انعقاد معاهدههاي «گلستان ۱۲۲۸ق.» و «تركمنچاي۱۲۴۳ق.» پيشمقدمهاي بود براي تسخير «آسياي مركزي»
ابراهيم تيموري، ديپلمات و مورخ را با كتابهاي «دوسال آخر» و «عصربيخبري يا تاريخ امتيازات در ايران»، و فريدون زندفرد، ديپلمات و مورخ را با كتاب «سرگوراوزلي طراح عهدنامه گلستان» ميشناسيم. شايد يكي از ويژگيهاي مشترك اين دو شخصيت فرهنگي ايران را بتوان در پرداختن به موضوع «عهدنامه گلستان» جستوجو كرد. چنانچه ابراهيم تيموري در كتاب «دوسال آخر» نوشته است: با برهم خوردن اتحاد سوم در اروپا، خطر تهديد حمله و هجوم فرانسه به هند انگليس دوباره ظاهر شد و اينبار با سياستي كه روسيه اتخاذ كرده بود يعني اتحاد با فرانسه، خطر مزبور بيشتر احساس ميشد. بدينلحاظ مساله ايران از يك موضوع ساده دفاع هند به مسالهاي تبديل گرديد كه با ديپلماسي اروپا گره ناگشودني خورد. در چنان وضعي مقامات دولت انگليس و از جمله كنينگ وزير امورخارجه تازه بدان نتيجه رسيدند كه نظارت بر نمايندگي انگليس در ايران بايستي از حكومت هند به دولت انگليس در لندن انتقال پيدا كند. بدينجهت سر هارفورد جونز با مقام وزيرمختار از طرف پادشاه انگليس با طرح پيشنويس عهدنامهاي به دربار ايران اعزام شد... عهدنامهاي كه جونز درتاريخ ۲۵ محرم ۱۲۲۴ (۱۲مارس ۱۸۰۹) در تهران منعقد ساخت و عهدنامه مجمل يا مقدماتي ناميده شد هنگامي بود كه فرانسه و روسيه متحد بودند و نقشه يك حمله مشترك به هند را طرح ميكردند. بنابر اين واضح بود كه براي مقابله با آنها به ايران وعده كمك داده شود. بعد از مدتي در حدود دوسال و نيم به ماموريت جونز در ايران پايان داده شد و به جاي او براي تظاهر به دوستي بيشتر با فتحعليشاه درسال ۱۸۱۱ سرگوراوزلي را كه به زبان فارسي و آداب و رسوم ايران آشنايي داشت با مقامي بالاتر از وزير مختاري يعني سفير پادشاه انگليس با هداياي زياد روانه دربار تهران كردند... سرگور اوزلي باعنوان سفير فوقالعاده و تامالاختيار در دربار ايران تعيين شد، و با دستورالعمل بلندبالايي حاوي تقريبا بيست بند درتاريخ ماه نوامبر ۱۸۱۱م. (۱۲۲۷ق.) وارد تهران گرديد.
طبق اين دستورالعمل [دستورالعمل مورخ دهم ژوئيه ۱۸۱۰ لرد ولزلي وزيرامورخارجه انگليس به اوزلي...]، اوزلي ميبايست سند تصويب عهدنامه مقدماتي (مجمل) را مبادله نمايد و سپس به جاي آن، عهدنامه نهايي را منعقد سازد و زمينه عقد يك عهدنامه بازرگاني براي پيشرفت مراودات بازرگاني فراهم كند. اوزلي موظف شده بود اطلاعات صحيح درباره منابع مالي و نظامي ايران و آداب و رسوم مردم اين كشور و درآمدهاي آن تهيه نمايد و براي اين كار اشخاص صلاحيتدار (اروپايي يا محلي) را در ايالات مختلف كه صلاح بداند استخدام كند. اوزلي ميبايست نسخ خطي كمياب فارسي يا عربي را با قيمت مناسب خريداري نمايد و به موزه بريتانيا ارسال دارد و همينطور سعي كند نقشههايي درباره ايالات و شهرها و بقاياي آثار قديمي ايران به دست آورد. از وظايف اوزلي كه در دستورالعملش تصريح گرديده بود تهيه اطلاعات درباره خصوصيات اشخاص منفذي بود كه مورد مشورت پادشاه ايران قرار داشتند... حوادث غيرمنتظره سال ۱۸۱۲ در اروپا كه موجب ائتلاف دولتهاي بزرگ عليه ناپلئون گرديد بكلي سياست و رابطه انگليس را با روسيه تغيير داد. الكساندر تزار روس با چند كشور اروپايي و از جمله انگليس صلح كرد و با انعقاد عهدنامهاي درماه ژوئيه ۱۸۱۲، انگليس و روسيه با يكديگر متحد شدند. در نتيجه «انگلستان براي اولينبار به صورت دوست دشمن طبيعي و مسلما مهيبترين همسايه ايران (روسيه) درآمد». بهاينترتيب فرانسه ديگر نميتوانست هند را مورد تهديد قرار بدهد و بنابراين اكنون مقررات عهدنامه منعقده توسط سرگور اوزلي ازهرلحاظ فقط عليه روسيه تلقي ميشد كه حالا به متحد انگليس و دشمن ناپلئون تبديل گرديده بود. درنتيجه از توجه و علاقه دولت انگليس براي دوستي و اتحاد با ايران كاسته شد. سرگور اوزلي سفير انگليس با اطلاع از دوستي تازه بين انگليس و روسيه بلافاصله درصدد برآمد با استفاده از نفوذ برتر انگليس در ايران، فتحعليشاه را هم متقاعد نمايد با روسيه صلح كند. اوزلي مقارن ايامي كه به فعاليتهايي براي واداركردن ايران به صلح با روسيه دست زد، با وجود حسننيت فتحعليشاه نسبت به او، افكار و نظراش را درباره ايران، محرمانه چنين بيان ميكرد: «عقيده باطني من آن است، چنانچه فقط امنيت قلمرو هند ما در نظر باشد، بهترين سياست آن است كه ايران را در وضع و حالت فعلي ضعف و بربريت (غيرتمدن) رها كنيم تا آن طرح ديگري را در آنجا دنبال نماييم. قدرت ايران هيچوقت نميتواند به اندازه ضعفش براي ما مفيد واقع شود، اما دوستياش هميشه لازم است.»... خلاصه سرانجام در حدود يك سال پس از صلح بين انگليس و روسيه يعني در تاريخ ۲۹شوال ۱۲۲۸ (۲۵/۱۳ اكتبر ۱۸۱۳) اوزلي، فتحعليشاه را مجبور به امضاي عهدنامه موقتي گلستان كرد، و به گفته سلفش (سرهارفورد جونز) ايران را دست بسته تحويل روسها داد و درياي خزر به يك درياي روسي تبديل گرديد... جيمز موريه كه درسال ۱۸۱۴ پس از عزيمت سرگور اوزلي از ايران مدتي كاردار نمايندگي انگليس در تهران بود و قبل از آن در گفتوگوها و مذاكرات مربوط به امضاي عهدنامه گلستان دخالت داشت و در واقع دستيار سرگور اوزلي سفير انگليس بود، در نامهاي در پاسخ روبرت ليستون سفير انگليس در قسطنطنيه (اسلامبول) كه عهدنامه گلستان را براي ايران زيانبار خوانده بود پس از شرح اوضاع و احوال نامساعد نظامي و سياسي فتحعليشاه، و اينكه عهدنامه گلستان با همه جنبههاي ضعف آن باز بنفع او بود، درباره شخص فتحعليشاه ميگويد: «... اگر شاه استعدادها و تمايلات جنگي بعضي از اسلاف خود را داشت، او شايد با جرأت و جسارت به مقابله با خطراتي كه اطرافش را فراگرفته بود برميخاست و اينكار را به قبول امضاي عهدنامه صلح (گلستان) ترجيح ميداد. اما درميان فضايل و محسنات پادشاه فعلي شهامت و تحمل و پايداري جايي ندارد. سياست تمام دوران زندگاني او آن است كه يك سلطنت آرام و راحت و مطمئن و بيخطر را براي خودش تأمين نمايد و عقايد عموم درباره شخصيت او برآنست كه او هميشه آماده ميباشد براي دستيابي به آن نعمت همهچيز را فدا كند...». درحالي كه دركتاب «دوسال آخر»، ابراهيم تيموري از «دستورالعمل مورخ دهم ژوئيه ۱۸۱۰ لرد ولزلي وزيرامورخارجه انگليس به اوزلي...» نام برده و به شرح مختصري از آن اشاره كرده، اما فريدون زند فرد در كتاب «سرگور اوزلي طراح عهدنامه گلستان و اولين سفير انگلستان در دربار قاجار» درخصوص اين دستورالعمل وزيرخارجه انگليس، توانسته به منابع كاملتري دسترسي پيدا كند. ازهمينروي، وي در كتاب خود در اين خصوص نوشته است: «ترجمه متن دستور عمل ژرژ سوم پادشاه انگلستان به سرگور اوزلي در مورد ايران- مورخ ۱۳ جولاي ۱۸۱۰» كه شامل ۱۸ ماده ميشود. با اين مقدمه كوتاه درخصوص اينكه انعقاد قراردادهاي «گلستان» و «تركمنچاي» در زمان حكومت فتحعليشاه قاجار در حقيقت، پيشدرآمدي بود براي تسخير «آسياي مركزي» توسط روسيه تزاري در دوران حكومت ناصرالدين شاه قاجار، اكنون توجه مخاطبين محترم روزنامه اعتماد را به نخستين شماره از سلسله گزارشهاي متن كامل ترجمه «مقاله ژنرال اُسكيبِف، سردار روس درباب لشكركشي بهندوستان» در بخش خطي كتابخانه مجلس دعوت ميكنيم.
منبع: كتابخانههاي شماره يك
و ايرانشناسي مجلس.