قياس نظري كارلوس كيروش
غلامرضا طريقي
رفيقم داشت هي به صحبتهايش ادامه ميداد و من هي سعي ميكردم كوتاه بيايم. براي كوتاه آمدنم هم دو تا دليل داشتم.
اول اينكه به نظرم بحث ما بيفايده بود و دوم اينكه راننده عزيز تاكسي هم داشت پيازداغ ماجرا را بيشتر ميكرد. طبيعي هم بود. از نظر او من حرف نامربوطي زده بودم. اصلا فوتبال كجا و ادبيات كجا؟ راستش خود من هم قصد نداشتم وارد اين تقابل شوم.
حرف من و رفيقم كه از وسط بحثهايمان در محل كار شروع شد ناخواسته به اينجا كشيده بود. منتظر بود كارم تمام شود كه باهم بزنيم بيرون.
داشت كتابهاي كتابخانه كوچكم در دفتر را ورق ميزد كه گفت حيف اينهمه پول كه براي چاپ كردن كتابهايي كه كسي نميخواند دور ريخته ميشود. درست در همان لحظه من داشتم در گوشي دنبال چيزي ميگشتم كه چشمم افتاد به خبر تمديد قرارداد كارلوس كيروش.
نه گذاشتم و نه برداشتم براي اينكه دلم خنك شود گفتم اينها كه براي چاپ كتاب خرج ميشود پول نيست كه. حيف پولي كه براي قرارداد فوتباليست و مربي هزينه ميشود و با هر كدام از آن پولها ميتوان صدها كار فرهنگي مفيد كرد.
بعد بحث داغ شده بود. راستش من خودم هم تا حدودي اهل فوتبالم. مسالهاي هم با اقبال آن ندارم. اتفاقا فكر ميكنم گسترش آن براي مملكت لازم است. اما حرف نامربوط رفيقم كه اصلا اهل كتاب نبود وادارم كرده بودم آنقدر تند جبهه بگيرم. ميخواستم حرفي بزنم كه او هم دلش مثل من آتش بگيرد.
سرتان را درد نياورم اين بحث الكي الكي كش پيدا كرد. آنقدر كه در پيادهرو و تاكسي هم ادامه داشت.
حالا سر رشته رسيده بود به اينجا كه از فرهنگ هم كم حمايت نشده اما فرهنگ برعكس فوتبال قابليت بزرگ شدن ندارد. راننده عزيز تاكسي هم شده بود آتشبيار معركه و هي داشت با پوزخند به شكلهاي مختلف قياس مرا زير سوال ميبرد و با جملههاي ساده پرت مسخره بودن قياس مرا يادآوري ميكرد.
مسافري كه جلو نشسته بود خواست از بحث عقب نماند. گفت براي فرهنگ هم كم پول خرج نشده. اتفاقا فلان نشر فلان كتاب و بهمان كتاب را زدهاند كه چند ده و چند صدبار هم تجديد چاپ شدهاند.
من كه نميخواستم بحث را ادامه بدهم گفتم اتفاقا حرف من همين است. فرهنگ مثل فوتبال نيست كه با ستارهسازي بتواني روي بقيه آشفتگيهايش سرپوش بگذاري. فدراسيون فوتبال ميتواند با آوردن كيروش سر مردم را از هزار و يك مشكل ساختاري فرهنگ بيرون بكشد.
اما در ادبيات نميتوان اين كار را كرد. اگر قرار است حمايت مادي و معنوي همه رقمه فرهنگي صرف ستارهسازي براي يكي دو آدم فشل بشود همان بهتر است كه نشود. همين كه ادبيات را به حال خودش رها كنيم بزرگترين لطف را كردهايم.
جملهام كه تمام شد گفتم همين بغل پياده ميشوم. سرنشين جلويي گفت بحث را سياسي كردي و فرار كردي.
گفتم تو اينطور فكر كن و در ماشين را بستم.