ميراث بيزوال نيكو فان در اِندت
صداي هنر در سكوت جهان
مرتضي زاهدي
نيكو فان در اِندت، شعلهاي جاودانه و مسافري در كهكشانهاي ناشناخته هنر، در ۸۳ سالگي خاموش شد؛ خاموشياي كه نه به معناي پايان، كه به معناي آغاز پژواكي بيپايان در عالم هنر است. او كه نيمقرن تمام، زندگي خود را وقف كشف و تجليل از هنر آوتسايدر كرد، همچون شاعري بود كه واژگانش از جنس رنگ و خطوط بودند؛ معمار دنيايي كه در آن هنر، انسانيت را عريان و بيپيرايه به نمايش ميگذاشت. در سال ۱۹۶۹، فان در اِندت با گشايش گالري هامر در خيابان ليلي گراخت آمستردام، جهاني نو خلق كرد؛ جهاني كه در آن خاموشترين نغمهها شنيده شدند و فراموششدهترين سايهها در نورِ نگاه او جان گرفتند. گالري هامر تنها يك مكان نبود، بلكه معبدي بود براي ستايش روحهايي كه در انزواي خود جهاني آفريده بودند؛ جهانهايي مملو از شگفتي، درد و زيبايي. فان در اِندت هنر را بازتابي از عمق روان انسان ميدانست، پروازي كه هيچ مرزي نميشناسد و بيپروا به سوي افقهاي ناشناخته پر ميكشد. او هنرمنداني را كه جامعه در سايهافكنيهاي بيرحمانه خود محو كرده بود، به قلب صحنههاي جهاني آورد. ويلم ون هنك، با آن چشماندازهاي وهمآلود شهري كه روح بيننده را تسخير ميكند، يكي از اين ستارگان بود كه فان در اِندت، همچون پيامبري كه گوهري ناياب يافته باشد، به جهان معرفي كرد. نگاه او به هنر، جستوجويي بيپايان در پيچيدگيها و سادگيهاي حقيقت بود، جستوجويي كه تنها يك معيار داشت: «كيفيت، كيفيت، كيفيت.» اما نيكو چيزي فراتر از يك گالريدار بود؛ او يك جادوگر بود، با كلمات و مفاهيمي كه از دل خود هنرزاده شده بودند. او اصطلاح «هنر منحصر به فرد» را به جاي واژههاي رايج آوتسايدر آرت يا هنر بروت برگزيد، چرا كه اين هنر را تجسم نابترين ابعاد انسانيت ميدانست؛ هنري كه از دلِ تاريكترين زواياي روان انسان زبانه ميكشد و خورشيد را در آغوش ميگيرد. او با همكاريهاي الهامبخشش با گالري آوتسايدر اينن//، كه خود اين نام را پيشنهاد داده بود، پلي بيبديل ميان هنر ايران و اروپا ساخت. نيكو، در سال ۲۰۱۲، با نگاه دورانديش و شور عاشقانهاش، آثار داوود كوچكي را براي اولينبار در گالري هامر به نمايش گذاشت و با نفوذ بيچونوچراي خود، راه را براي ورود اين آثار به موزهها و مجموعههاي شخصي معتبر اروپا گشود. او هنر ايران را، همچون گوهري ناشناخته، به جهانيان معرفي كرد و بار ديگر نشان داد كه هنر، زباني است كه مرزهاي خاكي را نميشناسد. او هنر ايران را همچون شعري ناتمام، به گوش جهان خواند و جهانيان را به شنيدن آن فراخواند. فان در اِندت، با آثار و تلاشهاي ماندگارش، همچون شبحي سركش و ستارهاي درخشان، در آسمان تاريخ هنر باقي خواهد ماند؛ ستارهاي كه هرگز غروب نميكند، نه خاموشي ميشناسد و نه فراموشي، بلكه با هر نسل نو، با هر چشمي كه به سوي هنر ميگشايد، شعلهورتر ميشود. در آرامش باش، نيكوي بيهمتا؛ نام تو، در زمره جاودانان، همچون فانوسي درخشان بر تارك هنر ميدرخشد.