• 1404 دوشنبه 1 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6024 -
  • 1404 دوشنبه 1 ارديبهشت

روايت هشتم: قاجارها، انگليسي‌ها و فرانسوي‌ها

مرتضي ميرحسيني

آمدند و رفتند. حتي پيش از جنگ‌هاي ايران و روسيه سروكله‌شان پيدا شده بود. دنبال منافعي بودند كه فكر مي‌كردند در ايران يا به‌واسطه ايران به دست مي‌آورند. البته تا مدتي شر آنان به ما نگرفت و پيشنهادهايي كه مي‌دادند قاجارها را وسوسه نكرد. اما جنگ بزرگ با روسيه و احساس نياز دربار قاجار به داشتن حامي و متحد، شرايط را از اين رو به آن رو كرد. به آن فرصتي كه دنبالش بودند چنگ زدند و كوشيدند قاجارها را سمت خودشان بكشند. به قاجارها نزديك شدند و ايران را هم به ميدان رقابتي تبديل كردند كه چندي قبل در اروپا شروع كرده بودند و در آفريقا و آسيا ادامه‌‌ا‌ش مي‌دادند. انگليسي‌ها به تضمين امنيت خودشان در هند و مقابله با تهديدهاي احتمالي فكر مي‌كردند و فرانسوي‌ها - يا درواقع ناپلئون بناپارت - از يك طرف در روياي حمله به هند بودند و از طرف ديگر براي فشار هرچه بيشتر به روسيه مي‌كوشيدند. در اين سمت ماجرا، قاجارها تفاوت چنداني ميان انگليسي‌ها و فرانسوي‌ها نمي‌ديدند. چيزهايي، مبهم و پراكنده از انقلاب فرانسه و تغيير و تحولات پس از آن شنيده بودند و مي‌دانستند آن سوي دنيا اتفاقاتي- شايد مهم- روي داده است، اما كل ماجرا خيلي هم ذهن‌شان را درگير نمي‌كرد. اولويت و دغدغه‌شان جنگ با روس‌ها بود و ارزش پيشنهادهاي اين و آن را بر همين اساس مي‌سنجيدند.
پس، حداقل در ابتدا، پيشنهادهاي ناپلئون و قول‌هاي او براي تجهيز و تقويت قواي نظامي ايران به نظرشان جذاب‌تر رسيد. با او بستند. حتي كار به امضاي معاهده‌اي موسوم به عهدنامه‌‌فينكنشتاين‌كشيد (چهارم مه 1807 ميلادي) و ناپلئون - كه مي‌دانست قاجارها در ستيز با رومانف‌هاي حاكم بر روسيه به سپاهي قوي‌تر و مجهزتر نياز دارند- چند مستشار نظامي را به ايران فرستاد. اين چند مستشار به رياست ژنرالي به اسم كلود ماتيو گاردان به كشور ما آمدند و به جز آموزش و سازماندهي سپاه قاجار، ماموريت آماده‌سازي مقدمات لشكركشي ناپلئون به هند را هم به عهده داشتند. انصافا مردان وظيفه‌شناسي بودند و تلاش‌شان را كردند. اما كارشان ناتمام ماند. نه آموزش و نوسازي سپاه قاجار را تكميل كردند و نه در زمينه‌چيني براي حمله به هند كامياب شدند. متأثر از فضايي كه پس از آشتي ناپلئون و تزار روسيه شكل گرفته بود، انجام ماموريت‌شان ناممكن شد. شايد خودشان هم گيج شده بودند و انتظار اين تغيير را نداشتند. چندي در ايران ماندند و حتي كوشيدند تعهدات‌شان را از مسير ديگري، متفاوت با بندهاي قرارداد اجرا كنند. شدني نبود. رفتند. رفتند و پشت سرشان آزردگي و سرخوردگي باقي گذاشتند. قاجارهاي درگير در جنگ هم كه پيش‌بيني‌ها و محاسبات‌شان غلط از آب درآمده بود، به ناچار به انگليسي‌ها پناه بردند. بعد از عهدشكني‌ فرانسوي‌ها، به نظرشان مي‌رسيد كه انتخاب ديگري ندارند و مجبورند از انگليسي‌ها كمك بگيرند. درمانده شده بودند و از موضع ضعف - و درگير در جنگي كه روز به روز سخت‌تر مي‌شد - با انگليسي‌ها به صحبت نشستند و براي رسيدن به توافقي كه دنبالش بودند، با شرط و شروط آنان موافقت كردند. به نوشته منوچهر اسكندري «بهاي اين قرارداد براي ايراني‌ها، كه انگليسي‌ها به اصرار به آن رسيدند، الغاي همه امتيازهاي فرانسويان در ايران بود. اما انگليسي‌ها هم در عوض تضمين كردند كه هر زمان دولتي اروپايي به ايران حمله كرد به ايرانيان كمك كنند. همچنين قول كمك‌هاي مالي و نظامي به ايران دادند. گنجاندن قيد اروپايي را خود ايران خواست، اما براي هر دو طرف به يك معني نبود. قرارداد جديد از ديد ايراني‌ها موضع آنان را در برابر روسيه تقويت مي‌كرد. از منظر انگليسي‌ها جناح غربي آنها در هند را از گزند فرانسوي‌هاي اروپايي در امان نگه مي‌داشت. مسائل ارضي هم باز به مرزهاي موجود اشاره داشت و به گذشته برنمي‌گشت.» اين معاهده كه گاهي از آن به قرارداد مجمل ياد مي‌شود، قرارداد منصفانه و معقولي به نظر مي‌رسيد، اما گره كار آنجا بود كه قاجارها ابزار و اهرمي براي تضمين پايبندي انگليسي‌ها به تعهدات‌شان نداشتند و انگليسي‌ها هم- شايد حتي پيش از امضاي معاهده- دنبال بهانه‌هايي براي شانه‌خالي‌كردن از اين تعهدات، به‌ويژه تعهد به جنگ با روس‌ها بودند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون