• 1404 دوشنبه 1 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6024 -
  • 1404 دوشنبه 1 ارديبهشت

عرض ارادتي به روح مينوي دكتر محسن جهانگيري، استاد فقيد فلسفه دانشگاه تهران

بگذار عقل اربابت باشد*

امير يوسفي

يك رويا در كودكي، يك استخاره در نوجواني، و يك تصميم شجاعانه در جواني، سرنوشت پسركي روستازاده را چنان تغيير داد كه از كودكي كندذهن و كاهل به استادي ممتاز در فلسفه غرب و حكمت اسلامي تبديل شد. زنده‌ياد دكتر محسن جهانگيري (1308 – 1398 ه.ش) كه 6 سال پيش در چنين روزي چشم از جهان فروبست، در گفت‌وگويي به اين هر سه واقعه اشاره كرده است. (جشن‌نامه دكتر محسن جهانگيري، نشر هرمس، تهران، 1386) در اين يادكرد مختصر، به عنوان دانشجويي كه اقبال يافت دروس متعددي را در محضر كريمانه استاد دكتر محسن جهانگيري مشق كند؛ و توفيق داشت در برخي تحقيقات و تأليفات علمي ايشان، خدمتگذارش باشد، تلاش مي‌كنم به سوانح عمر آن مرد دانشور و ديده‌ور، در اين سه واقعه اشاراتي داشته باشم.

 

از روياي نجات تا استخاره مهاجرت

ملاي مكتبخانه‌اي كه محسن جهانگيري پيش از تحصيل در مدارس جديد، قرآن و ادب فارسي را در آنجا مي‌آموخت، پسرك 6‌ساله را «ناتوان از يادگيري» معرفي مي‌كرد و آمدنش به مكتبخانه را بي‌فايده مي‌دانست. طفل گريزپا كه از خردسالي، همواره در خواب و بيداري، اشباحي ترسناك مي‌ديده و از آنها در رنج بوده، شبي خوابي رازآلود مي‌بيند كه در اثر آن خواب، ترس‌هاي موهوم به كلّي زايل مي‌شود و چشمه‌هاي هوش و فراست از ذهنش مي‌جوشد. استاد جهانگيري، آن خواب نوشين را ملاقات با مردي بالابلند با چشم‌هايي برّاق و پر از بشارت معرفي كرده است؛ مردي كه وقتي مي‌بيند اشباح خوفناك، راه پسرك را بسته‌اند با نگاهي نافذ و گيرا، سايه موجودات مزاحم را از سر او كوتاه مي‌كند. پسرك وقتي بيدار مي‌شود خيال و بلكه يقين مي‌كند آن مرد چشم‌روشن، امام زمان بوده است. ديدار با يار غايب، عنايتي به حال پسرك بوده تا ورق عمر و احوالش برگردد و باقي عمر را با فراستي نمايان سر كند و زندگي را به آموختن و آموزاندن حكمت و معنا بگذراند.

بعد از اين روياي شكرين، محسن جهانگيري دبستان را با سرعت و موفقيتي مشهود به آخر مي‌رساند اما براي ادامه مسير تحصيل، سرگردان ميان دبيرستان و حوزه، به استخاره متوسل مي‌شود. حاصل استخاره، آيه «بسم‌الله الرحمن الرحيم» بود. آيه افتتاح، در دل نوجوان 14‌ساله بشارتي مكرر براي تحصيل علوم ديني معنا مي‌شود و عزمش را براي مهاجرت به قم جزم مي‌كند. جوانك در هياهوي سال‌هاي پاياني جنگ دوم جهاني، مسافر قاچاقي ماشين سربازان روسي مي‌شود تا از قزوين جنگ‌زده به تهران و از آنجا به قم برسد. اين استخاره، محسن جهانگيري را10 سال حجره‌نشين مدارس علميه در قم و اصفهان كرد تا همدوش و هم‌نفس با كساني مثل سيد‌موسي‌صدر، سيد جلال‌آشتياني، مرتضي مطهري، و محمدحسين بهشتي، فقه و فلسفه و حكمت بياموزد. نامدارترين استادانش در سطوح عالي تحصيل، آيت‌الله حجت كوه‌كمري، آيت‌الله بروجردي، و علامه طباطبايي بودند.

پاييز سال 1332 وقتي تنها يكي دوماهي از مرداد كودتايي تهران گذشته و به قول «م. اميد»، زمستان زودرس سياست فرارسيده بود، طلبه جوان، قم و قيل و قال آن را به اهلش مي‌سپارد و راهي پايتخت مي‌شود تا در دانشكده معقول و منقول، و بعدتر در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، پاي درس نامداراني مثل محمود شهابي، غلامحسين صديقي، احمد فرديد، محي‌الدين الهي‌قمشه‌اي، سيد حسن تقي‌زاده، يحيي مهدوي، منوچهر بزرگمهر، و بديع‌الزمان فروزانفر بنشيند. اينجا انگار موزه جواهرات ملي فرهنگ ايران است؛ مجمعي از دانشي‌مردان وطن‌دوستي كه علم قديم و جديد را با هم دارند و دانشگاه را نردبان و پلكان پيشرفت ايران مي‌دانند. محسن جهانگيري، اكنون «قرارگاه» خود را پيدا كرده و در 24‌سالگي، با انتخابي شجاعانه، از حوزه علميه دل مي‌كند و دانشگاه را مسير و مقصد خود قرار مي‌دهد.يك روياي كودكانه، يك استخاره نوجوانانه، و نهايتا يك انتخاب خطير و شجاعانه در فصل جواني، سرنوشت محسن جهانگيري را رقم مي‌زند و از او استادي ممتاز در حكمت اسلامي و فلسفه غرب مي‌سازد.

 

اين خانه چهار ستون دارد

استاد دكتر محسن جهانگيري، دانشي بسيار در ادبيات و شعر و تاريخ و فقه و حديث داشت اما سقف تخصص علمي خود را بر چهار ستون بنا كرد: كلام اسلامي با گرايشي مشهود به كلام اشعري، عرفان اسلامي با تمركز بر مكتب محي‌الدين ابن‌عربي، فلسفه جديد غرب با تكيه بر باروخ اسپينوزاي عقل‌گرا، علم نوين مغرب‌زمين با تأكيد بر فرانسيس بيكن. او براي هريك از اين شاخه‌هاي علمي، اثر يا آثاري ماندگار فراهم آورد. عدد تأليفات او چه بسا چندان پرشمار نباشد اما بي‌گمان همگي اين لياقت را داشته‌اند كه مرجعيت پيدا كنند و آثاري فيصله‌بخش باشند؛ خواه آنها كه از جنس تأليفند (مثل تأليف تك‌نگاري‌هايي كه درباره فرانسيس بيكن و محي‌الدين ابن عربي پديد آورد)، خواه آنها كه از جنس ترجمه‌اند (مثل ترجمه كتاب دشوار و بسيار دوران‌ساز اخلاق اسپينوزا) و خواه آنها كه از جنس تصحيح‌اند (مثل تصحيح رساله كسر اصنام الجاهليه از صدرالمتألهين شيرازي) .

كتاب «محي‌الدين ابن عربي، چهره برجسته عرفان اسلامي»، نمونه‌اي كم نظير در جامعيت، اتقان، استحكام، انصاف و شجاعت در داوري است. با گذشت 45 سال از انتشار چاپ اول اين كتاب، هنوز اثري به ميدان نيامده كه توان هماوردي با آن داشته باشد. اكنون هيچ پژوهشگري نيست كه درباب ابن‌عربي تحقيق كند و خود را از كتاب استاد جهانگيري بي‌نياز بداند. اين سخن را در باب كتاب «فرانسيس بيكن، احوال و آثار، عقايد و افكار و ارزشيابي» هم عينا مي‌توان تكرار كرد.همّت خستگي‌ناپذير او در تفحص منابع دست اول، به همراه قدرت خيره‌كننده استنباط‌هايش در تحليل داده‌ها، و نيز انصاف و حق‌مداري او در داوري و ارزيابي، در تمام صفحات اين آثار مشهود است.

او در ترجمه رساله اخلاق اسپينوزا نيز زحمتي بارها بيشتر از وظيفه متعارف يك مترجم متحمل شد. انبوهي از توضيحات و تعليقات روشنگر در پابرگ‌ها آمده كه فهم مراد اسپينوزا بدون اين توضيحات، براي خواننده فارسي زبان تقريبا ناممكن است. اين ترجمه، مصداق ممتازي براي دقت، صحت، زيبايي و رسايي است. همين حجم از آفرينشگري و روشنگري را مي‌توان در تصحيح رساله كسر اصنام الجاهليه نيز شاهد بود. مقدمه‌اي بسيار راهگشا به همراه پيوست‌هاي ضروري، نافع و مهم، فهم مقصود اين رساله را براي هر مخاطبي آسان مي‌سازد.

استاد محسن جهانگيري در دوراني سراغ باروخ اسپينوزا رفت كه جامعه فكري-فلسفي ايران، رغبت و حتي آشنايي چنداني با اين «نجيب‌ترين و دوست‌داشتني‌ترين فيلسوف غرب» نداشت. كمتر فرد يا جرياني به عمق فكر فلسفي اين فيلسوف عقل‌گرا واقف بود و از ظرفيت و قابليت نگرش حكمي او براي تأمين زندگي فضيلت‌مندانه و مطابق با مقتضاي عقل خبر داشت.اهل فلسفه يا به يونان و قرون وسطي نظر داشتند، يا به كانت و دكارت، يا به هگل و ماركس، يا به مناقشه فيلسوفان تحليلي با هواخواهان هايدگر و سارتر. در اين انتخاب‌ها فضاي سياسي داخل كشور يا موج محبوبيت جهاني، مدخليتي آشكار داشت. دكتر جهانگيري بي‌آنكه مفتون موج‌هاي رايج و چه‌بسا وارداتي فلسفي در ايران باشد، شجاعانه سراغ بيكن و اسپينوزا رفت؛ چراكه عقيده داشت اين فيلسوفان، «عقل‌هايي را به حركت درآوردند كه آنها دنيا را حركت دادند.» دست‌كم 4دهه بايد مي‌گذشت تا قدر اسپينوزا در جامعه فلسفي ايران دانسته شود و همگان بفهمند چرا هگل گفته بود: «يا بايد اسپينوزايي باشي يا فيلسوف نباشي.» بداعت و نوآوري اسپينوزا در تقرير مفهوم خدا و دين و نسبت آنها با امر سياسي تاجايي بود كه آرائش حتي در مغرب‌زمين هم تحمل نشد. استاد دكتر جهانگيري با اينكه شخصيتي عميقا ديندار و متشرع بود و تا پايان عمر، خود را عالم و مدافع دين مي‌دانست، حيات علمي خود را در شناساندن اسپينوزا، اين «فيلسوف خطرناك براي كليسا» صرف كرد.

شجاعتي كه در برجسته‌سازي شخصيت محي‌الدين ابن عربي در ايران شيعي وجود دارد البته دست‌كمي از شهامت لازم براي شناساندن اسپينوزا در ايران انقلابي نداشته است! زنده‌ياد دكتر جهانگيري، اين هردو شهامت علمي و اخلاقي را داشته است. علائق پژوهشي او، محل تلاقي علم و عقل و عرفان و ديانت بود و گمان مي‌كرد بناي معرفت و دانايي در اين سرزمين، آنگاه پايدار و استوار خواهد بود كه روي اين چهار ستون استقرار يافته باشد. چنين بود كه ساكنان بيت‌الحكمه او، نامداران به ظاهر متنافري مثل محي‌الدين اين عربي، ابوالحسن اشعري، ابن سينا، صدرالمتألهين شيرازي، فرانسيس بيكن، و باروخ اسپينوزا بودند.

 

فيلسوف باش و پارسا زندگي كن

دكتر محسن جهانگيري، نه يك كنشگر سياسي بود و نه روشنفكري به معناي متعارف. لذت فيلسوفانه زيستن را با هيچ كدام از اينها تاخت نزد. گواينكه برخي از رجال نامدار و تراز اول سياسي پس از انقلاب، شاگردان يا همدرسان حوزوي او بودند اما هيچگاه نه تفاخري به سوابق كرد و نه حتي ذكري از اين واقعيت‌ها به ميان آورد. جذابيت‌هاي پنهان و پيداي سياسي و وسوسه‌هاي روشنفكري، او را فريب نداد. در تمام عمر به عهدي كه با فرهنگ و حكمت بسته بود وفا كرد و مدرّسي فروتن و بي‌حاشيه ماند. همچون فرانسيس بيكن، كوشيد بت‌هاي ذهني جويندگان علم را فروبشكند و شكوه «ارغنون نو» را در چشم جوانان بنماياند. همچون اسپينوزا در قناعت و رضايتمندي و پارسايي و عزت نفس زيست و جز خدمتگذاري به خاتون عقل و اخلاق كار ديگري نكرد. در روزگاري كه برق سياست و روشنفكري، چشم بسياري از اهل علم را هم تار كرده بود او از مرزهاي فرهنگ تجاوز نكرد. با روح پژوهش و پرسشگري، پيوندي ژرف داشت و دانشجويان را با لهجه پرنمك تركانه‌اش، در هر نوبت از درس، تك‌تك به سئوال مي‌گرفت كه «چه خوانده‌اي؟ چه ديده‌اي؟ چه نوشته‌اي؟» هر نوبت از درس، انبوهي از منابع قديم و جديد و داخلي و خارجي را به دانشجويان معرفي مي‌كرد تا براي تكميل دانسته‌هاسراغ آن منابع بروند. به زبان فارسي، مهري بي‌دريغ و غيرتي نمايان داشت. روح لطيف ديني و معنوي‌اش، وقتي درس عرفان و كلام اسلامي مي‌گفت بيش از هر زمان فوران مي‌كرد. بارها از زنده‌ياد دكتر غلامحسين صديقي و سيد حسن تقي‌زاده به عنوان دو استاد نافذ و بي‌بديل ياد مي‌كرد كه حيات و هويت علمي و سلوك اخلاقي و علم‌دوستي و ميهن‌دوستي را از آنان آموخته است. استاد دكتر محسن جهانگيري، وقتي چشم بر دنيا بست بارها بيش از آن چيزي كه از زندگي گرفته بود به جهان برگرداند. او بدهي‌اش را به آفرينش صاف كرده بود. كارنامه او، شكوه يك زندگي شريف، شكوفا، پاك، برانگيزاننده و الهام‌بخش است.

* عنوان مطلب، عبارتي از ماركوس اورليوس است در كتاب «تأملات».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون