گريپل وان
مرتضي ميرحسيني
آزمايش شكست خورد. قدرت انفجار بمب بسيار كمتر از حد انتظار بود و محاسبات روي كاغذ با آنچه در عمل روي داد جور درنميآمد. انگليسيها كه سخت به دنبال دستيابي به سلاح هستهاي بودند اين آزمايش را نزديك جزيره كريسمس در اقيانوس هند اجرا كردند، اما به نتيجهاي كه دنبالش بودند نرسيدند. برنامهريزيهايشان درست از آب درنيامد و آزمايشي كه عمليات گراپل وان ميناميدند و مه 1957 در چنين روزي انجام دادند ناموفق شد. آن زمان نزديك به 12 سال از پايان جنگ دوم جهاني ميگذشت و جهان در سالهاي موسوم به جنگ سرد بود. انگليسيها با امريكا (طرف غربي جنگ سرد) روابط گرم و نزديكي داشتند و عملا متحدش در جنگ با شوروي محسوب ميشدند. اما بسياري از سياستمداران انگليسي هنوز با اين واقعيت كنار نيامده بودند كه كشورشان ديگر ابرقدرت نيست و حتي گاهي در صحنه بينالمللي، تابع برخي سياستهاي ايالات متحده شده است، چون پايان دوران خوش گذشته را باور نميكردند (يا نميپذيرفتند) فكر دستيابي به سلاح هستهاي ذهنشان را درگير كرده بود. بعد از بمباران هيروشيما و ناكازاكي، اين عقيده در جهان، يا به عبارت درستتر بر ذهنيت حكومتها، حكمفرما بوده كه قدرت در سلاح هستهاي معني ميشود و آينده به كشورهايي تعلق دارد كه به چنين بمبهايي مجهز باشند. همين عقيده كه بر بسياري از محافل بانفوذ انگليس هم سيطره داشت اين كشور را – بياعتنا به آزردگي امريكا – به سمت توليد سلاح هستهاي برد. آزمايش گراپل وان شكست خورد (هرچند خود انگليسيها از واژه «شكست» استفاده نميكردند)، اما چند ماه بعد با بازبيني در پروژه و رفع عيب و ايرادها و خطاهاي محاسباتي، دوباره بمب هيدروژني ديگري را منفجر كردند و اينبار موفق شدند. اين موفقيت، پادشاهي انگليس را به سومين حكومت مسلح به بمب اتمي تبديل كرد، بعد از ايالات متحده امريكا و اتحاد جماهير شوروي. البته بخشي از مردم انگليس از تصميم دولتشان براي توليد و توسعه تسليحات اتمي ناراضي بودند و با جنبش صلح - كه مدافع خلعسلاح حكومتها و منع ساخت و فروش هر نوع سلاح كشتارجمعي بود - همدلي نشان ميدادند. بهويژه اينكه هزينه تحقيقات هستهاي، توليد سلاح و نگهداري از كلاهكهاي توليدشده از جيب شهروندان و مالياتدهندگان اين كشور تامين ميشد و توجيهاتي مثل «مقتضيات زمانه» و «امنيت راهبردي» آنان را قانع نميكرد (از وقتي كه پادشاهي انگليس بيشتر مستعمرات خود در گوشه و كنار دنيا از دست داد، انگليسيها تازه متوجه شدند كه جاهطلبيهاي نظامي – به هر دليل و بهانهاي كه باشد – چه هزينه سنگيني برايشان دارد و اصلا تمام نميشود). كوشش صلحطلبان براي تغيير سياست دولت انگليس در اين زمينه نتيجه قابلاعتنايي نداشت و از راهپيماييهاي اعتراضي هم نتيجهاي ملموسي حاصل نشد (گويا حكومت انگليس امروزه 215 كلاهك هستهاي دارد كه 120 تا از آنها فعال است). فقط اينكه به مردم، چه در انگليس و اروپا و چه در نقاط ديگر دنيا خطرات بلندمدت توسعه تسليحات اتمي را نشان داد و سياستمداران را مجبور كرد جاهطلبيهاي پرهزينه نظامي خودشان و نيز علت واقعي رقابت با حكومتهاي ديگر را پشت شعارهاي صلحطلبانه پنهان كنند.