فیاض زاهد و محمد مهاجری در یادداشتی مشترک تحلیل کردند
وفاق مفهوم ذهني است يا واقعيت دارد؟
«وفاق» را مسعود پزشكيان براي اولين بار نام نبرده؛ در تاريخ سياسي ايران اين واژه هميشه كاربرد داشته و شايد در آينده نيز فراوان مصرف شود. اما هيچگاه چون امروز، مهم جلوهگر نشده. چرا؟ چون توقع عموم اين است كه اجرا و ثمرهاش عيان شود. وفاق هم مثل عشق است. همانكه حافظ گفت: «كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها».
گمانمان اين بود كه وفاق از واژههايي است كه تصورش موجب تصديق است، اما چنين نشد. هر كسي از ظن خود يار آن شد و هماكنون در كوره سياست، بيم آن ميرود كه ذوب شود و از آن جز نام، چيزي باقي نماند.
خب؛ اختلاف در تعريف از كجا شروع ميشود؟ وقتي پزشكيان از وفاق ميگويد يعني يك قرارداد يكطرفه؟ يعني فقط او است كه بايد با طرف مقابل همدل شود يا جناح مقابل هم وظايفي دارد؟ و اگر دارد حدش كجاست و نقطه توافق را ميتوان يافت؟
وفاق يك معامله است كه مثلا طرفين بنشينند در يك بنگاه معاملات ملكي و بر سر قيمت و زمان پرداخت و موعد تحويل ملك و تاريخ سررسيد چكها چانه بزنند؟ يا چنين تعريفي، تنزل وفاق از يك مفهوم ارزشي به يك ضد ارزش است؟
اساسا وفاق را ميشود روي كاغذ آورد و با ده بر يك، بيست بر دو، محاسبه كرد و به يك معادله رياضي-سياسي رسيد؟
آيا وفاق در عالم سياست به اين معناست كه چشم بر هم بگذاريم و كارنامه و عملكرد حريف را نبينيم و بگوييم انشاءالله گربه است؟ و بر گذشتهها صلوات؟
و مهمتر از همه اينكه سود وفاق بايد توي جيب چه كسي برود؟ پزشكيان؟ جرياني كه در انتخابات باخته؟ گروههاي سياسي؟ كنشگران اقتصادي؟ اهالي فرهنگ و هنر؟ يا اينكه تودههاي مردم هم اين وسط سهمي دارند؟ اگر دارند چقدر و همين مقدار را چه كساني و چگونه بايد پرداخت كنند؟
ميبينيد كه چقدر اين تعريف سخت است؟ و چقدر پذيرش هر تعريفي سختتر از اصل تعريف؟ لابد به همين دليل است كه غربيها عطايش را به لقايش بخشيدهاند و با تشكيل سازوكار حزبي، وقتي به پيروزي قاطع ميرسند، كل قدرت را (البته با ضوابطي و در حدود معيني) مال خود ميكنند و تنها اگر به پيروزي بالاي50 درصد نرسند، حكومتي ائتلافي تشكيل ميدهند كه در آن سهم هر يك، پاي ميز مذاكره روشن ميشود. و براي گريز از تعريف وفاق بود كه مرحوم شهيد رييسي وقتي پايش به پاستور رسيد، عبارت «بانيان وضع موجود» را وضع كرد و با همين حربه، اجازه نداد هيچ كس از رقباي انتخاباتي از فاصله صد كيلومتري هم به قدرت نزديك شود.
پزشكيان اما رييسي نشد. به انتصاب مجدد چند وزير و مقام ارشد دولت حتي در پستهاي به شدت كليدي تن داد و بعيد نيست در سطوح مياني- از جمله استانداران و معاونان وزرا - نيز چنين كند.
حريف در اين بازي وفاق چه كرده است؟ صداوسيما چه كرداري از خود نشان داده؟ امامان جمعه چه واكنشي نشان دادهاند؟ دولت سايه چه خط و نشانهايي كشيده است و...
اينها مواردي است كه در تعريف وفاق مغفولند و معلوم نيست در آينده با چه رخدادهايي مواجهيم و بر سفره مردم از تعريف اين وفاق، چه چيزي نهاده خواهد شد؟
مهمترين تهديد به بازيابي معنايي و مفهوم وفاق ملي از سوي شخص رييسجمهور مطرح است. مثلا او چه درك و انتظاري از اين مفهوم دارد؟
ظرفيت و پتانسيلي كه او را در نبردي سرنوشتساز به پاستور فرستاده چگونه است؟ چون درك وي از اين مفهوم نوع انتظار و خواسته و نحوه تعاملش با منتقدان را روشن ميكند. از سويي مفهوم وفاق ملي براي مخالفان پزشكيان از دو سو قابل بازخواني است. تعدادي از منتقدان و مخالفان وي فاقد هويت و شناسنامه سياسي روشن هستند. آنها تنها عروسكهاي خيمهشببازي و عناصري كاريكاتوري هستند. فاقد موجوديت و هويت مستقل هستند. به زبان سادهتر نوعي كنشگران نيابتي هستند. در سالهاي گذشته توسط نهادهاي خاص ايجاد شده و بيشتر هويتي سايبري دارند. اين دسته چشم و گوششان به بالاست. اگر به آنها گفته شود كه با دولت پزشكيان همراهي كنند از فردا فركانسهايشان عوض خواهد شد. بدون كوچكترين تاملي مطابق اوامر همراهي خواهند كرد. آنها به وقت مقتضي بسان يك نيروي عملكننده مخرب ميتوانند نقطه تعادلبخش يا اهرم فشار هم عمل كنند.
دسته دوم مخالفان سياسي شناسنامهدار و البته افراطي هستند. آنها نيز در فضايي گلخانهاي و در نتيجه دوپينگهاي سياسي و رانتي رشد يافتهاند. اما آنقدر قدرتمند هستند كه ديگر مانند نيروي نيابتي رفتار نميكنند. از جايي كه محل تحليل ما نيست از قدرت محاط سياسي مسلط خارج شده و حتي فرجام و آينده سياسي مستقلي را طلب ميكنند. آنها حتي در داستان جانشيني سوداي ديگري دارند. سودايي كه نه به نفع انقلاب و نظام و نه به نفع منافع ايران است. اين گروه در حوزه بينالمللي هم سودهايي خاص دارد. گمان ميبريم حاكميت خطر آنها را درك كرده و هسته سخت قدرت به تدريج آنها را منزوي ميكند، اما با دو مشكل روبهرو است؛ نفوذ آنها در بدنه و تشكيلات ساختاري و قدرتمند در اركان قدرت. هر تغيير ناگهاني براي نظام خطراتي در بر دارد. تحليل و فهم اين پيچيدگي بر درك متوازن از نحوه چگونگي تعامل با پزشكيان براي تحقق وفاق ملي موثر است.
اما نكته پاياني در اين حقيقت نهفته است. پزشكيان و دولتش وفاق را بايد در حين حفظ ماهيت و شناسنامه سياسي خود دنبال كند. شايد مثلا اگر ما ميخواستيم دولت تشكيل دهيم در انتخاب وزير كشور تامل بيشتري ميكرديم. وفاق به معناي بيرنگي نيست. پزشكيان براي نيل به يك نقطه تعادل در ابتدا بايد از خاستگاه و شناسنامه سياسي خود مراقبت كند. در غير اين صورت نه مخالفان را با خود همراه خواهد كرد و نه در بين خوديها جايگاه قدرتمندي خواهد داشت.