راه دشوار دموکراسی، از پیله تا پروانه
فریدون مجلسی
آیا طالبان دختران را به مدرسه راه خواهند داد؟ شاید این ممنوعیت را قانون خود میدانند. اما آیا هر قانونی به راستی قانونی است؟ یعنی با معیارهای تمدنی و اصول حقوق و اجتماعی سازگار است؟ آیا این اصول در فرآیند زمان تحول و تغییر نمییابند؟
توسعه سیاسی یعنی رسیدن جامعه در فرآیند بلوغ فرهنگی و اجتماعی به جایی که توانمندی بهرهمندی از «گزینش دموکراتیک» و مشارکت مردم در اداره امور خودشان را با عزل و نصب دولت دلخواهشان داشته باشد. هیچ کشور و ملتی در جهان از ازل بهرهمند از سنت دموکراتیک نبوده، زیرا دموکراسی حاصل تکامل تمدنی و اجتماعی در زمانی است که جامعه مراحلی از بدویت کامل یا نسبی تا مدنیت را پیموده باشد. تازه در قرن بیستم مگر چند کشور توانسته بودند پس از طی مراحل توسعه فرهنگی و آموزشی و سواد عمومی و کسب هویت متکثر علمی و حرفهای و هنری و اجتماعی، در داخل خود به جامعه قانونمدار مدنی و سپس به آزادی و دموکراسی دست یابند. محافظهکاران بهرهمند از مزایای مکتسبه در دوران استبداد و تحجر به بهانه سنتگرایی با اسطورهسازیِ هویت موروثی خود، در واقع به جای شکوفایی و تکثر هویتی و مشارکت در توسعه فرهنگی جهانی و یاری دادن و یاری گرفتن در تبادل فرهنگی، مصلحت خود را در دفاع از ایستایی در شرایط محدودیت یا تکوارگی هویتی میبینند.
سنت موروثی فقط بخشی از محتوای هویت است. هویت متکثر با آموزش و توسعه بخشیدن آن حاصل می شود. فقر و عادات ناشی از فلاکت نمیتواند هویتساز باشد. شیوههای زندگی بدوی ناشی از فقر و آشنا نبودن با سهولت بهرهمندی از ابزار زندگی مدنی است. حتی عادت به استحمام و پاکیزگی بخشی از هویت است. غربزدگی نیست! نبود آن فقرزدگی است. شناخت هنری، درک هنری، درگیری هنری و زیباییشناسی، کسب هویت و تکثر بخشیدن به هویت است؛ نداشتناش ناشی از فقر مادی و فقر دانش و بینش و ضعف جهانبینی است. نوروز بخشی از زیباییشناسی و فرهنگ هویتبخش است. اگر ستودن آن در خارج از ایران هم اثرگذار است ایرانیزدگی نیست؛ تکامل فرهنگی آنان است. دوست داشتن شعر ایرانی، فرش ایرانی، غذای ایرانی، موسیقی ایرانی و بهرهمند شدن از آن در جوامع غربی، ایرانزدگی نیست. بهرهمندی متقابل از هنرها و علوم و دانش فراگیر آنان نیز غربزدگی نیست، تکثریابی و شکوفایی فرهنگی و تمدنی است.
آزادی و برابری حقوقی مردان و زنان در جوامع مدرن جهانی نیز امری جدید و حاصل تکامل فرهنگی آنان در جهت آزادی و تحقق راستین دموکراسی است. تحقیر زنان در نظام طالبانی هویت نیست. بیهویتی است. ناشی از فقر مادی و فقر فرهنگی و فقر دانش و محدودیت جهانبینی است. مسیر تکامل فرهنگ رهایی از پیلههای قبیله و روستا و راهگشایی به فرهنگ مدنی و از بدویت به مدنیت است؛ نه برعکس. ترس از مدنیت ناشی از احساس ضعف و درماندگی در برابر جذابیت و ترجیح آن است. اما توسعه و رشد فرهنگی در لایههای اجتماعی همزمان رخ نمی دهد. در این فرآیند بزرگترین لایههای زیرین فرهنگی جوامع دیرتر به تکامل فرهنگی میرسند و نوعی دوگانگی در جامعه پدید میآید که با اتکا به اکثریت یا منسجم بودن خود خواهان مشارکت سیاسی با تحمیل معیارهای واپسگرای خود میشود. این نیز گویی مرحله مهمی از توسعه تاریخی ملل است که باید طی شود.
طالبان که اکنون در دو مرحله در طلب مشارکت در حکومت کامیاب شدهاند عملا همه ابزارهای آسایش بخش مدنی را در اختیار میگیرند و گرفتهاند؛ اما در عین حال، به بهانه برتری هویت متعالی ادعایی خود، فقط نگران باخت در تقابل با جذابیتهای آزادی و دموکراسی و فرهنگ مدنی جهانی هستند. آنها نیز با آموختن نیازهای حکومتی و لزوم زندگی در جامعه جهانی، همچون دیگران، طبیعتا مسیر نیل به مدنیت و معیارهای فرهنگی جهانی را خواهند پیمود. باید منتظر باشیم تا درک لزوم بازگشت دختران به مدرسه قدمی امیدبخش در این راه باشد. تفاوت رفتاری و ظواهر طالبان 1 با طالبان 2 خود حکایت از طی قدمی در این روند تکاملی از نسلی به نسل دیگر دارد. از پیله تا پروانه و از اسارت تا آزادی، از سنتگرایی ایستا تا مدنیت پویا راهی است که ناچار باید پیموده شود.