درنگي بر نمايشگاه نقاشي عليرضا اسپهبد در گالري سهراب
انسان و هنرمند عصر خويش
حجت اماني
در ميان هنرمندان نام عليرضا اسپهبد، بيش از پيش مجموعه «كلاغ ها»ي او را به ذهن متبادر ميكند. از حيث نوع نگرش به هنر به عنوان ابزار نقد نيز، مهمترين و شناخته شدهترين مجموعه هنري او محسوب ميشود. دهه 50 شمسي كه اسپهبد پا به عرصه هنر تجسمي ميگذارد زمانه گذار و آشوب است. در حالي كه بسياري از نقاشان همعصرش به جهان تغزلي و تزييني مشغول بودند او همانگونه كه شعر رنگ اجتماعي به خود گرفته و طرح ادبيات متعهد بر فضاي فرهنگي و ادبي جامعه حاكم شده بود به مضامين اجتماعي و سياسي روي آورد. البته علاقه شخصي نقاش به شعر و همكاري و همگامي او با شاعران مطرح زمان خود را نميتوان ناديده گرفت. زايش مجموعه كلاغها از اين نوع نگاه حكايت دارند. كلاغ، در فرهنگ كهن و اساتيري ايران استعارهاي از خوشخبري، دانايي و خوشيمني است؛ اما در فرهنگ عامه و بومي با نقش برادركشي در داستان هابيل و قابيل، جايگاهش در اذهان مردم به عنوان نماد مرگ و تاريكي تغيير كرده است. در ادبيات و شعر آن زمان شاعران ستيزنده نيز كلاغ را به عنوان نمادي از فضاي سياهي جامعه دستمايه اشعار خود كرده بودند. اسپهبد نيز با وارد كردن اين موجود با چشماني بُرنده و منقاري درشت، جهان تغزلي و امن نقاشياش را با سيطره كلاغها تهديد ميكند و زمانه ناآرام و آشوب جامعه خود را از جهان درون به تصوير ميكشد. اينجا وجه تمايز آثار اسپهبد با آثار هنري متأثر از رخدادهاي اجتماعي و فرهنگي مشخص ميشود. بهرغم فراهم آمدن زمينههاي شكلگيري نقاشي واقعگراي اجتماعي كه بازتاب مستقيم دغدغههاي انساني و جامعه بحراني است اسپهبد بيان نمادين و استعاري را در آثارش دنبال ميكرد. در حقيقت او به دنبال تصوير اضطراب دروني و بيروني با زبان ادبي جامعه خود بوده است؛ از اين رو اسلوبها و ابزارهاي متنوعي را به كار برده كه ما را در شناخت مكتب هنري او معلق ميسازد.
اسپهبد تجربههاي گرافيك و نقاشي را در هم ميآميزد و از تكنيكها و جلوههاي ديداري (بصري) گرافيكي در جهت بيان انتقادي خود بهره ميگيرد. اين جلوهها (تاشگرايي) موجب شده است تا نگاه او را فراواقعگرايي (سوررئاليست) بدانند در حالي كه تلاش نقاش براي انتقال پيام از لابهلاي نمادهاي استورهاي و جهان ايراني با شيوههاي متنوع است؛ از اين رو برخي آثار او را در حوزه هنر مفهومي قلمداد ميكنند. «مضمون» در آثار اسپهبد محور اصلي است كه با تحريف و اغراق در فرمها و نمادهاي آشنايي كه از ادبيات و تاريخ، برگزيده همچون شعرطنزگونه، احساس تلخ و گزندهاي را در يك بيان تصويري خوشايند به تماشاگر القاء ميكند. مضمون و روايت در آثارش با نگاه ظريف نقاشانه از چيدمان عناصردر فضايي دروني نامنتها و منجمد شكل گرفته است؛ كه نه چنان صريح و فريادگر (اكسپرسيو) است و نه چنان خاموش (انتزاعي) كه تماشاگر از درك و تاويل آن ناتوان بماند اما در نهايت نقاش با تكرار برخي از نمادها اصرار به تفهيم پيام، به مخاطب را دارد. افزون بر تغيير در فرمها و نمادهاي آشنا او در استفاده و «به گزيني» از رنگها، از ديدگاه گرافيستي مينگرد و رنگ را نيز با محدود كردن به فرمها و خطها درخدمت مضمون و پيام به كار ميگيرد. شيوه بهكارگيري رنگ در آثار اسپهبد هرچند با فرانسيس بيكن (۱۹92 -1909) نقاش مشهور ايرلندي تبار، قرابت دارد اما گزينش رنگ در آثار او بازنمود جهان درون نقاش و تجربههاي متنوع هنري اوست؛ در واقع رنگ بيش از آنكه به غنا و حظ ديداري اثر بيفزايد در انتقال مضمون اثر و بيان هنرمند در راستاي مسووليت اجتماعياش، نقش بازي ميكند.
* نقاش پژوهشگر هنر