وفاق، عامل تغيير يا مانع تغيير؟
مجيد رضاييان
يكم) دوگانه وفاق و تغيير، مكمل يكديگرند يا مغاير هم؟ اين پرسش ميتواند در نگاه اول قدري غيرعادي جلوه كند؛ اما به نظر ميرسد با دوگانهگوييها و برداشتهاي سليقهاي، طرح اين پرسش و بازخواني آن، اين روزها ضرورتي انكار ناپذير يافته است. نيك ميدانيم برخيها كه چندان تغيير را باور ندارند يا تظاهر به همسويي با آن ميكنند - هر دو گروه - به صورت توأمان مايلند تا با قرار گرفتن در پشت واژه وفاق از آن «ترمزي براي تغيير» بسازند و طرفه آنكه، گفتمان دولت منتخب را پس از «اين مخدوشسازي»، «زمينگير» نيز بكنند. دوم) در تحليل وقايع شهريور ۱۴۰۱ به وجود جدي «بنبست ارتباطي جامعه»- با بهره جستن از مدل ارتباطي هابرماس- نكاتي را بيان كردم. اكنون دولت منتخب خود را به دو چيز ملتزمدانسته است: «وفاق - تغيير.» اما بهتر است بدانيم وفاق پيش از گفتوگو، پيش از تبادل معنايي و پيش از تفاهم، هرگز رخ نداده و نخواهد داد. در اينجا نيز دوباره شايسته است از مدل ارتباطي هابرماس مدد بجوييم و وفاق يا قرارداد بر سر يك مانيفست را تبيين كنيم. بيترديد، وفاق پس از عبور از مراحل سهگانه ياد شده تحقق مييابد: گفتوگو - تبادل معنايي - تفاهم. اكنون به پرسش مورد نظر بازميگرديم: برخيها در درون دولت به «تبادل معنايي» بر سر «تغييرها» كوچكترين باوري ندارند و افزون بر آن، اگر دوباره قدرت بگيرند، سنگاندازيهاي بسياري خواهند كرد.
از اين زاويه نگاه، بهتر است وفاق را بدون هدف اصليتر، يعني «تغيير» مطرح نكنيم كه نتيجه آن، برخلاف امر تغيير يا حتي مانعي براي آن خواهد شد. سوم) جا دارد جامعهشناسان ما، در كنار ارتباطيها و استادان روزنامهنگاري، مثلثي را در «يك حلقه و مكتب فكري» تشكيل بدهند و جدا از بررسي نظريات آگوست كنت درباره تغيير، ابعاد پردامنه امر تغيير را به همراه راهكارهاي عملي - در همين شرايط اكنون و موجود - بررسي كنند. اما از منظر اولويتهاي تغيير، شايسته است قدري بر اين نكته تامل كنيم: «اولويت تغيير فرهنگي» در كنار «اولويت تغيير معيشتي و اقتصادي» عملا در حال ناديده گرفته شدن است. به ديگر سخن، تصور كنيم شهريور ۱۴۰۴ يك سال پيشين را داريم مرور ميكنيم. بعيد است در طول اين يك سال، در سياست خارجي «برجام خاصي» رخ بدهد و مثلا ديوار سفارتخانهها از دست سفارتنوردها، در امان مانده باشد. بعيد است در طول يك سال، به جاي آنكه تنها تورم اوج نگرفته باشد، قيمتها نيز چنان تعديل شود كه بر قدرت خريد مردم بيفزايد. ميتوان اما در طول اين يك سال - به تعبير هابرماس - «فضاي عمومي» را تغيير داد و قدري اكسيژن به آن تزريق كرد. حال و هوا و عرصههای فرهنگي، هنري و رسانهاي را با قدري آزادي نرم و خوشايند ساخت تا مردم لااقل در سايه فضاي عمومي و تغيير يافته، ضمن افزايش اميد، مشكلات ديگر اقتصادي، معيشتي، سياست داخلي و سياست بينالملل را تحمل كنند. باز هم در اين باره سخن خواهيم گفت.
استاد دانشگاه، پژوهشگر ژورناليسم