كينهتوزي تاريخي سياهجامگان
مهدي خاكيفيروز
وقتي در ابتداي پارك نيايش زير سايه درختان چنار كهن در انتظار تاكسي اينترنتي ايستاده بودم، ناگهان صحنهاي ترسناك به چشمم خورد كه به هيچوجه فراموش نخواهم كرد. زن و مردي در حال دويدن بودند و كودكي نيز به دنبالشان؛ چهرههايشان ترس و اضطراب را به خوبي نمايان ميكرد. كودك شش ساله بيتوجه به سرنوشت ناخوشايندي كه در پي داشت، سنگي به سوي يك كلاغ نوجوان پرتاب كرده بود و به هدف اصابت كرده بود. مرد با صداي بلند و با لحني آميخته به وحشت فرياد ميزد: «بدويد! اين كلاغها به چشم حمله ميكنند!» و به جاي آنكه خانوادهاش را به سوي امنتري هدايت كند، خودش به سرعت ميدويد و از آنها پيشي ميگرفت! تنها چيزي كه از دهانش بيرون ميآمد، هشدارهاي مستمر به خانوادهاش بود.
اين صحنه البته بهطور غيرمستقيم مرا به ياد حقيقتي جالب و در عين حال هشداردهنده انداخت. كلاغها اين پرندگان هوشمند، قادرند تا 17 سال كينهورزي كنند. اين مساله در علم شناخته شده است كه كلاغها خاطرات تلخ را در ذهن خود نگه ميدارند و حتي با قدرت انتقال اطلاعات به ديگر اعضاي گروه، ميتوانند با همياري نسلهاي آينده خود، از انسانها و ديگر موجودات انتقام بگيرند.
اين كينهورزي تنها مختص به كلاغهاي پاركها نيست. در جزيره خارگ، كلاغها تاريخچهاي متفاوت دارند. آنجا اين پرندگان جزو موجودات ناخواندهاي بودند كه به دستان استعمارگران انگليسي با كشتيهاي نفتكش از هند به جزيره آورده شدند. اما اين همه ماجرا نبود. در آنجا كلاغها زاد و ولدي پرشتاب داشتند. اين پرندگان سياه، در تلاشي بيامان براي تخريب لولههاي نفتي جزيره، توانسته بودند لولههاي حياتي انتقال نفت را به كمك فضولات قليايي خود نابود كنند و با هر قضاي حاجت، به آساني مسير انرژي و اقتصاد را مختل ميكردند. با اين حال هيچ كس جرات نداشت به اين پرندگان كينهتوز حمله كند، چرا كه اين موجودات سياه و باهوش، به گونهاي از حافظه جمعي خود استفاده ميكردند تا يادآوري كنند از اين قدرت برخوردارند كه هر خطاي كوچك را به فاجعهاي بزرگ تبديل كنند.
در نهايت براي مقابله با اين تهديد طبيعي، يك تيم مشاور ژاپني وارد ميدان شد و پس از بررسيهاي دقيق، راهحلي به ظاهر علمي و بيرحمانه پيشنهاد كردند: ايجاد اختلال ژنتيكي در اين كلاغها. اختلالي كه بهطور خاص توانايي زاد و ولد را از آنها ميگرفت.
اين رويداد شايد در تاريخ به عنوان يك تقابل بين طبيعت و علم ثبت شود؛ اما در واقعيتي عميقتر، يك استعاره از نبرد انسان با طبيعت به شمار ميآيد. شايد كلاغها فقط نماد كينهتوزي نباشند، بلكه تجسمي از نيروهاي فراموش ناشدنياند كه در دل تاريخ پنهان ميمانند و هيچگاه از ذهن زمان پاك نميشوند. كينههاي گذشته، مثل دود سياهي در آسمان، هر از گاهي خود را نمايان ميكنند و حتي در دل علم و تكنولوژي، به شكلي جديد و بيرحمانه در عرصههاي اجتماعي، اقتصادي و گاهي هم سياسي ظهور مييابند. امان از دست اين سياه جامگان تاريخ!