عمل سخت پيوند فوتبال و سينما
بهرام سرگوسرايي
اين را همين ابتدا بايد بگويم كه فوتبال به عنوان يكي از جذابترين رشتههاي ورزشي دنيا كه ميلياردها طرفدار دارد، هميشه طعمه لذيذي براي ساخت آثار سينمايي به نظر آمده. اما با اين وجود تعداد فيلمهاي شاخصي كه با محوريت اين ورزش ساخته شده به تعداد انگشتهاي دو دست هم شايد نرسد. بيشتر فيلمهاي فوتبالي جذاب تاكنون در قالب مستند ساخته شدهاند؛ مستندهايي كه بر پايه تصاوير آرشيوي و مصاحبهها ساخته شدهاند. مستند مارادونا به روايت كاستاريكا. مستند مسي. مستند ريوالدو. مستند منچستر. مستند زندگي بسياري از اسطورههاي فوتبال همچون لمپارد و جرارد و زيدان و بكهام و در كشور خودمان ناصر حجازي و فرشاد پيوس. اما در قالب فيلم داستاني، ماجرا متفاوت است. معروفترين فيلمهاي فوتبالي در قالب سينماي داستاني «فرار به سوي پيروزي» به كارگرداني جان هيوستون، «چشمانداز طلايي» و «در جستجوي اريك» به كارگرداني كن لوچ، راز استاديوم آرسنال به كارگرداني تورولد ديكنسون كه جزو اولين فيلمهاي فوتبال محور تاريخ سينما به حساب ميآيد، «گينگا» به كارگرداني توكا آلوز، هانك لوين و مارسلو ماكادو، «لعنتي يونايتد» به كارگرداني تام هوپر و چند فيلم ديگر است. فيلمهايي كه علاوه بر پرداختنشان به فوتبال به معناي واقعي كلمه سينمايي هم هستند. يعني دراماتيزه شدهاند و در مديوم رسانه مقصد به خوبي جاافتادهاند. اما ساير فيلمها چنين نيستند. مخاطب هنگام تماشاي اين آثار احساس ميكند كه فيلمساز به زور فوتبال را آورده مقابل دوربين. روح ندارد. نه فوتبال درست و حسابي دارد فيلم، نه واجد ويژگيهاي سينمايي است.
دلايل زيادي را ميتوان برشمرد كه چرا تاكنون سينما و فوتبال چنانكه بايد و شايد روي پرده نقرهاي به هم پيوند نخوردهاند؛ با وجود اينكه ورزشينويسان دنيا از سينما براي شرح و بسط نظرياتشان استفاده ميكنند، طراحان، بازيكنان و رخدادهاي فوتبالي را در مقام مقايسه با شخصيتهاي سينمايي و پوسترهاي فيلمها قرار ميدهند و بارها شاهد بودهايم كه تيتر روزنامههاي ورزشي از اسم آثار سينمايي معروف بهره ميبرند. يكي از دلايلي كه آثار سينمايي فوتبالي رونق نگرفته، روي خوش نشان دادن هاليوود به اين دسته از آثار است. هاليوود به عنوان مهمترين پرچمدار صنعت فيلمسازي دنيا فيلمهاي ورزشي زيادي را هر ساله روانه سينماها ميكند. اما هاليوود بيشتر تمركزش روي ورزشهاي بومي كشور امريكاست. ورزشهايي كه براي مردم ايالات متحده جذابيت دارند، مثل بوكس، فوتبال امريكايي يا همان راگبي و بسكتبال و كشتيكج. تك و توك ميتوان رشتههاي ديگري را نيز پيدا كرد، اما عمده توليدات هاليوود همين چند رشته خاص است. طبيعتا وقتي كشوري كه سينمايش از لحاظ امكانات و تكنيك از ساير كشورها جلوتر است، سرمايهگذاري مناسبي براي تهيه آثار فوتبالي نميكند، پيشرفت چنداني هم صورت نميگيرد، چرا كه بيشتر كشورها در ساخت آثار سينمايي هيجانانگيز و عامهپسند از روي دست هاليوود كپي ميكنند و اگر نمونهاي براي كپي نباشد، دستشان خالي ميماند. از ديگر دلايلي كه ميتوان برشمرد عدم آگاهي كارگردانان از مناسبات فوتبال به عنوان يك مخاطب حرفهاي است. يعني فيلمسازاني كه سراغ فوتبال ميروند، هيچكدامشان مخاطب جدي فوتبال نبودهاند. فوتبال را زيست نكردهاند و از وسعت دنياي اين رشته بياطلاعند. نكته ديگري كه ميتوان به آن اشاره كرد تعداد بالاي آدمهاي درگير در زمين مسابقه فوتبال است. هماهنگي اين افراد براي ضبط يك پلان، كار واقعا سختي است. براي اينكه همهچيز طبيعي به نظر برسد. مخاطب فيلم فوتبالي هزاران بازي فوتبال تماشا كرده و به محض اينكه يكي از بازيكنان حركت اضافي انجام دهد يا توپ غيرمنطقي به حركت در بيايد مچ كارگردان را ميگيرد. در نهايت آخرين دليل را ميتوان به زيبايي ذاتي فوتبال اختصاص داد. واقعيت اين است كه همه قصهها، همه روايتها و شخصيتها، همهچيز ميآيند به مديوم سينما تا زيباتر شوند؛ تا جذابتر شوند. قصهها تبديل به فيلم ميشوند تا نظر مخاطب را بيشتر جذب كنند. سينما اين كار را به خوبي انجام ميدهد. از هر چيز دمدستي و پيش پا افتادهاي ميتواند براي ميخكوب كردن مخاطب استفاده كند. اما وقتي به فوتبال ميرسد، خيلي مواقع نميتواند چيز جديد و جذابتري به آن اضافه كند چرا كه فوتبال خودش هر آنچه را براي جذابيت لازم است به حد كمال دارد. بنابراين كار فيلمساز براي ساخت اثري فوتبالمحور بسيار سخت ميشود.