• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۸ شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5076 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۲۷ آبان

گفت‌وگو ضرورت حيات انساني است

نيلوفر حامدي

سلامت يك محصول اجتماعي است و بايد جامعه را با گفت‌وگو محوري به سمت مهار خشونت و حل بحران پيش از وقوع آن هدايت كرد. ازآنجايي كه گفت‌وگو قلب ارتباطات صميمي انساني است و يقينا پايه و اساسي است كه ديگر جوانب بر آن بنا نهاده مي‌شود؛ مهم‌ترين مهارت، مهارت گفت‌وگو يعني انتقال ايده‌ها، افكار و احساسات و دريافت آنها از شخص مقابل است. علي نيكجو، متخصص اعصاب و روان در گفت‌وگو با «اعتماد» از ضرورت اين مهارت و فقدان آن در زندگي روزمره ما مي‌گويد. از اينكه ياد نگرفتن و به كار نبستن همين امر به ظاهر ساده چه تبعاتي براي جوامع انساني ما مي‌تواند به دنبال داشته باشد.

 

آيا حرف زدن با ديگران را مي‌توان به عنوان يك مهارت تعريف كرد؟

البته كه اين‌طور است. كلمه، ادبيات، مهارت‌هاي زندگي، مهارت ارتباط، تبديل احساس به اسم، غناي كلام و مواردي از اين دست از جمله ضروريات زندگي است. الزاماتي كه مهم مهم است همه ما نسبت به آنها آگاهي و اطلاعات لازم داشته باشيم. نه تنها در شكل زباني بلكه در عمل و تعاملات گروهي و اجتماعي هم بايد بتوانيم دانسته‌هاي خودمان را در اين باره به كار ببريم. همه اين مهارت‌ها جزو ضروريات مهم و اساسي زندگي ما هستند و نكته بسيار مهم درباره آنها اين است كه بايد آنها را بياموزيم.

با توجه به تاكيد خود شما مبني بر اينكه اين يك مهارت است و بايد آن را ياد گرفت، نحوه اين آموزش و يادگيري چگونه است؟ بستر آن كجاست؟

بايد در دوران پيشا دبستان و دبستان تمامي اين مهارت‌ها به ما آموخته شود و متاسفانه مي‌بينيم كه در عمل اين اتفاق رخ نمي‌دهد. اينكه پدر و مادر چگونه مي‌توانند با هم به گفت‌وگو بنشينند. اينكه كودك ببيند هر يك از طرفين مي‌تواند سخن صوابي در دل حرف ديگري بيابد و به او بازخورد دهد، اينكه بچه تجربه كند كه در عين مخاصمه مي‌توان مقتدرانه اما بدون فحاشي دلسردي‌ها و دلخوري‌ها را مطرح كرد، الگوي عملي مناسبي است براي پرداختن به مجادلات براي فرداي آن كودك. در واقع فضاي خانه و خانواده همان بستر اوليه‌اي است كه كودك مي‌تواند تمامي مهارت‌هاي مرتبط با تعاملات اجتماعي را ببيند، الگوبرداري كند و در آينده خود به كار ببرد. البته كه اين الگوها در طول رشد تغيير مي‌كنند و مي‌تواند بهبود يابد اما هر اندازه كه بستر اوليه يعني خانواده در اين زمينه قدرتمندتر عمل كند، كار آن كودك در آينده بزرگسالي‌اش راحت‌تر خواهد بود.

بسياري از مقالات از ابزار گفت‌وگو به عنوان يكي از مهم‌ترين روش‌هاي تعاملات انساني براي جلوگيري از خشونت نام مي‌برند. آيا شما هم با اين گزاره موافقيد؟

ما در ابتداي مسير گفت‌وگو هستيم. البته تاكيد كنم حجم بالاي منازعات و خشونت لخت در خيابان فقط به اين دليل نيست كه ما نمي‌توانيم عصبيت را به كلمه تبديل كنيم، بلكه تاب‌آوري ذهني و ظرفيت‌پذيري روانشناختي ما نيز در شرايط اسفناك اقتصادي و وضعيت بي‌آيندگي دچار آسيب سهمگين شده است. در واقع در شرايط فعلي شايد گروه‌هايي هم باشند كه به اين مهارت‌ها تسلط خوبي داشته باشند اما شرايط اقتصادي و اجتماعي كه در آن حضور دارند، كنترل موقعيت را از دست آ‌نها خارج كرده باشد. در نتيجه با وجود اينكه مي‌تواند حرف بزند و بشنود اما نمي‌تواند عصبيت دروني خودش را كنترل كند. از سوي ديگر، اين مهارت‌ها فردي نيستند. اگرچه افراد بايد آنها را در درون خود نهادينه كنند اما كاربرد آنها در فضاي جمعي است كه معنا پيدا مي‌كند. پس اگر من به اين مهارت آگاهي داشته باشم اما طرف مقابل چيزي از آن نداند، بازهم تعاملات ناقصي خواهيم داشت.

با اين وجود نظر شما نسبت به شرايط فعلي جامعه ما چيست؟ شرايط را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

با همه اين اوصاف من به نسل جديد اميدوارم. نه به واسطه رويكرد آموزش‌هاي رسمي، بلكه به واسطه آگاهي پدر و مادراني كه به‌رغم همه ناامني‌هايي كه ايشان را فراگرفته، تلاش مي‌كنند فرزندان‌شان تجاربي را زندگي كنند كه خود محروم مانده‌اند. خوشحالي من از اين است كه پدر و مادرهايي كه خود در محيط آسيب‌زا و پرتنش بزرگ شده‌اند، تلاش مي‌كنند فرزندان خود را با مفاهيم ارتباطي آشنا كنند. من هر قدر از حاكميت نااميد هستم، به فضاي عمومي، جامعه مدني و كوشش و منش جمعي اين مردم اميدوار هستم.

نظر شما درباره افرادي كه امر گفت‌وگو را پديده‌اي زينتي و غيرعملگرايانه مي‌دانند، چيست؟ چه پاسخي براي آن دسته‌اي داريد كه اساسا به كاربرد گفت‌وگو در جامعه وقعي نمي‌نهند؟

بايد بگوييم كه گفت‌وگو يك امر سانتي‌مانتاليستي نيست. ضرورت زندگي است. ضرورت حيات است. ناگزيرِ رابطه است، اما توجه كنيم مقدمه گفت‌وگو و پيش‌شرط آن هم-شنوايي است، يعني فراهم آوردن فضايي براي شنيدن و شنيده شدن. كلام اگر فقط پرتاب شود اما توسط ديگري «به‌جا» آورده نشود، مأيوس‌كننده و ناكام‌كننده است. آن‌وقت به مرور به ضد خود بدل مي‌شود و جاي تشفي، خود جراحت مي‌شود.

از نگاه شما پيامدِ جريان نيافتن امر گفت‌وگو، حرف زدن و شنيده شدن متقابل براي يك جامعه انساني چيست؟

در سطح كلان وقتي مردم مي‌بينند كه به طرق مختلف از طريق صندوق راي يا رسانه مطالب منظور خود را مطرح مي‌كنند اما متناسب با خواست و دل نگراني‌هاي آنها شنيده نمي‌شوند و فهميده نمي‌شوند، سرخوردگي به بار مي‌آورد و خشم‌هاي فروخورده‌اي را رقم مي‌زند. در سطح خرد هم همين است. اينكه يكي از طرفين مدام «بگويد» اما طرف مقابل فعالانه گوش ندهد و بازخورد كلامي و عملي ندهد، گفت‌وگو را به شكست مي‌رساند.

شما در بين مراجعين خود آيا كساني را داشته‌ايد كه مهارت گفت‌وگو زندگي آنها را به سمت بحران برده بود؟

بله. مهارت گفت‌وگو در ذيل مهارت زندگي قرار مي‌گيرد و مهارت زندگي درواقع آموختني است. يك بخش زيادي از آن آموختني و اكتسابي است؛ در جهت تسهيل زندگي است، در جهت تسهيل روابط است، در جهت تاب‌آوري زندگي است، در جهت سازندگي در عرصه زندگي است و در جهت productivity محسوب مي‌شود. از اين حيث مسلما مهارت گفت‌وگو هم يك مولفه فوق‌العاده مهم در جهت تخفيف تنش‌ها در ارتباطات دونفره، چندنفره و خانوادگي محسوب مي‌شود. طبيعتا در چنين شرايطي بحران پيش مي‌آيد. كسي كه قائل به گفت‌وگو نيست، به جاي صحبت كردن خشونت مي‌كند، به جاي تعامل كتك مي‌زند، زد و خورد مي‌كند و به جاي هرگونه تعاملي خشونت را ترجيح مي‌دهد.

آيا در خانواده عدم داشتن مهارت گفت‌وگو مي‌تواند يكي از راه‌هاي منتهي به خشونت باشد؟

وقتي كه شما از دوره كودكي؛ يعني از نوع رابطه‌اي كه پدر و مادر با هم داشتند ياد نگرفته باشيد كه چطور مي‌شود با همديگر حرف زد، يا در دوران پيشادبستان اين را آموزش نداده باشند كه چطوري مي‌شود به احساسات هم احترام گذاشت و همين‌طور در دوره دبستان، خب همه اينها باعث مي‌شود ما عملا يكي از مهم‌ترين بازوهاي اجرايي و ذهني زندگي‌مان را از دست بدهيم و درواقع يك نوع معلوليتي پيدا بكنيم براي برقراري ارتباط، براي ادامه ارتباط و براي ايجاد محيطي كه هم خودمان و هم پارتنرمان در آن احساس نسبي امنيت و آرامش كند. كودكي كه گفت‌وگو را بلد نشده و در خانه‌اش هم گفت‌وگو جايي ندارد، ‌ابزار ديگري جز خشونت ندارد كه بتواند براساس آن كارش را پيش ببرد. او مي‌بيند كه خانواده در بيان خواسته‌هاي‌شان فرياد مي‌زنند، كتك مي‌زنند، خودزني مي‌كنند. او هم درست به همان روش برخورد مي‌كند. در برابر ممانعت از خريد يك اسباب بازي اول اصرار مي‌كند، بعد فرياد مي‌زند، ‌بعد خودزني مي‌كند و بعد اين خشم را در قالب مشت زدن به مادر يا پدر منتقل مي‌كند و اين درست همان چيزي است كه ديده و ياد گرفته.

به نظر شما براي جلوگيري از خشونت در خانه‌ها يا بروز خشونت خانگي چه بايد كرد؟‌

بحث خشونت از چند زاويه قابل‌بررسي است؛ يكي به بيماري‌هاي حوزه اعصاب و روان يعني كساني كه احساسات خُلقي يا mood disorder دارند بازمي‌گردد، اينها در كنترل تكانه‌هاي خشم‌شان يك نوع معلوليتي دارند. كساني كه نقص توجه، بيش‌فعالي و ADHD شديدي دارند؛ كنترل خشم براي اينها دشوار است. كساني كه يك تيپ‌هاي اختلال شخصيتي مثل اختلال شخصيت

border line، مرزي يا آنتي‌سوشيال و ضداجتماعي دارند درواقع اينها نوع عملكرد lobe frontal مغزشان به‌ نحوي هست كه كنترل خشم در اينها مشكل است. اينها فقط از طريق گفت‌وگو قادر نخواهند بود كه مسائل خودشان را حل‌و‌فصل كنند؛ بلكه حتما نياز به دارو و حتما نياز به روان‌درماني‌هاي طولاني‌مدتي دارند. درمان مهم‌ترين اصل از پيشگيري از خشونت است، البته به شرط آنكه ما بپذيريم مهارتي را بلد نيستيم، نياز به درمان داريم يا بايد اصولي را براي زندگي كردن بياموزيم.

در جلساتي كه برگزار مي‌كنيد، بيشتر كدام يك از زوجين قائل به گفت‌وگو نيست؟

اساسا آن چيزي كه من بيشتر دريافت مي‌كنم اين است كه خانم‌ها تمايل بيشتري دارند براي اينكه كمك حرفه‌اي دريافت بكنند براي اينكه تراپي بشوند، براي اينكه دارو بگيرند، براي اينكه با همسرشان وارد كاپل‌تراپي و زوج‌درماني بشوند. نمي‌توانم خيلي متقن جواب بدهم، اما به ‌نظرم جامعه زنان جامعه‌اي هست كه در اين حوزه دارد بيشتر خودش را به تكاپو وامي‌دارد براي اينكه بتواند رابطه را، زندگي را و آشيانه را از معرض خشم و از معرض فروپاشي نجات بدهد.

در بين مراجعين شما آيا آماري وجود دارد كه بگويد ميزان خشونت در بين خانواده‌ها افزايش داشته؟

من در مناطقي كه به لحاظ اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي در سطح بالاتري هستند يا در مناطقي كه به لحاظ اقتصادي در سطح پايين‌تري هستند طبابت مي‌كنم و خب به ‌طور كاملا جدي و به ‌طور كاملا بارز و مشخصي ميزان خشونت خانوادگي، نسبت به نسل‌هايي كه ما در آن بزرگ شديم كاهش پيدا كرده؛ اما همين ميزاني هم كه هست براي آسيب ديدن بچه‌ها و براي از بين رفتن زندگي كافي است. ولي الان ميزان خشونت‌هاي خانوادگي يك مقداري از آن وضعيت لخت و عريان، يك مقدار پيچيده‌تر و درواقع يك مقداري ذهني‌تر شده است.

چگونه مي‌شود در مهارت گفت‌وگو بين خانواده‌ها تلاشي داشت؟‌ به عبارت ديگر اين تلاش از كجا آغاز مي‌شود؟

اين سوال؛ چند تا سطح دارد. يك بخشي‌اش برمي‌گردد به نوع نگاه خود افراد و شكسته شدن هرچه بيشتر اين تابو كه مراجعه به روانپزشك و مراجعه به روانشناس به اين معناست كه درواقع ما يك بيماري خيلي بزرگي داريم و استيگمازدايي و انگ‌زدايي از اين ماجرا. يك بخشي‌اش برمي‌گردد به پوشش بيمه‌اي كه دولت بايد ايجاد بكند كه خب واقعا اميد چنداني به اين ماجرا نيست؛ يعني دولت براي معلولين جسماني كه خيلي روبه‌روي چشمت هستند چقدر امكانات بيمه‌اي تهيه مي‌كند و چقدر آنها را تحت‌پوشش قرار مي‌دهد كه حالا براي اين بخش مسائل ذهني. يك بخشي‌ هم برمي‌گردد به تلاش امثال شما در ترويج اين موضوع كه ما براي زيستن در اين زندگي با همه بارهايي كه زندگي بر ما وارد مي‌كند، نياز داريم كه به يك سلاح‌هايي مسلح بشويم به لحاظ روانشناختي و آن هم مستلزم اين است كه كمك حرفه‌اي بگيريم. آن بخشي از هزينه‌اي را كه خيلي از افراد خرج رنگ كردن مو يا درست كردن ناخن‌شان مي‌كنند يا چيزهايي شبيه به اين، اگر خرج رنگ پاشيدن به ذهن‌شان بكنند زندگي خيلي زيباتر، بامعناتر و سازنده‌تر خواهد شد.

سلامت يك محصول اجتماعي است و بايد جامعه را با گفت‌وگو محوري به سمت مهار خشونت و حل بحران پيش از وقوع آن هدايت كرد. ازآنجايي كه گفت‌وگو قلب ارتباطات صميمي انساني است و يقينا پايه و اساسي است كه ديگر جوانب بر آن بنا نهاده مي‌شود؛ مهم‌ترين مهارت، مهارت گفت‌وگو يعني انتقال ايده‌ها، افكار و احساسات و دريافت آنها از شخص مقابل است. علي نيكجو، متخصص اعصاب و روان در گفت‌وگو با «اعتماد» از ضرورت اين مهارت و فقدان آن در زندگي روزمره ما مي‌گويد. از اينكه ياد نگرفتن و به كار نبستن همين امر به ظاهر ساده چه تبعاتي براي جوامع انساني ما مي‌تواند به دنبال داشته باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون