برق سه فاز
جواد ماهر
شهر من قرمز است ولي مدرسهاي كه ميروم زرد است. شهري در 30 كيلومتري ما. اين روزها هنرستان ما باز است.كارگاهها فعالند. روزي چندتايي دانشآموز ميآيند و در كارگاههاي برق وكامپيوتر با معلمها ترق و تروق ميكنند. من و دو تا از معلمها يكي از كارگاههاي برق را سامان ميدهيم. ميزهاي كار دانشآموزان فرسوده شدهاند و داريم تير و تختهشان را عوض ميكنيم. پيچ و سيم باز ميكنيم و ميبنديم. برقِ كارگاه سه فاز است. اگر بگيرد خشكمان ميكند. آن دو معلم مهندس برقند ولي من ليسانس زبان و ادبيات عربم. برق سه فاز همهاش توي كارگاه دنبال من است تا خشكم كند. ميگويد: تو غريبهاي، زبانت را نميفهمم. ولي من طوري آچار دست ميگيرم و ترمينال باز ميكنم كه برق سه فاز فيوز ميپراند. دانشآموزان يك ساعت كه دركارگاه ميمانند، زنگشان را ميزنم و دستم را ميشويم و كتاب و روزنامه تعارفشان ميكنم.كتاب و روزنامه روز و مجله تغذيه و آشپزي. گاهي توي حياط، موسيقي شاد برايشان پخش ميكنم. زنگ تفريح كه تمام ميشود، دوباره ميروم كارگاه پيش معلمها و برق سه فاز.