مهارت اصلي؛ ايجاد و حفظ تعادل
حميدرضا ميرزاده
امسال هم رييسجمهوري به رسم سالهاي قبل و همانند همتايان پيشينش براي شروع سال تحصيلي زنگ مدرسهاي را نواخت و پرسشي را مطرح كرد. پرسش مهر امسال مربوط به مهارت بود و اينكه «آموختن چه مهارتهايي براي زندگي مهمتر است؟»هر چند سالها از دوران دانشآموزي ما گذشته و در آن سالها تنها مهارتهايي كه بايد ميآموختيم، تطابق با نظام جديد آموزشي و پاسخ دادن سريع به سوالات تستي كنكور و قبول شدن در دانشگاه (هر رشته و محلي) بود. اما كمي كه از هياهوي كمحاصل كنكور و دانشگاه بيرون آمديم، تازه آنجا فهميديم كه چه مهارتهايي بايد ميآموختيم و نياموختيم. مهمترينش «ايجاد و حفظ تعادل» بود كه ما نه تنها نياموختيم بلكه هر روز هم خواسته يا ناخواسته به دور شدن از تعادل تشويق ميشديم.براي ما درسهايي كليشهاي از برقراري تعادل در كار، هزينههاي زندگي، دوستي و... در كتابهاي درسي گنجانده شده بود اما تقريبا هيچكدامشان به صورت عملي مهارت ايجاد تعادل در زندگي را به ما نياموختند. در عوض به صورت عيني و تجربي هر روز آموختيم كه هر چه از مسير تعادل دورتر شويم، بهتر است! آموختيم كه اگر كسي در عقيدهاي با ما اشتراك نظر ندارد، در همه زمينهها بايد نقدش كنيم، هيچ صداي مخالف و منتقدي را نشنويم و هر آنچه در گذشته وجود داشته، مطلقا بد است. همچنين آموختيم امروز آبهاي زيرزميني را بيرون بكشيم و تا جايي كه ميتوانيم با آن كشاورزي را توسعه دهيم و مهم نيست ممكن است روزي اين منايع تمام شود. آموختيم تا آخرين روزي كه ميتوانيم نفت را بفروشيم و فكري براي منابع اقتصادي ديگر پيش از تمام شدن نفت يا وقوع بحران در بازار نفت نكنيم. حتي همين آموخته را در مديريت منابع انساني هم عملا آموختيم كه تمام مهارتها و تجربهها را در عده معدودي از جامعه متمركز كنيم و آن بندگان خدا تا روزي كه در اين جهان نفس ميكشند بر مسند تصميمگيري و اجرا باشند، بدون اينكه جايگزيني براي نبودنشان داشته باشيم! بدون تعارف، ما هيچوقت تعادل را نياموختيم و از آن دوري كردهايم. اكثرمان تعادلي كه طبيعت براساس آن پايداري خود را حفظ كرده را با دقت بررسي نكردهايم و از آن در زندگي شخصي و اجتماعيمان بهره نگرفتهايم. حتي بررسي اين پديدهها را هم به كنج دانشگاهها فرستاديم و هيچوقت سعي نكرديم از آموختههاي آنها استفاده كنيم.آنچه اسمش را تعادل گذاشتهايم، شالوده دانشي است كه در فارسي «بومشناسي» ترجمهاش كردهايم. ممكن است بگوييد دانشي كه به كوه و تپه و حياتوحش ميپردازد، چه ارتباطي با مهارتهاي بشري دارد؟ بومشناسي به ما ميآموزد كه در يك اكوسيستم هم توليدكننده وجود دارد، هم مصرفكننده و هم تجزيهكننده؛ هر كدام كه نباشند، تعادل بر هم ميخورد. هر مادهاي كه براي حيات موجودات نياز است، در چرخههايي قرار ميگيرد و هر تغيير ناگهاني در اين چرخهها تعادل را بر هم ميزند. بومشناسي است كه به ما ميآموزد روابط موجودات به هر شكلي كه باشد، براي پويايي سيستم لازم است و نميتوان يكي را نفي كرد و ديگري را ارج گذاشت. همين دانش به ما ميآموزد كه در برابر تغييرات تصادفي بايد واكنش نشان داد، واكنشي كه منجر به بازگشت پايداري در سيستم يا اعمال تغيير در جهت پايداري شود، نه واكنش شتابزده و هيجاني. در بومشناسي ميآموزيم كه همه اركان يك سيستم از پايينترين بخش تا بالاترين آن اهميت دارند، افزايش افراد در هر بخش بايد با افزايش تعداد در همه بخشها همراه باشد. مهارتي كه براي ايران امروزمان بايد بياموزيم، مهارت ايجاد و حفظ تعادل است، مهارتي كه دانش بومشناسي اصول آن را تعريف كرده است. تا زماني كه حفظ تعادل را نياموختهايم، هر تغييري حتي كوچك، ميتواند بحراني بزرگ باشد.