آوردهايم و بعد همان كشتزارها را تبديل به شورهزار كردهايم. تاريخ خواندن ما را از صدمه زدن به كيان طبيعت و قانون ازلي و ابدي حيات در آن باز ميدارد، به ما ميآموزد كه همين گامهاي كوچك امروز ما چه تاثير خوب يا بد عميقي بر زندگي دهها نسل بعد از ما دارد، بار مسووليت اخلاقي آن بر دوش ماست.