كرشمه حسن
اگرچه عرض هنر پيش يار بيادبيست
زبان خموش وليكن دهان پر از عربيست
پري نهفته رخ و ديو در كرشمه حسن
بسوخت ديده ز حيرت كه اين چه بوالعجبيست
در اين چمن گل بيخار كس نچيد آري
چراغ مصطفوي با شرار بولهبيست
سبب مپرس كه چرخ از چه سفله پرور شد
كه كام بخشي او را بهانه بيسببيستحافظ