• 1404 سه‌شنبه 19 فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6012 -
  • 1404 دوشنبه 18 فروردين

نگاهي به كتاب «كتابچه راهنماي مرز»

مصائب ديوارها

حسام شيخان

«اين كلمه وطن يك روزي از بين مي‌رود. آن‌وقت مردم به پشت سرشان، به ما نگاه مي‌كنند كه خودمان را توي مرزها حبس كرده بوديم و سر چند تا خط روي نقشه همديگر را مي‌كشتيم، بعد مي‌گويند: اينها عجب احمق‌هايي بوده‌اند.»
جنگ آخر زمان، ماريو بارگاس يوسا، ترجمه عبدالله كوثري
از مرز گذشتن كار چندان ساده‌اي نيست. خواه مرزهاي ذهني‌مان و آنها كه عرف و جامعه برايمان كشيده‌اند، خواه مرزهاي كشورمان؛ مرزهايي كه از اول بوده‌اند و ما توي آن‌هاييم. مرزهايي كه دست‌وپاگيرند، مرزهايي كه گاه زندگي‌مان را سخت مي‌كنند و تصميم مي‌گيريم از آنها بيرون برويم، يا حتي فرار كنيم. اما به كجا؟ به مرزهاي ديگر. به مرزهايي كه خيال مي‌كنيم در آنها زندگي جور ديگري جريان دارد و به اين اميد مي‌رويم كه شايد همه‌چيز ساده‌تر باشد و ممكن است به اين فكر كنيم كه «آسمان همه‌جا يك رنگ است.» همان جمله كليشه‌اي كه بارها و بارها شنيده‌ايم.
 مهاجرت براي ما كلمه ناآشنايي نيست. ديگر اغلبمان در ميان دوستان و آشنايان و اعضاي خانواده‌مان كساني را داريم كه مهاجرت كرده‌اند و از مرزها گذشته‌اند. پديده غريبي نيست. شايد خود ما هم گهگداري به آن فكر كرده باشيم؛ آيا ارزشش را دارد همه‌ چيز را بگذارم توي اين مرزها و بروم؟ سوالي كه هر كس به شخصي‌ترين شيوه ممكن برايش جوابي پيدا مي‌كند يا مي‌رود يا نمي‌رود. اما آنها كه مي‌روند، انگار از همان لحظه پرواز وارد يك هزارتو مي‌شوند؛ وارد مرز جديدي مي‌شوند و حالا بايد از نو بسازند و دوباره كشف كنند. «كتابچه راهنماي مرز» درمورد همين آدم‌هاست. آدم‌هايي كه مي‌روند. 
گازمند كاپلاني، سال 1967 در شهر لوشنجه در آلباني چشم به جهان گشود. سال 1991، در سراسر آلباني عليه رژيم كمونيستي جنبشي مردمي برپا شده بود و كاپلاني در شهر زادگاهش هدايت اين اعتراضات را برعهده گرفت و از آن روز به ‌بعد، زير ذره‌بين پليس مخفي رفت. كار به جايي كشيد كه كاپلاني، با پاي پياده به يونان گريخت و اين تجربه، مقدمه‌اي بود بر نگارش «كتابچه راهنماي مرز». كاپلاني در دانشگاه آتن به تحصيل رشته فلسفه پرداخت و بعد هم در دانشگاه پانتيون علوم سياسي و تاريخ خواند. سال 2015 بود كه اعلام كرد بعد از بيست ‌و چهار سال زندگي در يونان، تصميم گرفته از آنجا برود. دلايلش براي مهاجرت خوشايند نبود؛ آزار سيستماتيك از جانب برخي از عوامل پليس يونان و تهديدهاي گروه‌هاي نئوفاشيست. سندروم مرز كاپلاني را رها نكرد و او به امريكا رفت و حالا در دانشگاه دوپال در شيكاگو درس مي‌دهد.  «درست همان‌طوري كه قرار است پزشك‌ها با سوگند بقراط سر كنند، قرار است مهاجرها با «مجبورم كه موفق بشوم» سر كنند و اين سوگند از آن لحظه به بعد، يگانه وطن واقعي‌اي است كه مهاجر دارد.» كاپلاني تجربه دست‎اولي از مهاجرت دارد. در «كتابچه راهنماي مرز» از تجربيات ديگر پناهنده‌ها و مهاجرها هم استفاده مي‌كند تا تصويري تمام‌ و كمال و واقعي را براي مخاطب ترسيم كند. از چالش‌هاي زباني گرفته تا نوستالژي. اما اين همه ماجرا نيست. كاپلاني در ميان اين سطور، به گذشته هم نگاه مي‌كند. او فراموش نمي‌كند كه چرا يك نفر تصميم مي‌گيرد همه‌چيز را رها كند و زندگي‌اش را جاي ديگري از نو آغاز كند. كاپلاني زندگي در يك كشور غيرآزاد را تجربه كرده است. مي‌داند فقر و مشكلات عديده اقتصادي و تاثير آن بر همه‌ چيز يعني چه. نگاه همه‌جانبه او به پديده مهاجرت، بي‌آنكه بخواهد دروغ ببافد و تصويري غيرواقعي از آن‌سوي مرزها ارايه دهد، اين اثر را تبديل به اثري منحصر به فرد مي‌كند. اگر با مهاجري در ارتباط باشيد، حين مطالعه كتاب قطعا به بخش‌هايي بر مي‌خوريد كه برايتان آشناست و از زبان آن آشناي سفركرده شنيده‌ايد؛ شايد همان احساس دلتنگي براي وطن باشد، شايد هم رفتاري نژادپرستانه و توهين‌آميز. 
«چه خوشت بيايد و چه نيايد به شانس بستگي دارد كه آدم با سندروم مرز سروكار پيدا كند يا نه؛ به اين بستگي دارد كه آدم كجا به دنيا بيايد. من در آلباني به دنيا آمدم.»
روايت كاپلاني در «كتابچه راهنماي مرز»، روايتي است روان، صميمي، تلخ و بسيار گزنده. او راوي رنج آدم‌هايي مي‌شود كه هر كدام به دليلي تصميم گرفته‌اند وطن را رها كنند و پا در مسيري تاريك و نامعلوم بگذارند و اين مسير، بعضا لحظه‌هاي جالبي هم دارد، لحظه‌هايي كه آدم يك‌دفعه اميدوار مي‌شود و با خودش مي‌گويد: «خب، آنقدرها هم بد نيست.» با اين حال مي‌دانيم كه اينها ماندگار نيستند و سروكله واقعيتِ دردناك پيدا مي‎شود و آن لحظه خاص را تبديل به چيز ديگري مي‌كند. كتاب قابليت اين را دارد كه مخاطب را تا آخرين صفحه همراه خود بكشاند و باوجود اينكه مي‌تواند بسيار دردناك ظاهر شود، اما نويدبخش هم باشد. مي‌توان روياپردازي كرد و دنيايي بي‌مهاجر را متصور شد. اما اين فقط تصور است، چراكه كاپلاني معتقد است فقط وقتي دنيايي بي‌مهاجر وجود خواهد داشت كه ديگر هيچ حكومت مستبدي بر سر كار نباشد. نشدني است. اما مي‌توان اميد داشت. مي‌توان اميد داشت كه روزگاري مردم آزاد باشند و هيچ‌كس مجبور نشود به هر دليلي، وطنش را ترك كند. 
«كتابچه راهنماي مرز» روايتگر تجربياتي است كه افراد با مفاهيمي مثل مرز، مهاجرت و پناهندگي دارد و قصه‌هاي منحصربه‌فرد هر كدام از اين اشخاص را بازگو مي‌كند. اين كتاب در سال 1403، به همت نشر سفير و ترجمه مهرك ملك‌مرزبان منتشر شده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون