نگاهي به فيلم «اخبار جهان»
يك انسان در صحراي سرخ توحش
محمدجواد لساني
وه كه در نبود تنها يك تن، جهان چه خالي به نظر ميرسد...
آلفونس دو لامارتين- شاعر فرانسوي
ماجراي فيلم «اخبار جهان»، در سال ۱۸۷۰ ميلادي ميگذرد. عصاره داستان را بايد نمايش شكوه يك انسان حساب كرد؛ كسي كه به هر شهري پا ميگذارد رايحه خوش زندگي به همراه دارد. فيلم- درام اخبار جهان (News of the World) محصول كشور امريكاست و در ژانر اكشن و ماجراجويي وسترن ساخته شده. كارگرداني فيلم به پل گرين گراس (Paul Greengrass) سپرده شده. او خيلي خوب ميتواند از فضاها بهره بگيرد و چشماندازهاي زيبايي از طبيعت را هم به آن بيفزايد. اين هنر است كه طلوع و غروبهاي تماشايي را در متن يك روايت بگنجاني. اثر بلند سينمايي اين كارگردان، به سال ۲۰۲۰ ميلادي در ايالات متحده و اروپاي غربي به اكران درآمد. قصه درباره مردي ميانسال است كه نسبت به همسالان خود متفاوت ميانديشد. او را سروان «جفرسون كايل كيد» صدا ميزنند. يك افسر نظامي ساكن تگزاس كه شخصيتي از جنس فرهنگ دارد چون توانسته براي رسيدن به يك توازن مطبوع، در شهر زادگاهش، سن آنتونيو، روزنامهاي محبوب راه بيندازد و براي اهالي تشنه آگاهي، چاپش كند اما از بخت نابهنگام اين چاپچي، آتش جنگهاي داخلي بالا ميگيرد تا همه معادلات به هم بريزد. براي ايفاي اين نقش سنگين، تام هنكس (Tom Hanks) انتخاب شده. آنچه تام با خود دارد پشتوانه سينمايي موفق اوست با آثار خاطرهانگيزي چون «فارست گامپ» و «مسير سبز» كه در آنها چون ستارهاي درخشيده . حضور اين بازيگر سبب شده تا ماجراي طرح شده در اخبار جهان، صورت دراماتيكي پيدا كند. تام هنكس ميتواند ريزهكاريهاي شخصيت دوبعدي سروان را به قاب تصوير بكشد و به گواهي اغلب مخاطبان، تسلط خود را بار ديگر به اثبات رساند. جز او، بازيگران ديگري چون تام استور (Tom Astor) و هلنا زنگل (Helena.Zengel) به ايفاي نقش پرداختهاند. سروان جفرسون، اكنون با شغل جديدي كه براي خود دست و پا كرده، ميخواهد براي مردم روزنامهخواني كند تا به سهم خودش، وضعيت آشفته و غيرانساني محيط را براي ديگران گوشزد كند و راهي نو بگشايد. البته اين رويه نيكو، سبب بروز مشكلاتي برايش ميشود، چون روابط حاكم در غرب وحشي، چنين آدمهاي استثنايي را برنميتابد و همين نكته ميتواند بار دراماتيك فيلم را بالاتر ببرد. تضادي كه بين او و ياغيان شهرها برپا ميشود، تعريف جديدي است كه طراحي شخصيتها را گيراتر ميكند. ضلع ديگري كه سبب جذابيت بيشتر شده، ماجراي شخصي سروان با يك دختر تنها و سرگردان است؛ اين نشانگر آن است كه اقتباس از يك رمان موفق ميتواند يك كار سينمايي را ارتقا دهد؛ سروان جفرسون به دختر آسيبديدهاي برخورده كه در يك حادثه دچار شوك شده «جوآناي كوچك» اكنون توانسته از يك موقعيت تلخ ربوده شدن، رهايي يابد اما دردسر نگهداري او با برنامه شهر به شهر رفتن سروان نميسازد و اين را نوعي تحميل قلمداد ميكند. جفرسون بهرغم ميلش، ناخواسته وارد رويدادهاي عجيب و خطرناكي ميشود. يك سروان خسته از نبردهاي داخلي امريكا بعد از جنگ، دوست دارد براي كسب درآمد شخصي كاري كند و حالا كه دفتر چاپخانهاش نابود شده و تلختر از آن، از همسرش به دور مانده، ديگر مثل گذشته طلايي، حوصله اموري حمايتي ندارد؛ او تصميم جزمي گرفته تا با خواندن اخبار حوادث عجيب، اهالي شهرها سر راهش را شگفتزده و گذران معاش كند و به حاشيهها فكر نكند و اكنون مواجهه سروان با يك حادثه و بهجا ماندن يك دختر بيدفاع سيزده ساله چه بايد بكند؟ در اين گيرودارها، تقلاهاي انساني است كه بيش از هر رويداد موازي، در خط روايت برجسته ميشود.
اين فيلم در واقع كتاب- نوشت خانم «پولت جايلز » است كه با عنوان «خبرخوان» به زبان فارسي هم ترجمه شده و انتشارات «خوب» آن را در ايران پخش كرده. در مقدمه رمان آمده كه اين بانوي خاطرهنويس، از آن دست اديباني است كه تجربياتش طي سفرهاي پرماجرايي به دست آمده و بخش چشمگيري، مربوط به مشاهدات مستقيم اوست، اما توانسته با عنصر خيال، آن مجموعه را در قالب داستانهاي پركششي عرضه كند. شخصيت «جفرسون كايل كيد» با مسافرتهاي پياپي در شمال ايالت تگزاس و روزنامهخواني براي مشتاقاني كه نه سواد چنداني دارند و نه امكان داشتن يك نشريه روزانه، فراتر از همه دعواهاي كوچك محلي ميخواهد يك مسووليت قارهاي را به دوش بكشد. او براي مردم از هجوم مهاجران ايرلندي به نيويورك ميخواند، از احداث راهآهن در ايالت نوپاي نبراسكا، از ويژگي خاص زنان هندو و... اين مرد سالخورده سه جنگ را از سر گذرانده و در دوتاي آنها شركت مستقيم داشته. در جواني چاپخانهچي بوده تا آنكه درگيري بين ايالتها باعث شده دستگاه چاپ و تمام دارايياش را از دست بدهد. او اكنون در ۷۱ سالگي، با وجود تحمل دردهاي معمول حاصل از پيري و مشكلات ناشي از بيپولي، ميل دارد تا از سياحت آزادانه در جادهها لذت ببرد اما يك ماموريت انساني سر راهش سبز ميشود كه مستلزم عبور از جادههاي پرخطر است. اين ماجرا، پيرنگ سناريو را در ارتفاعي بالاتر از تگزاس قرار ميدهد؛ روايتي كه خوانندهاش را علاوه بر آشنايي مختصر با تاريخ امريكا، تا پايان يكنفس همراه خود ميبرد. هرچند بهتر ميشد اگر قضيه نوك زدن به فرهنگ بومي سرخپوستان كه زمينه مطالعاتي بيشتري ميطلبيد را اينگونه به هدر نميداد و بلكه خارج از چارچوب تجاري هاليوود، به شكل ژرفي مطرح ميكرد تا اين فرهنگ والا و ستمديده از شبيخونها، روشنتر بيان ميشد و از طرح ختم عباراتي چون «روح يگانه شونده با هستي و انسان» به شيوه پختهتري در ديالوگهاي سروان و دختر استفاده ميشد تا اينگونه زرد و توخالي نميماند و پرسش دوم اينكه اگر اين كد باستاني از فرهنگ سرخپوستان براي كارگردان اهميت داشت تا به مخاطبش آگاهي دهد پس چرا در جاي ديگري، به نشاني دادن از ريشه و تبار آلماني دخترك توجه ميشود. اين تناقضها را چگونه ميتوان حل كرد؟ به هرحال بايد يك حقيقت واحد را براي يك شخصيت پرداخت و از زرد شدن ديالوگها پرهيز كرد. دوگانگي در ظاهر امر حس نميشود اما به اصالت كار آسيب ميزند. منتقدي در نشريه نيويوركتايمز، كتاب خانم جايلز را اثري توصيف ميكند كه رگههايي از «تجربه آزادي» را همراه خود دارد و ماجراجويي نابي است در دل تگزاس بيرحم. سفري كه شخصيتهاي اصلي تجربه ميكنند، براي هر دويشان تجربهاي جديد و متفاوت است. در مجموع ميتوان اثر سينمايي اخبار جهان را براي تماشا توصيه كرد تا در اين برهوت توليد آثار پر سر و صداي و بيخاصيت آن را به فال نيك گرفت و ضمن بهرهگيري از نماهاي زيبا از طبيعت و تاريخ ويران شده غرب وحشي، نكتههايي انساني و مدني هم از آن برگرفت.