فیاض زاهد و محمد مهاجری در یادداشتی مشترک تحلیل کردند
اسم وفاق و رسم وفاق!
«وفاق» با همه ابهاماتي كه در تعريف و مصاديقش وجود دارد، در مخاطبان يك حس مشترك ايجاد ميكند.اين حس، نوعي آرامش دروني است كه اميد به بهبود اوضاع در آينده را افزون ميكند.
شعار دكتر پزشكيان در روزهاي تبليغات انتخاباتياش چنين برداشتي را به جامعه ميداد. تصور عموم اين بود كه دوقطبيهاي جامعه از بين ميرود يا كمرنگ ميشود؛ تحمل مخالف افزايش پيدا ميكند؛ يقهگيريهاي سياسي روان مردم را بيش از اين آزار نميدهد؛ بعضي موضوعات مثل فيلترينگ از جلوي دست و پا برداشته ميشود؛ گره كور تحريم با سرانگشت تدبير باز ميشود و قس عليهذا.
اين برداشت، مدار وفاق را جامعه و تودههاي مردم ميدانند. مردمي كه بسياري از آنها وقتي راي ميدهند نقش خود را عملا پايان يافته ميبينند و منتظرند صاحب شعار وفاق (در اينجا آقاي پزشكيان) چه خواهد كرد.
رايدهندگان غالبا نميدانند يا نميخواهند بدانند مشكلات رييسجمهور در انتخاب وزيران و معاونان رييسجمهور و نيز مديران مياني چيست. حتي اگر بدانند هم آن را مشكل خودشان نميدانند. راي دادهاند و تصورشان اين است كه نتيجه و محصول اين راي (رييسجمهور) بولدوزري است كه بايد جلوي همه مشكلات بايستد، موانع را بردارد و فشارها را نيز خنثي كند.
به همين دليل رايدهندگان قاعدهاي به نام استعلام از فلان نهاد و بهمان سازمان براي انتصابات رييس جمهور و وزرا را جدي نميگيرند. بهزعم آنها راي دادنشان براي آن است كه آنچه قبلا وجود داشته و ناپسند بوده، ديگر قد علم نكند.حتي بسياري از رايدهندگان با اينكه علم دارند مجلس حق قانوني دارد به بعضي وزراي پيشنهادي راي ندهد، آن را به رسميت نميشناسند و درست يا نادرست، آن را مقابله با راي خودشان ميدانند. به عنوان مثال مخالفت مجلس با استعفاي عبدالكريم حسينزاده را كه رييسجمهور قصد داشت به معاونت خود منصوب كند، سنگاندازي قوه مقننه ميدانند و چه بسا تصور درستي هم باشد.
اين توقع مردم از آنجا نشات ميگيرد كه «وفاق» را همدلي با اكثريت ملت تلقي ميكنند. با اين توقع، هر برداشت ديگري از وفاق فقط يك معامله بين اركان قدرت و حاكميت است. اين معامله البته در بين فعالان سياسي و ارباب احزاب كاملا قابل فهم است و در همه جاي دنيا نيز عملياتي ميشود، اما به نظر ميرسد، از زاويه عينك ملت، اين معاملهها لزوما بوي وفاق نميدهد .
از سويي برداشت عمومي از روند انتخاب دكتر پزشكيان كه در ميان پنج كانديداي يكسو وارد كمپين شده بود اين نتيجه را به ذهن متبادر ميساخت كه يك از پنج بزرگتر است! چرا چنين برداشتي بر صواب بود؛ چون اگر تركيبي غير اين چيده ميشد افكار عمومي برداشت خود را اصلاح ميكرد. اينكه از قبل سازوكار انتخاب رييسجمهور فراهم شده است. شبيه اتفاقي كه براي آقاي رييسي رخ داد. اما در فرهنگ ايراني كه بخشي از آن ذيل سنت عياري شكل گرفته، وقتي پنج نفر بر يك نفر حمله ميبرند، تكليف روشن است. روان تاريخي ايرانيان بر مظلومپرستي و دفاع از مرد تنها بنا نهاده شده است، چراكه اگر قرار نبود پزشكيان انتخاب شود چه نيازي به تاييد صلاحيت وي بود! گرچه در این ساختار آدمي مثل او نبايد تاييد شود، اگر تاييد شده پس حتما خبري هست. اين روايتي است كه تودهها ميسازند. روايتي كه به كمپين پزشكيان اعتماد به نفس داد. اصلاحطلبان را نيز آچمز كرد، چراكه هم بخشهايي از آنان علاقهمند به مشاركت بودند و هم آن بخش منفعل ديگر بهانهاي براي سكوت نداشت. هم حكومت به تحرك آنها براي افزايش مشاركت وابسته بود. دوست داريم از تعبير مسعود احمدزاده براي تبيين اين حركت ياد كنيم. «همواره چرخ كوچك، چرخ بزرگ را به حركت درميآورد». اصلاحطلبان آن چرخ كوچك بودند. اگر هستند كساني در اطراف رييسجمهور كه بر اين باورند موفقيت او در آسمانها! محقق شده بود؛ مرتكب خطايي استراتژيك ميشوند. پزشكيان از جايي به بعد شانس اول انتخابات بود. آن هم در زماني كه موتور اصلاحطلبان روشن شده بود.
در تداوم هم رمز موفقيت وي تكيه بر نيروي حامي و مدافعان راستينش است. دو خطر وي را تهديد ميكند. فريب مداحي و لفاظيهاي نيروهاي تابع قدرت را بخورد. كساني كه ظرفيت دارند با كوتاه و بلند كردن ريشهاي خود، كانديداهاي اشغال مناصب در همه فصول باشند.
دوم اینکه پزشكيان با همراهي و پشتيباني طرفدارانش قادر به ايجاد توازن است. او به تنهايي در اردوگاه رقيب فاقد وجاهت و پذيرش است.