• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5937 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۱ دي

تبديل سلطنت مشروطه به خودكامگي

محمدعلي غيبي

رضاشاه پس از قدرت‌يابي در اواخر دوره قاجار و به‌خصوص پس از رسيدن به پادشاهي، به ارتش مدرن خود به عنوان پايه اصلي حكومتش تكيه كرد. وي سطح زندگي افسران نظامي را به سطحي بالاتر از زندگي ساير كاركنان دولتي رساند؛ زمين‌هاي دولتي را به بهاي كمتري به ايشان فروخت و باشگاه بزرگي را در تهران براي افسران بنا كرد. از طرف ديگر در شرايطي كه از مجلس اول تا چهارم و حتي تا حدودي پنجم، سياستمداران مستقل براي ورود به مجلس رقابت كرده بودند از اين زمان به بعد رضاشاه خود نتايج مجلس ششم تا سيزدهم شوراي ملي را تعيين مي‌كرد. بدين‌گونه مجلس و مشروطيت اهميت خود را از دست دادند و به نهادي بي‌خاصيت تبديل شدند كه تنها پوسته‌اي از قانون اساسي را دربر داشت و خيال رضاشاه از بابت مجلس به‌قدري آسوده بود كه نيازي براي تاسيس مجلس سنا هم احساس نمي‌كرد. هر طرحي كه رضاشاه موافقش بود تصويب مي‌شد؛ هر طرحي كه مخالفش بود رد مي‌شد و هر طرحي هم كه شاه به آن بي‌اعتنا بود نمايندگان مجال بحث‌وجدل و اظهار عقيده درمورد آن را مي‌يافتند. اما تمركز قدرت دولت، دربار، مجلس، ارتش و دادگستري در دستان او سبب شد در ادامه آن‌چنان احكام سنگيني براي خاطيان صادر كند كه كم‌كم او را به سرنوشت برخي پادشاهان مجنون در ادوار تاريخي دچار كند؛ پادشاهاني كه دقيق بودند و به خاطر همين دقت بيش ‌از اندازه و صدور احكام سنگين كم‌كم سلامت روان خود را از دست دادند. يكي از نمونه‌هاي اين بررسي، نادرشاه است. نادر پادشاهي قدرتمند و منطقي بود كه هيچ رفتار زشتي را بي‌پاسخ نمي‌گذاشت. نمود رفتارهاي معقول او را مي‌توان زماني ديد كه از مردم ايران خواسته بود از سب‌ورفض خلفاي راشدين دست بردارند. وي همچنين در مقابل از سلطان عثماني خواسته ‌بود كه مذهب جعفري را به‌رسميت بشناسد و ركني را در مسجدالحرام به شيعيان اختصاص دهد. هرچند كه سلطان عثماني بهانه آورد كه نمي‌توان بدعت گذاشت! پس هنگامي كه نادر به سمت عثماني لشكر كشيد عثمانيان به جمع‌آوري فتوا عليه «روافض» پرداختند و وقتي لشكريان نادر را در مقابل دروازه‌هاي بغداد يافتند ناچار شرايط نادر را براي اعزاز و احترام حجاج ايراني پذيرفتند.
با‌اين‌حال پنج سال آخر زندگي و حكومت نادر دوران ستم و تعدي بي‌شمار وي به اطرافيان و مردم ايران بود. نادر سلامت روان خود را كم‌كم از زماني از دست داد كه فرزند دلاور خود رضاقلي ميرزا را به علت آنكه همچون پادشاهان رفتار مي‌كرد و همچنين به اتهام توطئه عليه پدر، كور كرد و پس از آن دچار پشيماني و عذاب وجدان شد و در ادامه خودآزاري او تبديل به ديگرآزاري شد؛ از بس كه گناهكاران را به مجازات‌هاي سخت رسانيده‌بود كم‌كم عذاب دادن بي‌گناهان نيز به نمايش هيجانات روحي او تبديل شد تاجايي كه يكي،‌دو سال آخر حكومت نادر فاجعه‌اي براي خود او و اطرافيان وي و مردم ايران بود. كور كردن و بريدن گوش و بيني افراد از كارهاي عادي و روزانه او شد و تازه اين رفتار وي با محكومان در مقايسه با ساير احكامي كه صادر مي‌كرد سعادتي براي آنها بود. به هر شهري كه مي‌رفت مردم به دنبال گوشه‌اي براي پنهان شدن بودند. خبر پيوستن برادرزاده‌اش عليقلي‌خان به شورشيان خشم نادر را به اوج رساند و مزاجش را عليل‌تر و خسته‌تر كرد؛ آن‌چنان از خيانت اطرافيان خود واهمه يافت كه وسايل فرار به كلات را آماده كرده‌بود اما نهايتا اطرافيانش بر اثر اضطراب و وحشت دايمي او را به‌قتل رساندند.
رضاشاه هم كه آرمان‌هاي حكومت خود را مواردي همچون توسعه ملي‌گرايي، آموزش، افزايش قدرت نظامي و صنعتي‌سازي كشور و مبارزه با قبيله‌گرايي قرار داده‌بود، نهايتا تمركز كل قدرت اجرايي و قضايي و نظامي در شخص او سبب شد دچار اعتيادي در صدور احكام سنگين ناشي از خشم و بوالهوسي‌هاي كودكانه شود كه با ادامه آن ديگر تواني براي رهايي از آن نداشت. وي در ادامه حتي نزديك‌ترين افرادي را كه با كمك آنها به‌قدرت رسيده بود به اين تعديات و احكام ظالمانه دچار كرد؛ تيمورتاش كه از سال 1302 پشتيبان رضاشاه و از سال 1304 وزير دربارش بود در سال 1311 به اتهام ارتشا، اخاذي و اختلاس اما در واقعيت بيشتر به‌علت ترس رضاشاه از قدرت او به پنج سال زندان محكوم شد و پنج ماه بعد بر اثر «حمله قلبي» درگذشت. فيروز فرمانفرما كه از سال 1302 ياور و دست راست رضاشاه بود در سال 1308 به اتهام اختلاس اموال دولتي بركنار شد و پس از هشت سال تحت‌نظر ماندن در خانه‌اش، خفه شد. جعفرقلي‌خان‌ سرداراسعد فرزند سرداراسعد فرمانده مشروطه‌خواه، كه نيروهاي بختياري‌اش از سال 1302 تا 1307 كمك‌هاي ارزشمندي به دولت مركزي كرده‌بودند در سال 1312 به اتهام توطئه عليه شاه از مقام وزارت جنگ بركنار شد و بدون محاكمه بازداشت و اندكي بعد در زندان كشته‌شد. ارباب كيخسرو شاهرخ نماينده زردشتيان در مجلس كه از سال 1300 طرفدار شاه بود به خاطر سخنراني پسرش در آلمان در طرفداري از نازي‌ها كشته‌شد. علي‌اكبر داور از ترس اينكه به بهانه‌اي رسوا يا كشته شود خودكشي كرد. تدين به جرم اعتراض به كمي بودجه وزارت معارف در مقابل بودجه نظامي زنداني شد و علي دشتي در آسايشگاهي دولتي محبوس گشت و احمد كسروي پس از صدور حكمي به نفع جماعتي كه مغضوب رضاشاه بودند از مقام قضاوت بركنار گرديد. موارد بي‌شمار ديگر از اين قبيل رفتارهاي مجنونانه، ديگر راه بازگشتي براي او نگذاشت؛ وي پايه‌هاي قدرت خود را تباه كرد و زماني‌كه فروغي را كه سال‌ها مغضوب و خانه‌نشينش كرده‌بود هنگام اشغال ايران به دست متفقين فراخواند، استعفاي آبرومندانه رضاشاه به عنوان تنها راه آبرومندانه باقيمانده هيچ كسي را متأثر نكرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون