هويتت را نفروش
نازنين متيننيا
ترس و افكار منفي اولين واكنش ذهن به قرار گرفتن در وضعيت مبهم است. اين خودمانيترين و سرراستترين توضيح يكي از نظريههاي مهم روانشناسي است. نظريهاي كه ميگويد ذهن آماده است تا وقتي در شرايط مبهم و بدون پاسخ قرار گرفت، شروع به ساختن داستانها، قصههايي منفي و ترسناك از وضعيت موجود كند و انسان را در دريايي از افكار استرسزا
غرق كند.
اصلا براي همين است كه وقتي شرايط سخت ميشود آدمها دست به كارهاي عجيبي ميزنند. مثلا مادري كه نيمهشب با گوشي خاموش فرزندش روبهرو ميشود، اولين واكنشش به اين اتفاق «چه بلايي سرش آمده» است و واكنشهاي بعديش ميتواند تا تصور جنازه فرزند و سوگواري براي او پيش برود. طبيعي هم هست. ما آدمها مدام دنبال پاسخ سوالهاي ذهني خود هستيم و در شرايط بحراني و وقتي سوالها بيجواب بمانند، اين بيجوابي هم به مشكلات اضافه ميشود و خودمان هم جزيي از مشكل ميشويم. درست مانند اين روزهاي جامعه ايراني كه اهالياش هم به مشكلات اقتصادي و اجتماعي اضافه شدند و هرروز هم با واكنشهايشان شگفتزدهمان ميكنند.
مثلا همين امروز و بعد از روزهاي متوالي خبر خواندن درباره احتكار دستمالكاغذي، نواربهداشتي، پوشك، ربگوجه، سيگار و خالي شدن فروشگاهها از اين اجناس را ميخوانيم كه عدهاي كدملي خود را به دلالان خودرو ميفروشند تا در يك معامله، چند ميليوني هم به جيب آنها برود. اصل خبر درآمدزايي از يك كارت شناسايي است، اما واقعيت آن هويتفروشي است. واكنشي كه با توجه به واكنشهاي قبلي مردم به خبرهاي بالارفتن قيمت اجناس و گراني، نه عجيب است و نه حتي قابل سرزنش؛ شرايط زندگي در اين روزگار واقعا سخت شده است. آنقدر كه حتي رييسجمهور كه تا چندماه قبل روبهروي دوربين تلويزيون لبخند ميزد، قول ميداد دلار گران نشود، تورم بالا نرود و اوضاع اقتصادي بهسامان باشد، نه تنها ديگر حرفي نميزند و وعدهاي نميدهد كه حتي در بيانيه غرورآفرينش در سازمان ملل هم گذري به وضعيت فعلي مردم ايران ميزند و ميگويد مردم پيش از اينهم فشار اقتصادي ناشي از تحريم را تاب آوردهاند و حالا تحريمهاي تازه را هم تاب ميآورند و مقاومت ميكنند. پس در چنين شرايطي خلاقيت براي كسب درآمد و تحمل فشار چندان
عجيب نيست.
اما آيا واقعا هويتفروشي هم جزو آن دسته از خلاقيتهايي است كه بايد براي كسب درآمد بيشتر و تحمل فشار اقتصادي از مردم بپذيريم و انگار نه انگار از آن گذر كنيم؟ جواب اين سوال يك خير قاطعانه است. چون هويت، مهمترين دارايي يك انسان است و واقعيت حضور ما در يك جامعه ميليوني با نام و نشان و همان شمارههاي ساده نوشته شده روي كارت ملي تعريف ميشود.
وقتي يكنفر از اعضاي اين جامعه حاضر است كه اين نام و نشان و شمارههاي بهظاهر ساده را براي چند ميليون تومان در اختيار ناشناسي قرار دهد تا در خريد و فروشي شكبرانگيز سهيم شود، يعني وابستگي اين آدم به هويتش و آنچه معرف اجتماعي اوست، كاهش پيدا كرده. يعني مشخص نيست آدمي كه هويتش را براي چند ميليون به دلالي ارزاني ميدارد، در مقابل وسوسههاي چندميلياردي دست به چه كارهايي
ديگر ميزند.
چاره چيست؟ در اين شرايط و در مواجهه با اين خبر اگر به سادگي از آن بگذريم، از هويت اجتماعي خود گذشتهايم. با راهحلهايي مثل دستگيري و توبيخ گردانندگان سايت مذكور و دلالان آگهيدهنده هم تنها صورت مساله را پاك كرديم. چاره شايد در پذيرش و فهم اين همان نظريه ساده روانشناسي و كمك گرفتن از آن باشد. در اينكه بپذيريم مردم اين جامعه اينروزها به راحتي ميتوانند ذهن خود را به دست افكار پريشان و مضطرب بسپرند و روزبهروز بيشتر بترسند، ترس خود را به يكديگر منتقل كنند و آسيبهاي اجتماعي اين استرس و اضطراب را بيشتر كنند. بايد بپذيريم كه گاهي سادهترين و طبيعيترين نظريههاي روانشناسي بيشتر از سكوت و عدم پاسخگويي، وعدههاي توخالي داده يا دعوا، جنجالهاي سياسي و دوقطبيكردن فضا و به دنبال مقصرگشتن به كمك ميآيند. كافي است فقط مردم را درك كنيم، بفهميم و كمك كنيم كه راهكار ساده كنترل اين ذهن منفينگراجتماعي پيدا شود و حداقل به آرامش، آگاهي و درك اجتماعي بيشتر ختم شود.