هيزم خيس
بابك زماني
قتل ناجوانمردانه گروهي از مردم در اهواز شايد آغاز تلاش ديگري باشد در جهت كشاندن كشور ما به مهلكه ترور و برادركشي.
اما تاريخ نشان داده است كه مردم و كشور ايران رستنگاه مناسبي براي درخت رفتارهاي افراطي و جنايتآميز نيستند. چنين كيفيتي در ذات بعضي از كشورها و تمدنها وجود دارد؛ ذاتي كه خود نه علت بلكه نتيجه تاريخ و تجربيات تاريخي يك ملت يا كشور است. تاريخ به ياد دارد كه آتش چنين خشونتهايي در هيزم كشور ما هيچگاه نگرفت. جنگهاي تاريخ كشور ما هيچگاه تاريخ جنگ بين شهرها و اقوام مختلف نبوده است. تاريخ هجومهاي مهاجماني بوده است كه با فرهنگهاي بدوي خود باعث همدلي اقوام ايراني ميشدند و سپس در فرهنگي باستاني و مسالمتآميز تحليل ميرفتند. خشونت نه تنها جولانگاه خشونتگران است بلكه مقصود و هدف آنهاست. در آنجاست كه قانون آنان كه همان بيرحمي و بيقانوني است، حاكم ميشود.
اشك و آهي كه براي قربانيان جنايت اهواز فرو ميخوريم، اولين اشك و آهي از اين دست نيست و آخرين آن هم نخواهد بود. تاريخ گواه است كه تنها چشمهاي ما نيست كه هميشه نمناك است، رطوبت قلبهاي ما در برابر آتش خشونت، از اين هم پايدارتر است. ما مسالمتجوياني پيگيريم، بسيار بيشتر از آن پيگيرياي كه خشونتطلبان در كار خود دارند. در طول سالها و قرنها بسياري به انحاي مختلف بر ما هجوم آوردند، از ما بسيار كشتند بسيار اسير كردند، اما در نهايت ما بر همه آنها پيروز شديم. پيروزي ما اما زماني بود كه آنها هم شيوه خود گذاشتند و شيوه ما را برگزيدند؛ مثل ما شدند. آنها رفتند و ميروند اما ما همچنان هستيم!