غيبتي آميخته با بوي ترس
نازنين متيننيا
زمستان كه از راه برسد، تعداد كودكان كار خيابان هم كمتر ميشود. نه اينكه زندگي رحم و مروتي داشته باشد و سرماي هوا را بهانه كند تا به اين بچهها كمي آسانتر بگذرد؛ نه. تعدادشان فقط كمتر به نظر ميرسد، چون از هر فرصتي استفاده ميكنند تا از سرماي هوا به گوشهاي پناه ببرند و گرم شوند. حالا اما تا زمستان چند ماهي مانده و جمعيت حضور اين بچهها در شهر بايد مثل هميشه باشد؛ مثل روزهاي گرم تابستان كه ناگهان به سمتت ميدوند و ميخواهند چيزي بفروشند يا شيشهاي پاك كنند و... اما اين روزها تعداد اين كودكان در خيابان كمتر شده. به نشانه همين ميدان توحيدي كه يكي از ميدانهاي مهم و پرتردد شهر تهران است، زمان بيرون زدن از تحريريه، بايد ببينم كه چندنفري ميآيند سراغم و درخواستي دارند، اما چند روزي است كه خبري از اين بچهها نيست؛ آنقدر كه كنجكاو شدم و شهر را هم دقيقتر گشتم.
خيابان به خيابان به دنبال كودكان كاري كه شبيه همه ما به دنبال طلب كوچك خود از اين زندگي، سخت ميگذرانند. اما تقريبا خبري نيست. نه اينكه نباشند، اما تعدادشان از هميشه كمتر است و اين كمبود، ربطي هم به سرما ندارد چون هنوز فصلش نرسيده. خوشبينانهترين دليل كم شدن اين جمعيت شروع فصل تحصيلي تازه است و رفتن به مدرسه و بدبينانهترينش هم خبرهايي كه از طرحهاي جمعآوري ميگويد و راهحل هميشگي پاك كردن صورتمساله به جاي حل مشكل و مساله. طبيعتا فصل تحصيلي تازه با تجربههاي سال تحصيلي گذشته، آن دليل خوشبينانه را چندان تاييد نميكند و ميماند حدس و گمان به ظاهر بدبينانهاي كه واقعيت را نمايان ميكند. واقعيتي كه ميگويد تعداد اين بچهها كم نشده و مشكلاتشان هم همچنان سرجايش است. اتفاق تازه در زندگي اين كودكان ترس اضافهاي است كه اينروزها گريبانشان را گرفته؛ ترسي كه در نهايت باري به دوش نحيف و كودكانه آنها ميگذارد و در سختي اين زندگي به آنچه در كولهبارشان بوده، اضافه ميكند. زندگي اين بچهها حتي در غيبت هم خبر از درد و ترس ميدهد و اين شهر همچنان آغوش امني براي اين رهگذران كوچك خسته ندارد.