شهردار تهران
قاعدتا اين انتخاب بايد معطوف به پاسخ به اين سوال باشد. تهران همانند ساير كلانشهرهاي ايران دچار دو چالش بنيادين؛ زيستپذيري شهري و جابهجايي و حركت در شهر است. عملا، انگاره غالب در مديريت شهري در ايران فداكردن زيستپذيري شهري براي تامين سهولت امكان حركت خودرو از مجراي شهرفروشي و آينده شهر بوده است. شگفت آنكه آنچه در اين رهگذر مهم نبوده است، كيفيت زيست شهروند و حركت پياده است.
سال گذشته كه داستان انتخاب شهردار تهران در دستور كار شوراي منتخب بود، تعدادي از اعضاي شورا با من ملاقات داشتند و در اين باره مشورت كردند. من به دوستان گفتم از شهردارتان چه ميخواهيد؟ در ابتدا شدت وضوح و سادگي اين سوال موجب جاخوردن دوستان شد. بلافاصله به دوستان گفتم بيش از 30 سال است كه به همين سوال ساده پاسخ داده نشده است. اگر شهر تبديل به جنگل ساختماني و بيهويت شده، اگر تمام خاطرات مردم شهر و بافتهاي با ارزش آن ويران شده، اگر باغهاي شهر نابود شده، اگر از شدت آلودگي شهر دچار تنگي نفس شده، اگر سرعت حركت ماشين در ساعات اوج در آزادراهها و بزرگراههاي شهري به كمتر از 7 كيلومتر در ساعت رسيده و اگر در عمل عابران پياده به ويژه زنان، كودكان، سالخوردگان و معلولان حقي بر شهر ندارند، اگر اسكان غيررسمي برابر با 50 درصد اسكان رسمي شده و مشكلات ساختاري ديگر همه اينها بهدليل پاسخ ندادن به همين سوال بسيار ساده است. نشان آن هم نوع شهرداراني است كه تاكنون انتخاب شدهاند.
انتظار از شهردار به تلقي ما از شهر باز ميگردد. يك وقت است كه ما شهر را يك سازمان اجتماعي كه كوچكترين سلول تشكيلدهنده آن شهروندان هستند قلمداد ميكنيم و كالبد شهر را ظرفي براي تامين امنيت، ايمني، رفاه، سرزندگي و مبادلات اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي مردم ميدانيم، در اين صورت در پي شهرداري كه شهر و روح شهر را بفهمد و از توسعه شهري تلقي ارتقاي كيفيت زندگي داشته باشد، خواهيم رفت. در مقابل، ديدگاهي وجود دارد كه شهر را يك بافت كالبدي ميداند و برترين تصويري كه براي مديريت شهرداري ارايه ميكند، يك كارگاه بزرگ عمراني است، در اين صورت شهردار بايد يك مدير پروژه عمراني باشد.
اينك كه شورا يكبار ديگر ميخواهد اقدام به انتخاب شهردار كند، شايسته است كه از خود بپرسد از شهردار چه ميخواهد و براي خودش چه نقشي قائل است. من به عنوان وزير راه و شهرسازي و مسوول سياستگذاري توسعه شهري در ايران خواستههاي مشخصي دارم. من اول ميخواهم شهردار، تهران را تهران كند. البته اين كار سخت و درازمدت است و در پارهاي از موارد هم بازگشت به اصالت تهران غيرممكن. ليكن، با اين وجود كارهاي زيادي ميتوان انجام داد. خيلي مهم است كه شهردار يك تصويري از هويت شهر تهران داشته باشد. شهر را بفهمد. حسي هم از روح شهر داشته باشد. و برنامه بازآفريني شهر تهران را در مفهوم كامل خود در دستور كار خود قرار دهد. در كنار محيط فرهنگي و اجتماعي شهر تهران قاعدتا شهردار بايد توجهي هم به محيط طبيعي تهران داشته باشد. اين شهر يك باغشهر بوده كه بخش وسيعي از باغهاي آن ويران شده است. فضاهاي باغي باقيمانده يا پادگانهاي درون شهر تنها نفسكشهاي تهران هستند. به جاي هزينه ميليارد دلاري ساخت پل صدر ميشد، تمام باغهاي پيراموني كن، به جز فضاي سكونتگاهي آنان يا بخش وسيعي از پادگانها خريداري و تبديل به پاركهاي عمومي ميشد. تا اين فضاها هم از مخاطره بورسبازان زمين خارج و هم حق مردم و مالكان به آنها داده ميشد. پيشنهاد من مليكردن باغهاي باقيمانده و پادگانهاي تهران با حفظ حقوق مالكان آنهاست. البته دولت بايد در اين ارتباط به كمك شهرداري بيايد. دوم اينكه شهر حتما نياز به عمران و آباداني دارد ليكن، شهر كارگاه نيست. شهر يك سازمان اجتماعي است. بنابراين، شهردار بايد حق مردم به شهر را تامين كند. اولين حق شهروندان، حاكميت قانون، انضباط شهري و دسترسي آزاد به اطلاعات است. شهردار قانون فروش اگر از هر پنجهاش هنر ببارد بهكار شهر نميآيد. فساد در زير چتر اتخاذ تصميم سريع و انقلابي، به نام خدمت به مردم و بياعتنايي به قانون نهفته است. شهردار تهران بايد برنامه روشني براي مبارزه با فساد و ايجاد شفافيت اطلاعاتي داشته باشد. سوم خواسته من از شهردار اين است كه به شهروندان، سلامتشان، كيفيت زندگيشان و حقوقشان بيش از ساختمانها اهميت دهد. شهروندان بايد ديده شوند و حرفشان شنيده شود. اين يك شعار نيست، شهرداري كه اين كار را بخواهد انجام دهد بايد ايجاد فضاهاي عمومي براي زندگي جمعي مردم و جوانان را در اولويت قرار دهد. زنان، مردان، جوانان، دختران و پسران نهايتا جايي براي زندگي اجتماعي و تجربه اجتماعي، اعم از فرهنگي، هنري، شادي، بازي، خريد، تفريح، سينما، نماز، عزاداري، گفتوگو و... ميخواهند. اين تصور كه همهچيز را ميتوان در مراكز تجاري مجلل يا بنجل خلاصه كرد بدترين تصور است. نهايتا از اين مراكز شادماني و حس رضايت بر نميآيد. بلكه برعكس پرسه و بيهدفي حاصل آن است. شهر نيازمند فضاهاي عمومياي است كه مردم به آنها حس تعلق داشته باشند و با آنها خود را معرفي كنند. جايي كه در آنها خانوادهها به ويژه زنان و دختران احساس امنيت كنند. چهارم شهردار بايد باور داشته باشد كه شهرداري نهاد حكمروايي شهري است و نه ابزار اعمال اراده سوداگران. به نظر ميرسد در يكي دو دهه گذشته اين سوداگران بودند كه شهر را برنامهريزي و مديريت كردهاند. شهرداران در عمل مجري خواستههاي سوداگرانه و زودگذر آنان بودند و اين شد كه تهران ديگر تهران نيست. پنجم آنكه شهري كه در آن نميشود نفس كشيد به جاي اجراي پلهاي متعدد در آن بايد به فكر توسعه حملونقل عمومي ريلپايه بود. حال اين ميتواند توسعه مترو باشد يا ريل سبك مانند تراموا. قاعدتا در بخش حمل و نقل خودرو محور نيز حملونقل اتوبوسهاي عمومي بايد اولويت داشته باشد. ششم شهري كه هر روز بيش از پانصد هزار خودرو وارد آن و از آن خارج ميشود نيازمند مديريت يكپارچه مركز-حومه از جمله حملونقل يكپارچه درونشهري و حومهاي است. در چنين شهري زندگي حومهنشينان مستقل از مركز نيست. شهردار تهران بايد فهم روشني از مجموعه شهري تهران؛ يعني نحوه زندگي حدود 9 ميليون ساكن تهران و 4.5 ميليون ساكن پيرامونِ آن و تاثير و تاثر اين سكونتگاهها بر يكديگر داشته باشد. شهر طبقاتي موجود تهران كه دقيقا به محلههاي فقيرنشين و غنينشين تقسيم شده، محصول بيتوجهي به همين مطلب است. شهردار و شوراي شهر تهران بايد نگران بيعدالتي شهري كه در تهران موج ميزند، باشند. هفتم توسعه در اين شهر بايد مبتني بر توسعه حملونقل عمومي با تاكيد بر ريل (TOD) باشد. به عبارت ديگر توسعه شهر بايد ريلپايه باشد تا در آن هواي پاك، سلامت، ارزاني، ايمني و شادي و رضايتمندي عمومي قابل استحصال باشد. هشتم آنكه امكان انتقال مراكز لجستيكي، انبارها و خدماتي از اين دست به بيرون شهر وجود دارد. با اين اقدام هم ميتوان ورود ترابري سنگين به شهر را كاهش داد و هم با استفاده از اراضياي كه از اين رهگذر آزاد ميشوند سطوح خدماتي شهر را كه تهران از فقر آن در رنج است، تامين كرد. نهم نهايتا هزينه شهر از جيب مردم پرداخت ميشود. شهردار بايد شهر را اقتصادي اداره كند. از يك طرف بايد هزينه شهرداري را تا حد ممكن كاهش دهد و از طرف ديگر هر كه بامش بيش برفش بيشتر. گفته ميشود كه تعداد كاركنان شهرداري چندين برابر سازمان مصوب آن است. قاعدتا بايد چارهاي براي اين موضوع داشت. در همين ارتباط، وظيفه شهردار ارتقاي دانش بدنه مديريتي شهرداري و ظرفيتسازي در حوزه منابع انساني براي پذيرش ماموريتها توسط نسل جوان است. دهم آنكه شهر تهران در برابر سوانح به ويژه زلزله آسيبپذير است. بحث داشتن انديشهاي براي مديريت بحران در كلانشهر تهران غيرقابلفراموشي است. البته ميتوان به اين سياهه افزود. ليكن به هرروي، من به عنوان وزير راهوشهرسازي از شهردار آينده تهران مشروط بر آنكه اين فهم را از شهر داشته باشد و نخواهد شهرفروشي كند و اين سياستها را پياده كند، حمايت خواهم كرد. به اميد اينكه شاهد اصلاح مسير مديريت شهرداري به جاده اصلي و افتادن روي ريل درست باشيم.