• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3136 -
  • ۱۳۹۳ شنبه ۲۹ آذر

فضيلت‌هاي فراموش نشده

  سيد علي مير فتاح  / ما به آنچه هستيم راضي نيستيم و همواره مرغ همسايه در نظرمان غاز جلوه مي‌كند. مي‌دانم كه يك بخشي از اين عدم رضايت به كمالگرايي آدميزاد برمي‌گردد و در ذات اوست كه تا دم مرگ، بيشتر و بهتر را طلب كند اما اين كمالگرايي در مملكت ما شكلي بيمارگونه پيدا كرده و باعث شده تا بالاشهري و پايين شهري، پولدار و بي‌پول، باسواد و بي‌سواد، راست و چپ و مرد و زن از آنچه هستند راضي نباشند و سوداي چيز ديگر شدن و كس ديگر شدن در سر بپرورانند. بقال از بقال بودنش ناراحت است و فكر مي‌كند حقش خورده شده، پيك موتوري هم لياقتش را بيش از اين مي‌داند كه در اين ازدحام، موتور براند. سهل است حتي خلبان‌ها هم از صعود و فرود تكراري‌شان ملولند و فكر مي‌كنند پشت رل فاكر و توپولوف دارند تباه مي‌شوند و لايق هواپيماهاي بهتري هستند. بچه‌هاي جوان فكر مي‌كنند قد و قواره‌شان از تهران و ايران بزرگ‌تر شده براي همين تمناي نيويورك و امريكا دارند غافل از اينكه نيويورك رفته‌ها و امريكا رفته‌ها هم از چيزي و جايي كه هستند ناراضي‌اند. قديمي‌ها دلشان مي‌خواست بچه‌هايشان دكتر و مهندس و وزير و وكيل و رييس شوند اما حالا اين مشاغل انگار از چشم افتاده‌اند و دكترها و مهندس‌ها و وزرا و وكلا و روسا فكر مي‌كنند دارند عمر تلف مي‌كنند... صدي نود روزنامه‌نگاران را پاي درد دلشان بنشينيد مي‌شنويد كه آه‌شان به تقليد از آه اهل فضل به كيوان بلند است و خسته و ملولند از شغل لامعاش لامعادشان، معذلك همين‌ها تا چند سال پيش آرزويشان اين بود كه به روزنامه راه يابند و اسم و عكس‌شان چاپ شود و معروف شوند و... هنرپيشگي هم همين است. براي هنرپيشه شدن له‌له مي‌زنند اما همين كه هنرپيشه شوند فكر مي‌كنند حد و اندازه‌شان از اين سريال‌هاي آبكي و سينماي آبگوشتي بيشتر است. سريال آبكي و سينماي آبگوشتي را كه غرب لاي تحريمش تحميل‌مان نكرده. همين خودمانيم كه دور همي آبكي و آبگوشتي مي‌سازيم. نه؟ بگذاريد يك مثال سرراست و دقيق و روشن بزنم براي اينكه بدانيد هيچ كس از چيزي كه هست راضي نيست. علي اكبر ولايتي پزشك است و اينطور كه مي‌گويند پزشك معتبري هم هست و در زمان تحصيل شاگرد اول بوده است. او علاوه بر دكترا، رييس بيمارستان هم هست و در چند مركز معتبر پزشكي عضو هيات‌مديره و هيات امنا و از اين قبيل است. او در مهم‌ترين دوران انقلاب و در چند دوره وزير امور خارجه بوده و اتفاقا وزير امورخارجه خوبي هم بوده و چند پروژه مهم ديپلماسي را منجمله ٥٩٨ را پيش برده و به نتيجه رسانده. علاوه بر اين مناصب او در دهه 60 نماد آراستگي و شيك‌پوشي بوده و آن وقتي كه همه اوركت مي‌پوشيدند و پيراهن چيني‌شان را روي شلوارهاي سربازي مي‌انداختند، او كت و شلوار و پيراهن‌هاي سفيد بي‌يقه را باب كرد و در فرهنگ لباس جمهوري اسلامي «يقه ديپلماتيك» را به نام خود سند زد. الان را نبينيد كه اكثرا ياد گرفته‌اند و لباس خوب مي‌پوشند، در دهه 60 دكتر ولايتي با اين كت و شلوارهاي اتو خورده و كفش‌هاي واكس زده و ريش آنكادر كرده خلاف آمد عادت بود و حقيقتا خوش‌تيپ و شيك‌پوشي بود كه دومي نداشت. دكتر ولايتي فضيلت‌هاي ديگر هم دارد كه اگر وقت باشد مي‌توان فهرست كرد و برشمرد، معذلك او چيزي بيش از آنچه هست را طلب مي‌كند و سوداي اديب شدن و محقق ادبي شدن را در سر مي‌پروراند، بي‌آنكه همت و وقت و حوصله و حافظه مناسبش را داشته باشد. من از انگيزه‌هاي شخصي او براي اين كار بي‌اطلاعم اما مي‌دانم كه او آنقدر فضيلت‌هاي فراموش نشده دارد كه احتياجي به تدوين سعدي مغلوط و صد و چند كتاب ادبي و تاريخي نداشته باشد. نقد مختصري را در مورد كتاب سعدي جناب دكتر ولايتي «جويا جهانبخش» نوشته كه من خواهش مي‌كنم از تك‌تك‌تان كه اين نقد خوب و عالمانه را پيدا كنيد و بخوانيد و كيف كنيد، اما بحثم اين است كه چرا دكتر ولايتي به چيزي كه هست، كه اتفاقا خيلي هم خوب است، رضايت ندارد و بي‌آنكه وقت و حوصله‌اش را داشته باشد و مقدماتش را فراهم كرده باشد، مي‌خواهد ذكاءالملك شود. چرا؟ وزير خارجه درجه يك بودن بهتر است يا محقق درجه چند و پر غلط بودن؟ البته منكر ادب دوستي و ذوق دكتر نيستم، اما اين ذوق بيش از آنكه مناسب سعدي پژوهي و تاريخ پژوهي باشد به درد گپ و گعده با دكتر پورحسين تلويزيون و نقل حكايت‌هاي شيرين در شبكه چهار مي‌خورد و تا صفا شدن، بلكه مصفا شدن فاصله‌يي بس شگفت دارد. لابد شما هم همين بلوتوث دكتر را ديده‌ايد كه وسط برنامه زنده شعر حافظ را يادشان مي‌رود و من و من مي‌كنند و باعث خنده و تفريح ملت مي‌شوند. البته حافظه معيار دانايي نيست اما چرا بايد آدم خودش را در مساله‌يي داخل كند كه هزار برابر از او بهتر هستند و دارند كار مي‌كنند. «برادرجان، خراسان است اينجا/ سخن گفتن نه آسان است اينجا». ما در هر چه بي‌بضاعت باشيم در ادبيات ورجاونداني داريم كه بزرگ‌ترين اديبان جهان به گردشان نمي‌رسند. صد و چند جلد به كنار، درباره سعدي بزرگاني نوشته‌اند و تتبع كرده‌اند كه هر كدام يلي هستند در وادي ادبيات و تازه دست‌شان از نخل بلند سعدي كوتاه است. آنجا كه عقاب پر بريزد، همين بهتر كه مشغول پزشكي، نهايتا تتبع در پزشكي سنتي شد و... حيف است.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون