• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5057 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۵ آبان

ردپاي مترجم در متن

مهتا سيدجوادي

ناشرين كتاب، باتوجه به مسووليتي كه در قبال متن منتشرشده دارند، گاهي اقدام به استخدام كارمنداني مي‌كنند كه ذيل عنوان ارزياب كارشان را پيش مي‌برند. كار اين كارمندان ارزيابي متون و بررسي صحت‌ و سقم فرآيند انتقال معنا از متن مبدا به مقصد است. همين هدف و كاركرد است كه ارزياب‌ها را با لايه‌هاي متنوع متن مواجه مي‌كند: معناي خام متن مبدا، فهم مترجم از متن مبدا، فهم ارزياب از متن مبدا و فهم ارزياب از متن مقصد. اين دسته‌بندي برخاسته از تجربه، بر اين نكته انگشت مي‌گذارد كه فهم مترجم و ارزياب از متن مبدا لزوما با معناي خام متن يكي نيست. معناي خام متن، معنايي است كه ساختارهاي زباني متن در بي‌واسطه‌ترين شكل خودشان مي‌رسانند. مثلا جمله His gaze was off در چنين حالتي يعني: نگاهش خاموش بود (اين برداشت يك مترجم گرانقدر از اين جمله بوده است كه البته جاي تامل دارد). اما معنا هرگز به اين سادگي به دست نمي‌آيد. جز به ‌قصد آزمايش نمي‌توانيم ادعا كنيم متني معنايش را با چنين سازوكار ساده‌اي منتقل مي‌كند. در فرآيند معناي متن هميشه عواملي خارج از متن حضور دارند كه مهم‌ترين‌شان خود فرد تفسيركننده است. چه مترجم باشد چه ارزياب، در منظومه‌اي از پاره‌هاي آگاهي قرار داد كه در تفسير معناي متن كمكش مي‌كنند. اين پاره‌هاي آگاهي يا به زبان ساده‌تر، ابزارهاي فهم، نهايتا مترجم يا ارزياب را به اين فهم مي‌رسانند كه عبارت مذكور اصطلاح است و معنايش فراتر از معناي خام منتقل‌شده از ارتباط واژگان است (در اين مثال، معنا مي‌تواند با ورود هر پاره آگاهي متفاوت شود. مثلا در يك سطح معناي عبارت اين است كه فرد مورد نظر به نقطه نامعلومي خيره بوده و در سطح ديگر مي‌توانيم بگوييم در اين دنيا حضور نداشت يا....). بنابراين اشتباهاتي اين‌چنين، اولين راه شناخت مترجمند. اين اشتباهات به ارزياب نشان مي‌دهند مترجم هنوز نتوانسته با متن يا ماهيت ساختارهاي زباني آشنايي كامل داشته باشد. غرض از نوشتن اين يادداشت اما نقل چنين بديهياتي نبوده است، همان‌طور كه غرض از نقل مثال بالا قضاوت مترجم يا تعيين ارزش ايشان در مقام انسان نبوده است. هر ارزيابي در طول كارش ناگزير با اين موارد مواجه مي‌شود و پس از مدتي هرچه سريع‌تر و راحت‌تر مي‌تواند چنين شناختي از مترجمين داشته باشد. مساله اين است كه ردپاي مترجم در ديگر بخش‌هاي متن هم مشاهده مي‌شود و اين قسم ردپا كه كمي ديگر درباره‌اش توضيح مي‌دهم ماهيتي فرهنگي‌‌ (تر) دارند. در يكي از تجارب شخصي‌ام، حين ارزيابي متني داستاني به جمله‌اي رسيدم كه حسابي جاي تامل داشت. نويسنده ايتاليايي كتاب سعي داشت ظاهر يكي از شخصيت‌هايش را توصيف كند و غرضش اين بود كه بگويد اين شخصيت نمونه تيپيك چهره ايتاليايي است. در توصيف اين شخصيت از «دماغ منقارمانند» و «لب‌هاي قيطاني» استفاده شده بود. اما لغتي از درون ذهن نويسنده ناگهان ميان اين دو نفوذ كرد، لغت «زشت». ناگهان شخصيتي (يكي از شخصيت‌هاي منفي داستان) كه فقط جواني ايتاليايي با دماغي قوزدار و لب‌هاي نازك بوده تبديل شده بود به جواني زشت با دماغي قوزدار و لب‌هايي نازك. همان‌طور كه گفتم ارزياب‌ها به‌‌ سبب ماهيت شغل‌شان مجبورند هم متن مبدا هم متن مقصد را مطالعه كنند. بعد از مطالعه متن فارسي سراغ متن مبدا رفتم و هرچه گشتم در هيچ‌ كجاي جمله و بند مربوطه، لغت زشت يا هم‌معني‌هايش را پيدا نكردم. پيش خودم فكر كردم چطور شد چنين لغتي سر از اين جمله در آورد و چند پاسخ به ذهنم رسيد: يا مترجم فارسي‌زبان ايراني، برحسب معيارهاي زيبايي ايران امروز، دماغ قوزدار و لب‌هاي نازك را مصداق زشتي دانسته، يا چون شخصيت داستان منفي بوده متعاقبا تصور كرده بايد زشت باشد. شايد بتوان پاسخ‌هاي ديگري براي اين پرسش پيدا كرد اما در هر حال بي‌دليل نبوده كه چنين لغتي با كوله‌بار معنايي روي دوشش، ناگهان وسط جمله ظاهر شده است. اينكه مترجم بي‌اهميت به تحريف داستان يا شايد هم ناآگاه به اين امر، برداشت خودش را وارد متن كرده مي‌تواند صرفا نشانه نشت ناخودآگاه سركوب‌شده در فضاي متن ترجمه باشد. هرگز فرصت نكردم با اين مترجم گرانقدر صحبت كنم و دليل اين مساله را جويا شوم اما در مثالي ديگر چنين فرصتي پيش آمد. در يكي ديگر از تجارب شخصي‌ام و باز هم حين ارزيابي متني داستاني به جمله‌اي برخوردم كه توصيف راوي داستان از فضاي داستان بود. در آن بخش، راوي، يكي از صاحب‌منصبان جمهوري شوروي، در ميان جمعيتي ايستاده بود كه به سخنراني وزير فرهنگ شوروي گوش مي‌دادند. وزير فرهنگ سخنراني‌اش را با چنين لغتي شروع كرد: «رفقا». آنچه براي‌تان نقل كردم برداشت من از متن مبدا بود اما زمان بررسي متن ترجمه، لغت «رفقا» به «دوستان» تغيير كرد. با توجه به اينكه فرد سخنگو، از مقامات جمهوري سوسياليستي شوروي بوده، از مترجم خواستم اين لغت را اصلاح كند تا حق مطلب ادا شود. اما ايشان در مخالفت با پيشنهاد گفتند كه نمي‌شود وزير كشور از لغت رفقا استفاده كند و اين لغت در شأن وزير نيست. بنابراين باز هم شاهد نشتي ديگر از ناخودآگاه مترجم بودم. اما چرا ناخودآگاه؟ مساله اين است كه افراد زمان مواجهه با متن سعي مي‌كنند رويكردي ابژكتيو داشته باشند، يعني متن را بدون لحاظ ترجيحات شخصي‌شان بفهمند. بنابراين عموما افراد با سركوب برداشت‌ها و ترجيحات فرهنگي‌شان سراغ متن مي‌روند غافل از اينكه اين ترجيحات بالاخره خودشان را به ‌گونه‌اي بروز مي‌دهند. اينكه ما از وزرا و صاحب‌منصبان حكومتي‌مان انتظار داشته باشيم با ادبياتي مشخص صحبت كنند امر عجيبي نيست، عجيب اين است كه اين تصور را عمومي فرض مي‌كنيم و با ناديده‌ گرفتن تمايزات فرهنگي انسان‌ها و اجتماعات ديگر، براساس ترجيح خودمان حكم صادر مي‌كنيم. از اين قسم ردپاها در متون ترجمه و حتي تاليف به‌ وفور پيدا مي‌شود. هدف از طرح اين مساله هم تلاش براي يافتن راه‌حل اين موضوع نبوده است، چون نهايتا تفسيرگر است كه متن را تصاحب مي‌كند. اما شايد با فهم اين مسائل بتوانيم تفسيرگر بهتري باشيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون