• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۹ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5950 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ دي

نگاهي به فيلم ماريا ساخته پابلو لارين 2024

زنان در آستانه يك فروپاشي عصبي (1)

طناز مظفري

پابلو لارين در يازدهمين فيلم از كارنامه فيلمسازي‌اش و سومين فيلم از پرتره زنانه خود اين ‌بار سراغ ماريا كالاس، خواننده افسانه‌اي اپرا رفته است. دو فيلم قبلي او از اين مجموعه، جكي (درباره ژاكلين كندي) و اسپنسر (درباره دايانا اسپنسر يا پرنسس دايانا) بودند و نقطه اشتراك جكي و ماريا علاوه‌ بر مضمون و داستان، يك بخش فرعي است و آن هم شخصيت اوناسيس تاجر ثروتمند و مشهور يوناني است كه اين دو را به هم پيوند مي‌دهد. كارگردان در هر سه فيلم پاره‌اي از زندگي اين سه شخصيت را برگزيده و به آن پرداخته كه در حال گذراندن بحراني‌ترين و ملتهب‌ترين زمان‌ها در طول زندگي پر فراز و نشيب خود هستند. زناني كه در مرز بين گذشته و آينده خود قرار گرفته‌اند، مرزي شكننده كه هر آن انتظار فروپاشي‌اش مي‌رود و ما نيز در جايگاه تماشاگر در اين سياليت روان و پيرامون ازهم‌گسيخته با زماني كه دايم بين گذشته و حال در رفت‌وآمد است، تاب مي‌خوريم.

در جكي اين بحران از ترور جان‌.اف كندي آغاز مي‌شود و لحظه‌هايي كه او با بازي ناتالي پورتمن بايد علاوه ‌بر مواجهه با اين قتل كه در پيش چشمش اتفاق افتاده با بازتاب‌هاي سياسي ماجرا، رابطه‌ا‌ش با خانواده همسر و فرزندانش، فضايي كه در كاخ سفيد حكمفرماست و تروماهايي كه خود در حال تجربه‌اش است، سروكله بزند. در فيلم ما چيز زيادي از گذشته جكي نمي‌دانيم همين‌طور كه در واقعيت. جكي به واسطه ازدواجش با كندي و بانوي اول شدن و زيبايي و خوش‌پوشي‌اش براي مردم شناخته مي‌شود و با كشته شدن همسرش ابعاد ديگري از زندگي او مورد توجه قرار مي‌گيرد. ولي تمركز كارگردان در اين فيلم به نمايش گذاشتن شخصيت وحشت‌زده و آسيب‌ديده او از اين واقعه و فائق آمدن بر اين پيشامد است.

در اسپنسر اما با جنبه‌هايي مراتب انتزاعي‌تر از زندگي پرنسس دايانا طرف هستيم. كاراكتر و سبك زندگي دايانا با بازي كريستين استوارت، در مقايسه با شخصيت‌هاي دو فيلم ديگر ويژگي‌هاي عامه‌پسندتري دارد. عروس خاندان سلطنتي بودن، تك‌روي‌هاي خارج از رسوم و عرف خانواده و كاخ (و فشاري كه از سوي آنها متحمل مي‌شود)، نوع پوشش و معاشرت‌هاي اين شخصيت و مرگ تراژيكش همواره او را به يك شخصيت نمادين تبديل كرده بود. فيلمساز در اينجا به‌طور دقيقي روي حالت‌هاي روحي او در ميانه زندگي‌اش در كاخ دست گذاشته كه سبب بي‌ثباتي و ايجاد رفتارهاي پرتنش وي با همسر و اطرافيانش شده و حتي تا مرز خودويرانگري‌ نيز پيش مي‌رود. (براي درك و شناخت بيشتر اين شخصيت و مناسبات زيستي و خانوادگي او سريال Crown The پيشنهاد مي‌شود). وجوه انتزاعي شخصيت‌پردازي او بي‌ارتباط به فروپاشي رواني وي نيست. او در جاهايي مانند روحي سرگردان در اتاق‌ها و تالارهاي كاخ قدم مي‌زند (اين عنصر نيز در هر سه شخصيت و سه فيلم تكرار مي‌شود) و گويي در زمان معلق است يا دچار اختلال خوردن است، دايم غذا مي‌خورد و سپس خودخواسته آن را بالا مي‌آورد و در جايي از فيلم در ميانه اين حالت‌هاي خاص روحي، او گردنبند مرواريدش را كه پاره شده و در ظرف سوپش ريخته، مي‌بلعد! در فيلم ماريا هم او دچار اختلال خوردن شده با اين تفاوت كه اصلا ميلي به خوردن غذا ندارد جز قهوه. خود لارين در مصاحبه‌اي با اينديپندنت به نكته‌اي اشاره مي‌كند كه براي هر دو شخصيت زن يعني دايانا و ماريا صادق است: «من فكر مي‌كنم فيلم تصوير درستي از پريشاني دروني دايانا ارايه مي‌دهد و اين چيزي است كه براي من اهميت دارد. اختلال خوردن هرگز فقط يك اختلال خوردن نيست. اين نتيجه يك مشكل سلامت روان است. اين نتيجه يك بحران دروني است كه او از آن عبور مي‌كند. براي من مهم است كه اگر بخواهيد نشان دهيد كه كسي چگونه به خود آسيب مي‌زند، بخواهيد بدانيد چرا اين اتفاق مي‌افتد؟ و چگونه...؟» اين آسيب زدن به خود يا به نوعي خودويرانگري در ماريا به مراتب پررنگ‌تر است تا جايي كه مرگ ماريا تفاوت چنداني با خودكشي ندارد. ولي چرا ماريا دچار اين بحران روحي شده است؟ او قطعا مانند جكي تروما يا آسيب روحي پس از حادثه را از سر نمي‌گذراند، ولي مانند دايانا پوچي و خلأ عميقي را در پس زندگي و ظاهر باشكوهش تحمل مي‌كند و اين مساله بي‌ربط به گذشته دور و نزديكش نيست.

زندگي ماريا كالاس در سنين نوجواني از محله‌هاي فقيرنشين آتن تحت اشغال نازي‌ها با تشويق‌هاي مادرش تغيير كرده و بنا به استعدادش به سالن‌هاي تئاتر و كنسرت اروپا و امريكا راه يافته و از يك رابطه پرشور با آريستوتل اوناسيس گرفته تا همكاري با پازوليني و زفيرلي اوج مي‌گيرد. ماريا كالاس، با گستره بي‌مانند صدايش، شور و حرارت نمايشي و حضور مسحوركننده‌اش بر صحنه، با درآميختن فنون آواز و احساس، عصر تازه‌اي را در اپرا رقم زد. او يكي از ستون‌هاي اپرا در قرن بيستم بود و به خاطر اجراهاي جذاب و متعهدانه‌اش، طرفداران بي‌شماري را به دست آورد. همان‌طور كه بالاتر به آن اشاره شد بودن با آريستوتل اوناسيس غول كشتيراني از نقاط عطف ديگر زندگي او بود كه البته در فيلم با توجه به اينكه دوره جدايي آنها از هم را مي‌بينيم، اوناسيس در فلاش‌بك‌ها يا در روياهاي ماريا حضور دارد كه حقيقتا بي‌ربط به حضور رويايي او در زندگي ماريا نيست. وابستگي و عشق ماريا به او الهام‌بخش ساخت مجموعه‌هاي مستند با مضمون روابط عاشقانه شخصيت‌هاي مشهور يا حتي داستان‌هاي دراماتيزه شده تلويزيوني براي مخاطبان عام بوده است، اما در فيلم زخم اين جدايي (و ازدواجش با ژاكلين كندي) بر قلب و روح ماريا ديده مي‌شود و با از دست دادن اين حمايت و در پي آن با از دست دادن اعتماد به نفس و دچار شدن به عصبيتي طاقت‌فرسا، تقريبا اجراي كامل اپراها را كنار گذاشت و به اجراهاي تك‌نفره باشكوه روي آورد كه كم‌كم از شكوه آن هم كاسته شد تا جايي كه در سال‌هاي پاياني عمرش به سمت انزوايي خودخواسته قدم گذاشت.

در فيلم ماريا هر چه هست از شكوه گذشته است و خاطرات باقيمانده. از آن خانه‌ و سرسراي خلوت همراه با دو خدمتكار وفادار گرفته تا پيانويي كه دايم در حال جابه‌جايي است و قرار ندارد، مثل درون ملتهب خود ماريا كه پشت آن مي‌نشيند و مي‌نوازد. ماريايي كه نسبت به غذا بي‌ميل شده، به توصيه‌هاي پزشكش توجهي نمي‌كند، اعتياد به خوردن قرص‌هاي آرام‌بخش دارد و تمام ترفندهاي دو خدمتكار براي دور ماندن از اين قرص‌ها را دور مي‌زند. كارگردان براي تصوير كشيدن اين شكوه از دست رفته و مرور خاطرات گذشته با احضار يك مستندساز و تصويربردار (كه البته همه در ذهن ماريا هستند) و گويا مي‌خواهند فيلمي گزارش‌گونه از زندگي او بسازند، اين مرور و شرح حال را به جريان در مي‌آورد و ما را همراه با ماريا راهي پاريس دهه ۷۰ مي‌كند تا به تماشاي خيابان‌ها، كافه و رستوران‌هايي كه زماني پاتوق او بودند و سالن‌ها و آمفي‌تئاترها كه زماني محل اجراهاي او بودند، برويم.

اين فيلم يك بازگشت دوباره براي آنجلينا جولي پس از مدت‌ها گزيده‌كاري محسوب مي‌شود، بازگشتي كه پرشائبه بود و انتقادات زيادي را برانگيخت. خيلي‌ها در ابتدا جولي را مناسب اين نقش نمي‌دانستند (يا شايد كماكان نمي‌دانند!) ولي اين‌طور كه پيداست جولي ماه‌هاي زيادي را صرف تمرين براي خواندن اپرا كرده است و صداي واقعي او با صداي واقعي كالاس هر زمان كه شخصيت او اجرا مي‌كند، تركيب مي‌شود. بازي او تلفيقي از غرور و شكنندگي است. جولي توانسته از پس لحظه‌هاي احساسي كه از عمق تنهايي‌اش مي‌آيد به خوبي عمل كند. مثل سكانس ديدار با خواهرش در كافه يا با اوناسيس در بيمارستان يا صحنه بازي ورق سه نفره بين او و خدمتكارانش.

در انتها بايد گفت كه ماريا همان‌طور كه انتخاب بازيگر نقش اصلي‌اش نظرات ضد و نقيضي را بين مخاطبان و منتقدان ايجاد كرده، خود فيلم هم با اين دوگانگي مواجه است. بسياري اين فيلم را نسخه ضعيف‌تري در بين سه‌گانه لارين مي‌دانند و خيلي‌ها برعكس. ولي آنچه پيداست فيلم به لحاظ احساسي توانسته آن دسته از مخاطبان را كه به تماشاي تصوير فروريخته يك اسطوره يا ديوا نشسته‌اند با خود همراه كند.

 

پاورقي

1- عنوان فیلمی از پدرو آلمودوار


   اين فيلم يك بازگشت دوباره براي آنجلينا جولي پس از مدت‌ها گزيده‌كاري محسوب مي‌شود، بازگشتي كه پرشائبه بود و انتقادات زيادي را برانگيخت. خيلي‌ها در ابتدا جولي را مناسب اين نقش نمي‌دانستند (يا شايد كماكان نمي‌دانند!) ولي اين‌طور كه پيداست جولي ماه‌هاي زيادي را صرف تمرين براي خواندن اپرا كرده است و صداي واقعي او با صداي واقعي كالاس هر زمان كه شخصيت او اجرا مي‌كند، تركيب مي‌شود. بازي او تلفيقي از غرور و شكنندگي است. جولي توانسته از پس لحظه‌هاي احساسي كه از عمق تنهايي‌اش مي‌آيد به خوبي عمل كند. مثل سكانس ديدار با خواهرش در كافه يا با اوناسيس در بيمارستان يا صحنه بازي ورق سه نفره بين او و خدمتكارانش. 
  زندگي ماريا كالاس در سنين نوجواني از محله‌هاي فقيرنشين آتن تحت اشغال نازي‌ها با تشويق‌هاي مادرش تغيير كرده و بنا به استعدادش به سالن‌هاي تئاتر و كنسرت اروپا و امريكا راه يافته و از يك رابطه پرشور با آريستوتل اوناسيس گرفته تا همكاري با پازوليني و زفيرلي اوج مي‌گيرد. ماريا كالاس، با گستره بي‌مانند صدايش، شور و حرارت نمايشي و حضور مسحوركننده‌اش بر صحنه، با درآميختن فنون آواز و احساس، عصر تازه‌اي را در اپرا رقم زد. او يكي از ستون‌هاي اپرا در قرن بيستم بود و به خاطر اجراهاي جذاب و متعهدانه‌اش، طرفداران بي‌شماري را به دست آورد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون