نقد و سه نكته حايز اهميت
محمدصادق جواديحصار
سخنراني حسن روحاني، رييسجمهوري در دانشگاه تهران و انتقاد او به نقد، سه پرسش و البته سه نكته حايز اهميت در بر داشت: اولين سوال اين است كه مرجع تشخيص نقد بيپايه از نقد اصولي چه كسي يا چه چيزي است؟ ملاك صحيح و ناصحيح بودن يك نقد مبتني بودن آن بر اصول علمي، قانوني و انصاف است. اگر نقدي منصفانه مطرح و منتقل شود حتما مورد پسند قرار ميگيرد اما اگر همان نقد خارج از انصاف مطرح شود، بزرگنمايي يا كوچكنمايي صورت گيرد و از جاده عدالت و انصاف خارج شود ديگر نميتوان نام نقد بر آن گذاشت و اسامي ديگري پيدا ميكند. يكي از مهمترين ويژگيهايي كه بايد در مورد نقد مطرح كرد، اين است كه نقد بايد مبتني بر اصول و قواعد و محدودههاي مشخص باشد. اينكه بگوييم رييسجمهوري ناتوان يا موفق است بر اساس چه متر و معيار و مولفههايي است؟ مرجع و ملاك تشخيص حق و ناحق بودن نقد نيز رييسجمهوري نيست بلكه افكار عمومي و مراكز علمي و پژوهشي است. به عنوان نمونه اگر كسي بگويد در دوره رياستجمهوري روحاني رشد اقتصادي خوبي داشتيم بايد توضيح دهد كه مبتني بر چه شاخصههايي چنين ادعايي يا حتي نقض اين ادعا را دارد. بنابراين قضاوت رييسجمهوري را نميتوان ملاك نقد صحيح يا ناصحيح دانست بلكه كساني ميتوانند در حوزه نقد داوري كنند كه ذينفع نباشند و وجاهت لازم را داشتهباشند. براي همين است براي رسيدگي به جرايم ميگويند دادگاه صالح برگزار شود و از ويژگيهاي دادگاه صالح اين است كه قاضي به هيچ كدام از طرفين دعوا نزديك نيست و بر اساس اصل عدالت و شفافيت قانون ارزش قائل است. منتقدان هم به نوعي كار دولت را قضاوت ميكنند.
دومين سوال شايد اين باشد كه چرا فرهنگ نقدپذيري كه كمرنگ بود در مدت اخير كمرنگتر هم شده است؟ شايد شرايط بحراني اقتصادي و اجتماعي و سياسي مسوولان را كمتحمل كرده است. فارغ از اين گاهي كه در فضاي عمومي نقد با پارهاي از بداخلاقيها، كوچكنماييها و بزرگنماييها و اظهارنظرهاي غيركارشناسانه توام ميشود و مسوولان در موارد متعدد با اينگونه سخنان مواجه ميشوند، آستانه تحملشان نسبت به باقي اقوال و سخنان كم ميشود كه البته يكي از معايب مديريت است. ميخواهم مثالي بزنم. آيا وقتي رييسجمهوري 20 ميليون راي از مردم ميگيرد، ميگويد كم است يا زياد است؟ قطعا ميگويد كم است اگر 20 ميليون، 25 ميليون شود بهتر است اگر 30 ميليون شود به نفع من است. هر چقدر ميزان حمايت از رييسجمهوري در جامعه افزايش پيدا ميكند سطح مطالبات و توقعات هم افزايش مييابد. اگر در كشتي، فردي را در وزن 60 كيلوگرم بر روي تشك بفرستيد يك انتظار داريد و اگر فردي را در سنگين وزن بر روي تشك بفرستيد توقعي ديگر داريد. وقتي پشتيباني راي سنگين باشد و در سنگين وزن مبارزه كند يقينا بايد تحملش هم در همان سطح و ساحت باشد نه اينكه توقع داشته باشد از او حمايت سنگين و نقد سبك صورت گيرد چون معادله به هم ميخورد. چرا كه توقع ميرود با اين حمايت قدرتمندتر با كابينهاي كارآمدتر و برنامههاي منسجمتر حركت كند. سوال بعدي اين است كه نقد را چه كسي مطرح ميكند مهم است يا اصل سخن و نقد؟ قطعا بايد به سخن اصالت داد نه به گوينده. حتما بايد به نقد توجه كرد نه ناقد. اگر به گوينده توجه كنيم به بيراهه رفتهايم. در ميان فرمايشات معصومان هم گفته شده سخن حق را ولو از كسي كه او را باطل ميپنداريد، بپذيريد و برعكس اگر سخن باطلي از يك اهل حق گفته شد نپذيريد چون ملاك حقانيت سخن است نه حقانيت گوينده. بايد نگاه كنيد چه گفته ميشود نه چه كسي ميگويند. بنابراين نبايد مرعوب سخن ناصواب يك فرد بزرگ شويم يا سخن صواب و پسنديده يك انسان كمتر برخوردار از موقعيت اجتماعي و اقتصادي و سياسي را نشنيده بگيريم.