منطق «درهم و برهم» و مشتريان انبوهش
اسمعيل اميني
زماني كه دانشآموز دبيرستان بودم، يكي از همسايهها فرزندش را كه دانشآموز ابتدايي بود، فرستاده بود منزل ما كه اشكالات درس رياضي را از من بپرسد. ديدم مسالهها را با سرعت حل ميكند اما هيچ وقت به جواب درست نميرسد. بعد متوجه شدم كه صورت مساله را نميخواند. فقط عددهاي هر مساله را مينويسد و گاهي عددها را با هم جمع ميكند، گاهي ضرب ميكند، گاهي تقسيم ميكند و به همين ترتيب، بيزحمت فكر و استدلال، فقط جمع و تفريق و ضرب و تقسيم ميكند. از او پرسيدم: اين چه روشي است؟ چرا صورت مساله را نميخواني؟ گفت: معلم رياضي به ما ياد داده كه اگر در مساله نوشته بود «از هم» بايد عددها را منها كنيم. اگر نوشته بود «روي هم» بايد عددها را جمع كنيم. اگر نوشته بود «در هم» بايد ضرب كنيم و اگر نوشته بود «بر هم» بايد تقسيم كنيم. من نميدانم كه واقعا معلم رياضي اين منطق «درهم و برهم» را به او آموخته بود يا او اين برداشت سطحي را از درس معلم داشت؟ اما اين را ميدانم كه اين منطق «درهم و برهم» سالياني است كه خيلي فراگير شده است. شيفتگان منطق «درهم و برهم» كاري به واقعيت ندارند، كمصبر و شتابزدهاند، حوصله تجزيه و تحليل و استدلال ندارند و البته با صورت مساله كاري ندارند. هر كدامشان يكي، دو جمله ثابت دارند كه در هر شرايطي و در برابر هر رويدادي همان جمله را تكرار ميكنند. مثل صداي گوينده دستگاههاي خودپرداز بانكها.
جملات آنها چيزهايي است از اين قبيل: زمان شاه اين طوري نبود/ زمان هخامنشيان، اين مشكلات را نداشتيم/ اگر موشك نميساختيم، تحريم نميشديم/ اگر به اين رييسجمهوري راي نميداديد، اين طوري نميشد/ اگر تلگرام و اينستاگرام و توييتر نبود، اين مشكلات را نداشتيم/ در خارج اين مسائل حل شده است/ تا سانسور هست كتاب خواندن بيفايده است/ تفكر سنتي و پيشامدرن است كه اين مشكلات را ايجاد كرده است. به صفحات خبرگزاريها و كانالها و حتي مطبوعات نگاه كنيد، در تريبونها و سخنرانيها و افشاگريها و ميزگردها و مصاحبههاي اين سوي و آن سوي اقيانوسها تامل كنيد و ببينيد چگونه صاحبان منطق «درهم و برهم» همه جا را تسخير كردهاند و چشمها و گوشها را بستهاند و دهانها را گشودهاند و جملات ماشيني خود را تكرار ميكنند. مشتريان پرشمار و سهلانگار اين جملات ماشيني و تكراري نيز مانند صاحبان آن منطق «درهم و برهم» كم صبر و شتابزدهاند و اصلا حوصله شنيدن حرف تازه را ندارند؛ چه رسد به آنكه بخواهند در سخنان ديگران تامل كنند و از آن مهمتر خداي ناكرده بخواهند، لحظهاي در صحت باورهاي آهنين خود ترديد كنند.