«زائر محقق» مفهومي برساخته حسن محدثي، جامعهشناس معاصر ايراني است. منظور او از اين مفهوم، اشاره به پژوهشگري است كه همزمان كه به مناسك و آداب ديني ميپردازد، نگاه محققانه خود به اين آداب و مناسك را فروگذار نميكند. محدثي معتقد است اين وضعيت فرصت منحصربهفردي براي مطالعه پديدههاي ديني در اختيار پژوهشگر مطالعات اجتماعي در حوزه دين ميگذارد، زيرا او از اين امكان بهرهمند ميشود كه ضمن نگاه همدلانه و دروني به مناسك ديني، عينك پژوهشي را نيز بر چشم داشته باشد و از منظري تازه و متفاوت از چشمانداز بيروني رايج جامعهشناسان، موضوع خود را بررسي كند. البته درباره اين نگرش محدثي، ديدگاهها و انتقادهايي هم از سوي هم پژوهشگران مطالعات اجتماعي و هم دينداران ارايه شده است كه در گفتوگوي پيش رو كوشيديم آنها را با او در ميان بگذاريم. محدثي معتقد است جلال آلاحمد 50 سال پيش در «خسي در ميقات» نمونهاي عالي از كار يك «زائر محقق» را به ما نشان داده است، او خود كوشيده به عنوان يك انسان مومن به زيات خانه خدا و راهپيمايي اربعين برود و همزمان در مقام يك پژوهشگر جامعهشناسي دين، از ابزارهاي علوم اجتماعي براي پرتو افكندن بر پديدههاي ديني بهره بگيرد.
پيش از پرداختن به مفهوم «زائر محقق» بهتر است با اين موضوع شروع كنيم كه يكي از مباحث اصلي در مورد مطالعات ديني آن است كه منتقدان ميگويند دين امري تجربي و مربوط به تجربه زيسته انساني است و اگر به موضوع مطالعه بدل شود، فروكاسته ميشود.
جامعهشناسي دين يك مساله بنيادين روششناختي دارد. شما دقيقا به همين مساله اشاره داريد. در واقع بحثي ميان جامعهشناسان دين وجود داشته و همچنان نيز وجود دارد. اين بحث اين است كه چه كسي ميتواند دين را بهتر بفهمد و مطالعه كند. آيا اگر به دين تعلقي نداشته باشيم، دين را بهتر ميفهميم يا ديندار باشيم؟ اين سوال خود دو مساله ايجاد ميكند. يكي اينكه كساني كه تعلق ديني ندارند و ميخواهند دين را مطالعه كنند، از تعصبات ديني آزاد هستند و ميتوانند اصل بيطرفي را بهتر رعايت كنند. از سوي ديگر مسالهاي كه اين آدمها دارند، اين است كه با جهان ديني ناآشنا هستند و اين ناآشنايي ميتواند سبب شود كه در مطالعات ايشان غناي زندگي ديني از دست برود و ناديده گرفته شود يا دين به امري غيرديني تقليل داده شود و همه ابعاد پديده ديني مورد اعتنا قرار نگيرد، به دليل اينكه فرد با اين جهان آشنا نيست. از آن سو مساله ديگري كه وجود دارد اين است كه ما اگر ديندار باشيم، چه بسا ممكن است تعلقات و درگيريهاي ديني ما سبب شود كه بيطرفي علمي را نتوانيم رعايت كنيم. علم نيازمند يك تقوا است و اخلاق ويژه خودش و ارزشهاي دروني خودش را دارد. تقواي علمي يعني رعايت ارزشهاي علم مثل بيطرفي علمي. تعلقات و تعصبات، خواه ديندار باشيم و خواه به يك ايدئولوژي وابسته باشيم، ممكن است ما را از حقيقت دور كند. ميان مبلغ ديني و محقق ديني تفاوت هست. مبلغ ديني كسي است كه گمان ميكند حقيقت در چنگ اوست و ميتواند آن را به ما و ديگران عرضه كند و آنها را هدايت كند. اما محقق ميگويد حقيقت در دست من نيست، من جستوجو ميكنم و ميكوشم به آن نزديك شوم. براي اين جستوجوگري هم بايد به دستهاي از اصول و روشها پايبند باشم و آنها را رعايت كنم. چه بسا محقق در كار خودش به نتايجي برسد كه با درگيريهاي ديني و فهم دينياش در تقابل باشد و تقواي علمي ايجاب ميكند كه او به نتايج تحقيق پايبند باشد. بسياري از دينداران نميتوانند چنين باشند. بسياري از عالمان ديني وقتي ميخواهند دو دين را با يكديگر مقايسه كنند، نميتوانند تعلقات و گرايشهاي خود را ناديده بگيرند، حتي برخي از همكاران ما در جامعهشناسي دين، وقتي دو دين را مطالعه و مقايسه ميكنند، كمابيش ميتوانيم بگوييم كه نتيجه از پيش معلوم است، يعني به نفع دين خودشان داوري خواهند كرد. من حتي در كتاب زير سقف اعتقاد نشان دادهام، كه علي شريعتي وقتي اسلام و مسيحيت را مقايسه ميكند، به نفع اسلام سوگيري دارد. به وضوح با ذكر شواهد متعدد نشان دادهام كه شريعتي نميتواند بيطرفي علمي را در مقايسه ميان اسلام و مسيحيت رعايت كند. رعايت تقواي علمي كار سختي است و بايد در فرد محقق دروني شده باشد تا فرد بتواند بيطرفي را رعايت كند. فرض كنيد كه من الان قاضي هستم و برادرم يا پدرم متهم است. من وظيفه دارم كه اگر لازم باشد حكم اعدام برادرم يا پدرم را صادر كنم، چون او كاري كرده و من هم قاضي هستم. يعني در اين جايگاه من برادر و پسر او نيستم. تقواي علمي به معناي رعايت اين بيطرفي است و اين اصلا كار آساني نيست؛ لذا اين دغدغه وجود دارد كه دينداران وقتي راجع به دين مطالعه ميكنند، ممكن است به سرعت بلغزند. بنابراين يك مشكل دو سويه هست. اين مشكل همچنان ادامه دارد. يعني مثلا زاكرمن كه از جامعهشناسان دين است، آشكارا ميگويد كه من بيدين هستم، اما خودش اعتراف ميكند كه ممكن است بيدينها بخشي از دين را نفهمند. او صادقانه تاكيد ميكند كه ممكن است افراد بيدين نتوانند بخشي از ابعاد دين را دريابند و بنابراين ممكن است در جامعهشناسي دين يك فرد بيدين، مسائلي از دست برود.
راهحل از نظر شما چيست؟
در واقع من فكر ميكنم بايد دو زيست با هم جمع شود، يعني زيست ديني و زيست محققانه با هم جمع شود؛ به عبارت ديگر به نظر من كساني كه توانستهاند اين دو زيست را با هم در خويشتن جمع كرده و به دو جهان فرهنگي تعلق داشته و به هر دو در حد اعلا درگير باشند، شايستهترين افراد براي مطالعه دين هستند.
آيا اين جمع كردن نوعي پارادوكس نيست؟ مثلا در يكي از نقدهايي كه به تعبير «زائر محقق» شما شده بود، كسي از تجربه زيستهاش نوشته بود كه در آن فردي با مادرش زيارت رفته و در حين زيارت، وقتي سعي كرده جايگاه محقق داشته باشد، از انجام عبادت بازمانده و زماني كه به عبادت مشغول بوده، نميتوانسته نگاه محققانه داشته باشد.
اجازه بدهيد از اينجا شروع كنم كه ايده «زائر محقق» براي من بعد از يك تجربه زيسته حاصل شد. من سالها علاقهمند بودم كه در جواني به حج بروم. حج تمتع براي من خيلي مهم بود و اهميت بيشتري از حج عمره برايم داشت. دلم ميخواست اين اتفاق برايم در جواني رخ بدهد و ناراحت بودم در حال پير شدن هستم و هنوز ثبت نام نكردهام و حتي اگر ثبت نام كنم، 10،15 سال بايد در نوبت باشم و باز هم بايد در 60 سالگي به حج بروم. در واقع آن زمان يك زائر بالقوه بودم. اين تعبير را امروز ميگويم، در آن زمان از اين تعابير استفاده نميكردم. يعني دلم براي زيارت و رفتن به حج ميتپيد، اما شرايطش فراهم نبود. بعدا خوشبختانه شرايط به گونهاي پيش رفت كه براي شركت در حج تمتع دعوت شدم تا در آنجا 40 روز كار پژوهشي انجام بدهم. يعني به عنوان محقق به حج دعوت شدم.
نتوانستيد احرام بپوشيد و آداب را به جا بياوريد؟
خير، انجام داديم. به ما 4 روز فرصت دادند كه مناسك را به جا بياوريم. اما بقيه روزها محقق بوديم. بنابراين من يك زائر بالقوه بودم و از رهگذر تحقيق به حج رفتم. يعني زيست محققانه براي من فرصت فراهم كرد تا به حج بروم و زيارت كنم. در حج هم زائر بودم و هم محقق. از يك سو بهشدت شوق زيارت داشتم، يكي از همكاران ما كه خيلي به تحقيق تعهدي نداشت، دايما به ما تذكر ميداد كه بچهها در تهران كعبه وجود ندارد، كعبه اينجاست. كار و تحقيق را رها كنيد و به زيارت كعبه برويد. اما ما پايبند و متعهد به تحقيق هم بوديم. براي مثال بايد 800 مصاحبه ميگرفتيم و پرسشنامه پر ميكرديم. در نتيجه بخش زيادي از لحظات ما در آن 40 روز به كارهاي پژوهشي اختصاص داشت. من در اين پژوهش از صفر تا صد درگير بودم، يعني چارچوب نظري آن را نوشتم، در تنظيم پرسشنامه شركت داشتم و خودم هم پرسشگري كردم. يعني 40 روز درگير ماجرا بودم. اما از زيارت هم غافل نشدم. گاهي حتي از وقت استراحت ميزديم و مثلا ساعت دو نيمه شب ميرفتيم و زيارت ميكرديم، در حالي كه هفت صبح بايد در جلسه شركت ميكرديم. اين روال زندگي من در اين 40 روز بود. يعني هم مثل يك ديندار زيارت ميكردم و هم متعهد به تحقيق بودم و كار پژوهشي را انجام ميدادم؛ به عبارت ديگر در اين مدت هم به عنوان زائر و هم به عنوان محقق زيستم، هم شوق زيارت در من بود و زندگي حاجيانه برايم مهم بود، هم كوشيدم به قواعد دقيق روششناختي تحقيق پايبند باشم.
آيا چيزي از دست نميرفت؟ مثلا وقتي شما مصاحبه ميكرديد، حس نميكرديد كه از پوست يك فرد ديندار بيرون آمدهايد و به دينداران به عنوان موضوع مينگريد؟
ما از 40 روز، 4 روز آزاد بوديم كه حج تمتع خودمان را انجام بدهيم.
آيا فكر ميكنيد تفاوتي ميان شما با يك زائر معمولي از حيث سطح تجربه ديندارانه وجود ندارد؟ يعني فردي كه تنها به سير انفسي از رهگذر سلوك آفاقي ميانديشد با زائر محققي كه مدام ميكوشد از اين نقش به نقش ديگري درآيد، يكي است؟
خير، من با او متفاوت هستم و فرق جدي بين ما هست. به نظر من زائر محقق به دليل اينكه در دو جهان درگير است، اين دو جهان، هر يك براي او دستاوردهاي جداگانهاي دارد. به عنوان زائر شما اين امكان را پيدا ميكنيد كه جهان زندگي ديني را بهتر بشناسيد، وراي اين جهان را ببينيد و فهم كنيد، زيرا از درون به عنوان يك مشارك درگير ماجرا هستيد و در آن شركت داريد. اين تجربه براي شما به عنوان يك محقق نيز دستاورد دارد، زيرا كسي كه در اين جهان نيست، بايد تلاش كند موانع فهم را يكي يكي رد كند، زيرا ممكن است بسياري از چيزها در اين جهان باشد؛ اعم از نمادها، نشانهها، رفتارها و... و وقتي فرد از بيرون نگاه ميكند، تا كشف كند كه معناي آن چيست، زمان زيادي از دست ميدهد و حتي ممكن است كل ماجرا براي او نامكشوف باقي بماند. اما فردي كه در اين جهان است، به سرعت به اين معاني دسترسي دارد. از سوي ديگر فردي كه محقق است، به دليل تفكر انتقادياش به تعبير زاكرمن آمادگي آن را دارد كه جهان ديني را افشا و آشكار كند. اين ويژگي به او استعداد نوعي بازانديشي و خودانديشي ميدهد. او حتي اگر نخواهد، به صورت ناخودآگاه دايما در دستاوردهاي پژوهشي و علمي خود بازانديشي ميكند و از خودش ميپرسد كه دينداري من از چه نوع دينداري است؟ رفتار و زيست ديني من چه نوع زيست ديني است؟ بنابراين جهان محققانه براي ما بازانديشي و خودانديشي ديني ميآورد و طبيعتا اين زائر با زائر معمولي متفاوت است.
يعني شما از نوعي هم افزايي ميان اين دو مفهوم به جاي سد راه شدن يكي براي ديگري صحبت ميكنيد؟
دقيقا اين طور است. يعني جهان زائرانه براي محقق دستاوردهايي دارد و جهان محققانه نيز براي زائر دستاوردهايي دارد و «زائر محقق» با ديگر زائران متفاوت است. حجتالاسلام دكتر صادقنيا در نقد خود به اين مفهوم ميگويد ما يا بازيگر هستيم يا تماشاگر. من در برابر معتقدم اين نوعي قطبيسازي كاذب است كه يا بازيگر هستيم يا تماشاگر. من همسو با تمام جامعهشناسان تفسيرگرا معتقدم كه انسان موجودي بازانديش و خودانديش است و ضمن آنكه با شما صحبت ميكند و بازيگري ميكند، در لحظه از شما چيزي دريافت ميكند و راجع به خودش بازانديشي ميكند. يعني ديگران براي انسانها در جامعه همچون آينه هستند. من خود را در آينه شما ميبينم و در لحظه، در حالت و رفتار و گفتار خودم تغييراتي انجام ميدهم. اين ويژگي را گيدنز دريابندگي (reflexivity) و جرج هربرت ميد بازتاب يا انعكاس (reflexivness) ميخواند. كمابيش جامعهشناسان تفسيرگرا معتقدند كه انسان موجودي بازتابانده و دريابنده است، يعني موجودي است كه ميتواند خودش را تبديل به موضوع تحقيق خودش بكند. شما در زيارت ميتواني هم بقيه زائران را موضوع تحقيق كني و هم خودت را. بنابراين تماشاگري و بازيگري در انسان به طور نسبي همزمان حضور دارد، بعضي تماشاگرتر و بعضي بازيگرتر هستند. ضمن آنكه به لحظه فرد يعني چيزي كه در نفس او در آن لحظه ميگذرد نيز بستگي دارد.
يعني ميان بازيگري و تماشاگري طيفي هست و شدت و اشتدادي وجود دارد. اما كساني كه در دو سر طيف هستند، ميتوانند كساني را كه ميانه طيف هستند، به نادرست بودن متهم كنند.
من در مقابل از امكان دو زيست بودن صحبت ميكنم. كساني كه به دو جهان فرهنگي تعلق ندارند، ميتوانند چنين انتقادي بكنند، اما كسي كه اين دو نوع تعلق را همزمان زيسته ميتواند از زائر محقق صحبت كند و نميتوان گفت كه اين تناقضآميز است، بلكه اين يك تجربه زيسته است و امري اگزيستانسيل است. براي مثال الان در دنيا بسياري از كارشناسان دنيا خودشان فوتباليست بودند. به نظر من اين افراد كارآمدتر هستند، زيرا جهان زيست فوتبال را زندگي كردهاند و ظرايف و تنوع و هيجان و درگيريهاي اين دنيا را به خوبي ميشناسند. كسي كه از بيرون به فوتبال نگاه ميكند، ممكن است بگويد چه اهميتي دارد كه 22 نفر دنبال توپ ميدوند، چرا اين همه آدم ديوانه اين ورزش هستند؟ براي كسي كه در درون اين دنياست، چنين پرسشي نشانه پرت بودن است. اغلب كارشناسان فوتبال هم آن جهان را زيستهاند و هم حالا از بيرون به فوتبال به عنوان موضوع مطالعه و بحث و گفتوگو نگاه ميكنند. اين افراد دوزيست هستند و به دو جهان تعلق دارند. او ميكوشد به فوتبال عالمانه و محققانه و كارشناسانه نگاه بكند و اين اتفاقا بسيار سودمند است.
مثال بارز اين مفهوم ميتواند جلال آلاحمد در «خسي در ميقات» باشد، البته در زمان او مفهوم «زائر محقق» برساخته نشده بود. اما در روايت او از حج ميخوانيم كه هم تلاش ميكند مثل يك مشاهدهگر دقيق آنچه رخ ميدهد را بنويسد و هم جاهايي قلم از دستش ميرود و تجربيات نابش از حج را بيان ميكند. آيا ميتوان چنين نتيجهگيري كرد كه آلاحمد مثالي براي مفهوم زائر محقق است؟
دقيقا اين طور است. اتفاقا خيلي جالب است كه به اين موضوع اشاره كرديد. در آبان ماه سال گذشته در راهپيمايي اربعين به عنوان زائر محقق شركت كردم و در اين زمينه متعهد بودم كه براي ارشاد كتابي بنويسم. در روششناسي بحث، مفهوم زائر محقق را توضيح دادهام و مثالي كه زدهام دقيقا خسي در ميقات آلاحمد است. شما به درستي اشاره ميكنيد كه آلاحمد در «خسي در ميقات» يك زائر محقق است. ما ميدانيم كه آلاحمد مردمشناس است. او تا مرحله نگارش پايان نامه مردمشناسي پيش رفته است و آثار مردمشناسانه متعددي دارد. او به عنوان يك زائر مردمشناس به حج رفته است و در كتابش هر دو نقش را دارد و هر دو كار را انجام ميدهد. به تعبير ديگر يك كار كلاسيك كه نشانگر مفهوم زائر محقق است، خسي در ميقات آلاحمد است. اين نشان ميدهد كه اين گفتوگو به درستي منتقل شده و شما دقيقا مثالي را بيان كرديد كه من در كتابم راجع به آن صحبت ميكنم.
شما زيارت را سفري آفاقي براي تحول انفسي خواندهايد يا آن را نيازي به مكان مقدس ناشي از فقري دروني در آدمها خواندهايد. يعني بيشتر به جنبههاي اگزيستانسيال و وجودي اين مقوله توجه كردهايد. آيا جنبههاي اجتماعيتر و سياسيتري نيز ندارد؟ يعني در شكلگيري اين مناسك در ابعاد وسيع مثل حج يا راهپيمايي اربعين بايد به نقش سياست از سويي و هويتخواهي اجتماعي كنشگران و زائران از سوي ديگر نيز توجه كرد. آيا قبول نداريد كه تفكيك سفت و سخت ميان جنبههاي معناخواهانه و جنبههاي سياسي و اجتماعي به سادگي امكان پذير نيست؟
با شما كاملا موافق هستم. بستگي دارد كه ما اين پديده را بخواهيم در سطح خرد تحليل كنيم يا در سطح كلان. قطعا زيارتي مثل پياده روي عظيم اربعين، هم ابعاد اقتصادي دارد، هم جنبههاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي و صد البته ابعاد فردي و وجودي. بايد همه اين جنبهها را توجه كنيم. اما من چون ميخواستم از زيارت به عنوان نهاد صحبت كنم، بيشتر به اين جنبه توجه كردم. وقتي از نهاد صحبت ميكنيم، به معناي الگوي رفتاري نسبتا جا افتادهاي است كه برخي از نيازها اعم از نيازهاي شخصي، انساني و نيازهاي اجتماعي پاسخ ميدهد. در تعريف زائر محقق، بر امر انسانشناختي تمركز كردم، يعني ريشهايترين بحث زيارت، جنبه انسانشناختي آن است، منظور نيازهايي كه در انسان وجود دارد. اين نياز يا وجودي است يا در اثر زيست اجتماعي انسان ديندار و تربيت ديني در او شكل گرفته است. اين نياز وجودي، پايهايترين نياز است. اما صحبت شما هم درست است كه ابعاد ديگر مثل ابعاد اجتماعي و سياسي را نيز بايد در نظر گرفت.
اولويت با كدام جنبه از نيازهاست؟ نيازهاي فردي يا اجتماعي؟
ما در جامعهشناسي ميگوييم كه مقدس به نحو اجتماعي مقدس ميشود. يعني جامعهشناس ذاتگرايانه به آن نگاه نميكند و ميگويد اجتماع آن را چنين ميكند. اينكه در اصل اين مكان مقدس چيست، موضوع پژوهش تاريخي است. جامعهشناس به اين ميپردازد كه مردماني مكاني را مقدس ميدانند و با اين ذهنيت رفتارهاي ديني انجام ميدهند و من هم به عنوان جامعهشناس، اين كار را به عنوان امر مقدس مورد مطالعه قرار ميدهم.
يكي گفت به شكار رفته بودم، خودم شكار شدم! آيا امكانش هست كه يك زائر محقق نيز در فرآيند تجربه زيسته امر ديني، نتواند نقش خود را به عنوان محقق انجام بدهد، يعني چنان درگير تجربه ديني شود كه فاصلهگيري از موضوع مورد مطالعه برايش ميسر نشود؟
امكانش هست. البته از آنجا كه كار او پژوهشي است و منتشر ميشود، جامعه علمي ميتواند راجع به آن قضاوت كند و نشان بدهد كه آيا اين محقق ارزشهاي علمي را رعايت كرده است يا خير. يعني كار ميتواند مورد داوري قرار بگيرد و بقيه اجتماع علمي راجع به آن داوري كنند و اعتبار آن سنجيده شود. از آنجا كه خوشبختانه اين امكان وجود دارد، اگر فرد در حين پژوهش دچار انحراف شود، ميتواند با نقدها خودش را تصحيح كند. ضمن اينكه سوگيري در همه فعاليتها هم هست. يعني كسي كه بيدين هم هست، ممكن است سوگيري داشته باشد. بسيار ديدهام كه منتقدان دين نميتوانند بيطرفي را رعايت كنند. منظورم اين است كه رعايت بيطرفي در هر حال كار سختي است و هميشه بايد تقواي علمي را رعايت كرد. بنابراين الزاما بيدينها موفق و كامياب نيستند. جامعه علم با نگرش نقادانه ميتواند نشان بدهد كدام كار به لحاظ علمي اعتبار دارد يا خير.
يكي از منتقدان در مقام پيشنهاد گفته بود كه به جاي تعبير «زائر محقق» از اصطلاح «محقق زائر» استفاده كنيم. يعني براي مطالعه ديني انگار آن نگاه محققانه بايد اولويت داشته باشد. نظر شما در اين باره چيست؟
به لحاظ معرفت شناختي تفاوتي نميبينم. البته به لحاظ اصطلاح با هر دو تعبير «زائر محقق» و «محقق زائر» مشكلي ندارم. اما از نظر معرفتشناختي هيچ كدام بر ديگري نه تقدم دارند و نه برتري. دو زيست همزمان در فرد حضور دارد. به نظر من تيپ ايدهآل آن است كه زائر كاملا درگير اين جهان باشد و كاملا متعهد به تغييرش باشد تا بتواند هر دو درگيري را همزمان پيش ببرد و در هر دو جهان زيست كند. اين در مقام مصداقي ميتواند از فردي به فرد ديگر متفاوت باشد. بستگي به لحظات، درگيريها و تمركز فرد نيز دارد. در يك لحظه ممكن است فرد را امر ديني درگير كند، در لحظهاي ديگر ممكن است نگاه انتقادي او را درگير كند. براي مثال وقتي ما با اتوبوس از مكه به مدينه ميرفتيم، در نزديكيهاي مدينه مسافران اتوبوس شروع به عزاداري و سينهزني و روضهخواني كردند. اين حس كه شما به مدينه نزديك ميشويد، گاهي چنان درگيرت ميكند كه اصلا متوجه اطراف نميشوي و با خودت ميگويي من به شهري وارد ميشوم كه پيامبر خدا (ص) در آن زيسته و تمام خاطرات پيامبر (ص) و زندگي او چنان درگيرت ميكند كه متوجه رفتار ساير مسافران نميشوي. بنابراين در اولويت زائر بودن بر محقق بودن يا بالعكس، بايد درگيريهاي انفسي را نيز توجه داشت و دانست كه فرد هر لحظه چه درگيريهايي دارد و كدام اشتغال ذهني در او غلبه دارد. بنابراين نميتوانيم بگوييم الزاما يكي بر ديگري برتري يا اولويت دارد.
همسو با اين تعبير «زائر محقق» آيا ميتوان تعابيري چون روزهدار محقق، روحاني محقق، نمازگزار محقق را نيز به كار برد؟
بله كاملا چنين است. در نگاه كلان ميتوان اساسا گفت «ديندار- محقق» يا به تعبير ديگر، «دينورز محقق». من چون راجع به زيارت تحقيق كردم، از تعبير زائر محقق استفاده كردم. اما اگر بخواهيم عامتر در نظر بگيريم، ميتوانيم بگوييم دين ورز محقق.
بايد دو زيست با هم جمع شود، يعني زيست ديني و زيست محققانه با هم جمع شود.
افراد بيدين نميتوانند بخشي از ابعاد دين را دريابند.
من يك زائر بالقوه بودم و از رهگذر تحقيق به حج رفتم.
جهان محققانه براي ما بازانديشي و خودانديشي ديني ميآورد.